تندروها به دنبال قدرت

نویسنده

» نگاه ال پائیس از انتخابات ایران

آنتونی سگورا

بهار عربی در ایران آغاز شده؛ کشوری مسلمان، ولی نه عرب. در ژوئن ۲۰۰۹ به دنبال انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد که مناقشات بسیاری بر سر آن به راه افتاد، مخالفان اصلاح طلب از رسانه های اجتماعی استفاده و تجمعات اعتراض آمیزی را علیه تقلب گسترده در انتخابات سازماندهی کردند. ولی تظاهرکنندگان ازسوی سپاه پاسداران و قلدرهای حکومت [بسیجیان] مورد سرکوب قرار گرفتند.

در انتخابات سال جاری از ۶۸۶ کاندیدای ثبت نام کرده، تنها هشت نفر توانستند از فیلتر عبور کنند. البته حرف آخر را رهبر انقلاب آیت الله خامنه ای می زند. رد صلاحیت هاشمی رفسنجانی، رییس جمهور سابق و رییس سابق مجلس، که به عنوان یکی از بنیانگذاران جمهوری اسلامی نیز شناخته می شود، و اسفندیار رحیم مشایی، یار نزدیک احمدی نژاد که هشت سال ریاست جمهوری ایران را برعهده داشت، نشان می دهد که هسته حکومت درحال تنگ تر شدن است و تنها کسانی در آن می گنجند که به علی خامنه ای نزدیک باشند؛ قدرت مطلقه او طی سال های اخیر ازسوی احمدی نژاد که مورد حمایت شدید او نیز بود، مورد مخالفت قرار گرفت. درنهایت تنها پنج نامزد ازسوی رهبر مورد تأییدند که درواقع طیف اصولگرایان را تشکیل می دهند. از میان سه نامزد دیگر، حسن روحانی شناخته شده تر است و در دوران ریاست جمهوری خاتمی رییس هیأت مذاکره کننده ایرانی بود. از این هشت نامزد، سعید جلیلی، رییس کنونی هیأت مذاکره کننده، از حمایت آشکار خامنه ای برخوردار است؛ تا جایی که ممکن است دیگر نامزدهای اصولگرا از حضور در انتخابات منصرف شوند.

در غرب، تاریخ سیاسی ایران طی دو دهه اخیر، با رویارویی فزاینده میان اصلاح طلبان و محافظه کاران تعریف می شود. با این حال، اصلاح طلبان [رفسنجانی، موسوی] در سال های هشتاد منصب های کلیدی داشتند: جنگ ایران و عراق، سرکوب مخالفان، انسجام بخشیدن به حکومت دین سالار به رهبری خمینی و تأسیس سپاه پاسداران، به عنوان ارتش ایدئولوژیک حکومت. پس از مرگ خمینی در سال ۱۹۸۹، رقابت شدیدی بین فوق محافظه کاران و عملگرایان برای به دست آوردن قدرت آغاز شد. منازعه واقعی برای به دست آوردن قدرت در ایران در خیابان ها اتفاق نمی افتد، بلکه باید آن را در بطن حاکمیت مذهبی- نظامی که پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹ شکل گرفته جستجو کرد.

در سال ۱۹۸۹ این واحد قدرت چند پاره شد. شخصیت های عملگراتر که بعدها جنبش اصلاح طلبی را به وجود آوردند، معتقد بودند که پس از جنگی که کشور را به نابودی کشانده، اکنون باید به انزوای بین المللی ایران پایان داد و مواضع گشایشگری اتخاذ کرد. و این رویه ای بود که بین سال های ۱۹۸۹ و ۲۰۰۵ مورد استفاده رفسنجانی و خاتمی قرار گرفت. ازسوی دیگر، اکثر رهبرانی که سکون اختیار کرده بودند، این اعتقاد را داشتند که هرگونه گشایش باعث پایان حکومت خواهد شد و پس از تجربه اصلاحات خاتمی، بر روی یک نامزد فوق محافظه کار، ضد غربی و پوپولیست حساب باز کردند تا راه را برای بازگشت رفسنجانی ببندند. و احمدی نژاد توانست در دل بخش های محروم جامعه ایجاد امید کند و با کمک شبکه ائتلافی گروه محافظه کار آبادگران که در مجلس دارای اکثریت بود، به عنوان اولین رییس جمهور غیرروحانی جمهوری اسلامی انتخاب شود. البته او از همیاری های ارزشمند نومحافظه کاران [که احتمالاً ناخواسته انجام شده] نیز برخوردار بود؛ کسانی که باعث شدند تا ایران جزو کشورهای “محور شرارت” دسته بندی شود و با دست یازیدن به مقوله هایی مانند اشغال افغانستان و عراق، انزوای بیشتر تهران را رقم زدند.

در این سناریوی جدید، اصلاح طلبان به مظنونانی تبدیل شدند که می خواهند منافع غربی ها را پیش ببرند و به انقلاب، که نماد شهادت میلیون ها رزمنده طبقه محروم جامعه بود، خیانت کنند. ولی در سال ۲۰۰۹ یادآوری شهدای جنگ و بیان شعارهای شهادت طلبانه جزو سخنان قدیمی اسلام گرایانه محسوب می شد و برای انقلابی که ۳۰ سال پس از تولد هنوز نتوانسته بود وضعیت اقتصادی و سطح زندگی مردم را بهبود بخشد، کارآیی چندانی نداشت. به همین دلیل لازم بود که تمامی مکانیسم های حکومتی به کار گرفته شوند تا انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد که در نظر اصلاح طلبان به مثابه تقلب گسترده ای بود، تضمین شود. این درحالی است که نامزدهای اصلاح طلبان، میرحسین موسوی و مهدی کروبی، از سال ۲۰۱۱ تاکنون در حبس خانگی بسر می برند.

پس از دومین دوره ریاست جمهوری احمدی نژاد، وضعیت به شدت بدتر شده. اصرار او برای ادامه برنامه هسته ای که گفته می شود صلح آمیز است، و عدم برخورداری از حمایت بی قید وشرط روسیه و چین، باعث شد تا مجازات ها و تحریم های اقتصادی شدیدی ازسوی ایالات متحده و اتحادیه اروپا اعمال شود و قطع صادرات نفتی و بیمه های حمل و نقل نز در این رویکرد لحاظ گردد. این موارد می تواند در صلح اجتماعی ای که به لطف پرداخت یارانه و کمک های مالی به مردم ایجاد شده، خدشه وارد کند. صادرات نفت خام از میزان ۲ ممیز ۵ میلیون بشکه در روز در سال ۲۰۱۱ به یک ممیز ۵ میلیون بشکه در اواسط سال ۲۰۱۲ کاهش پیدا کرد؛ و این به معنی از دست دادن ۳ میلیارد دلار در ماه بود. اتحادیه اروپا که ۲۰ درصد از سهم بازار نفتی ایران را دراختیار داشت، واردات خود را از دیگر کشورها تأمین کرد. حتی هند و چین نیز که اکثر محصولات مصرفی مردم ایران را تأمین می کنند، واردات نفتی خود را کاهش دادند. درعین حال، قیمت نفت در بهار ۲۰۱۲ سقوط کرد و پس از یک افزایش موقت، از فوریه ۲۰۱۳ به پایین ترین حد خود رسیده [در ماه آوریل، هر بشکه برنت به زیر ۸۰ یورو رسید]. در نتیجه، تورم و بیکاری طی سال های اخیر افزایش یافته و این درحالی است که به گفته خود جلیلی، از نامزدهای اصولگرا که در انتخابات نیز شانس زیادی دارد، میزان تولیدات کشاورزی و اعتباری به شدت کاهش یافته.

به علاوه حکومت تهران با یک شرایط منطقه ای نامساعد روبروست که روز به روز نیز وخیم تر می شود. دو متحد اصلی آن، حکومت بشاراسد و حزب الله، درحال رقم زدن آینده سوریه اند؛ یک رویارویی خشونت بار که بر روابط تهران و آنکارا نیز تأثیر گذاشته. ازطرف دیگر، بنیامین نتانیاهو به انجام مداخله نظامی بدون ایالات متحده تهدید می کند تا به برنامه هسته ای ایران خاتمه دهد.

خلاصه اینکه، انتخابات در شرایطی برگزار می شود که اغتشاشات اجتماعی رو به افزایش است: در تاریخ ۵ ژوئن در مراسم تدفین آیت الله طاهری، شعارهایی به نفع موسوی و کروبی و علیه حکومت شنیده شد. ازسوی دیگر، حلقه تنگ شده حاکمیت روز به روز سرکوب ها و سانسور را تشدید می کند، داشتن ماهواره ممنوع شده و مردم نمی توانند به اینترنت دسترسی داشته باشند. رد صلاحیت رفسنجانی مخالفان را خشمگین ساخت؛ تا جایی که حتی زهرا مصطفوی، دختر آیت الله خمینی، با اصلاح طلبان هم صدا شد و خطاب به رفسنجانی و خامنه ای تأکید کرد که بجای تعامل با یکدیگر، همان طور که مورد نظر پدرش بوده، “جدایی تدریجی شما بزرگ ترین ضربه را به انقلاب وارد خواهد کرد”.

هیچ شکی نیست که انتخابات ۱۴ ژوئن برای حلقه تنگ شده و درعین حال سازش ناپذیر حاکمیت و همچنین آینده کشور بسیار حائزاهمیت است. حکومت و اپوزیسیون که در این رودخانه پرطغیان مدام با یکدیگر برخورد می کنند، درتلاش اند تا توجه عوامل خارجی را، که تنها قصد کاهش نفوذ و قدرت ایران در خاورمیانه و آسیای مرکزی را دارند، جلب کنند. به واقع ناراحت کننده است که تفکرات و خواسته های مشروع جمعیت یک کشور که اکثر آن را جوانان تشکیل می دهند [۶۰ درصد از مردم ایران کمتر از ۳۰ سال سن دارند] فدای آن شود که انقلاب ۱۹۷۹ به بقای خود ادامه دهد؛ چرا که حکومت جمهوری اسلامی تاکنون نتوانسته انتظارات آنان را برای آینده برآورده سازد.

منبع: ال پائیس، ۱۱ ژوئن