فرسنگها دور از محمد نوریزاد، درک وضع او آسان نیست؛ اما محال هم نیست. هر کسی که پایش به بازداشتگاههای جمهوری اسلامی و بازجویی باز شده، یا از خفقان تحمیلی در ایران تاحدودی باخبر است، آزادگی مرد آزاده را به پاس خواهد نشست.
نامههای محمد نوریزاد حالا هریک خود سندی است در مورد وضع ناگوار حقوق بشر در ایران. او از یکسو، مرکز ثقل قدرت را در جمهوری اسلامی به نقد و سئوال میکشد، و از سوی دیگر، درمورد شرایط دردناک در ایران آگاهی بخشی میکند.
همین نامهی اخیرش؛ مستقل از پرسشهای صریح از رهبر جمهوری اسلامی، او حکایتهای غریبی را تشریح میکند که کمتر در محافل سیاسی و مطبوعاتی شنیده شده: ماجرای بازجویی رنجآور و مواجههی غیراخلاقی بازجو با دختری بیپناه؛ روایت آیتالله نوری همدانی از فشار نهادهای امنیتی و اطلاعاتی بر وی برای همسویی با حاکمیت؛ و داستان حیرتانگیز بازداشت متهمی در نیمه شب از درون تختخواب و کنار همسرش، و ربودنش با کیسه گونی!
برای برخاستن به احترام شجاعت و جسارت محمد نوریزاد، عزم و انگیزهی چندانی نیاز نیست. کافی است ناظر، از تلاش تمامیتخواهان برای حاکم کردن سکوت گورستانی بر ایران مطلع باشد؛ امری که ماههاست به قدر لازم از پرده برون افتاده. اینچنین، نامهها و خروش جسورانهی نوریزاد (و هر صدای آزادهی دیگر، ازجمله فریادهای مهدی خزعلی) در خور ستایش است.
وقتی همهی “راه”ها در جمهوری اسلامی به “رم” رهبری منتهی میشود، وقتی رهبر جمهوری اسلامی، “سکاندار” اصلی روندها و اقدامات در ایران است، اهمیت مخاطب قرار دادن وی مضاعف میشود. آن جریان امنیتی- نظامی - رانتی مسلط در حاکمیت، البته همزمان و توامان، مورد اشاره و نقد نوریزاد بوده است.
رسالت فاشیستها، القاء ترس در دلهاست؛ که کسی نگوید و قلمی ننویسد. کار سلاطین ارعاب بدانجا رسیده که بهمن احمدی امویی از درون زندان اوین نوشته: “در چند هفته گذشته، آدم هایی را بازداشت کرده و اینجا آورده اند که هرگز باور نمی کنی. مثلا یک راننده وانت و یک پیرمرد هفتاد و پنج ساله را. هر دو می گویند توی خانه نشسته بودیم که تلویزیون جمهوری اسلامی خبر می داد که امسال نرخ تورم و بیکاری پایین آمده و وضع زندگی مردم بهتر شده… آنقدر این حرفها دروغ بود که به قول خودشان نتوانستند تحمل کنند و هر کدام یک ماژیک برداشته و به خیایان رفته بودند تا علیه این دروغ ها شعاری بنویسند، می خواستند با شعارهایشان به دروغ و فساد اعتراض کنند. پیرمرد ۷۵ ساله را با لباس خواب به اینجا آورده بودند”؛ و سیامک قادری نیز از درون بند 350 اوین گزارش داده: “این روزها کسانی را به بند 350 اوین آورده اند که صرفا در درون تاکسی انتقادی یا اعتراضی به سیاست های حکومت کرده اند و در آستانه محکومیت یک ساله به اتهام تبلیغ علیه نظام قرار دارند.”
در چنین حال و هوایی، قلمهای آزادگانی چون نوریزاد، یک “غنیمت تاریخی” برای یک ملت است.
گفتن و نوشتن در شرایطی که همه میگویند و مینویسند، هرچند باارزش، اما واجد ویژگی معنادار نیست. اما در زمانهای است که “سنگ”ها را بسته اند و “سگ”ها رها کردهاند، و دهانها را دوختهاند و قلمها را شکستهاند؛ در دورانی که محاسبات “عقل ابزاری” بر انگیزهها و ضرورتهای دوران پیشی گرفته؛ و در هنگامهای که صاحبان زر و زور و تزویر چهارنعل در میدان جامعه مدنی ایران، میتازند و شهروندان ملتزم به قانون را هدف سرکوب خونین و خشونت غیرانسانی قرار میدهند؛ در چنین وضعی است که گفتن و نوشتن آزادگان، “ماندگار” و در خور “رشک” و ستایش است.
از محمد نوریزاد تا مهدی خزعلی، از احمد صدر حاج سیدجوادی تا اعظم طالقانی، از مصطفی تاجزاده تا آریا آرامنژاد، و دیگر احرار، آنان که در این روزگار، نخواستهاند “حقیقت” را فدای “مصلحت” کنند، نامهای مانای این سرزمیناند. آزادگان شجاعی که به سهم خویش، در برابر تندباد خودکامگی ایستادهاند و میکوشند “مشعل”ی در شبهای سیاه سرزمین سرد برای هموطنان رنجکشیدهی خویش باشند.
“قاعدین” به نقد میگویند که نامهها بیحاصل است، و همگان همهچیز میدانند؛ اما توضیح نمیدهند که تلاش این “مجاهدین” برای شکستن آرامش گورستانی و مقابله با رعب و ترسی که حاکمیت تمامیتخواه میکوشد برقرار کند، به چه میزان “راهبردی” است. واکنش غضبآلود و عصبانیت بی حدّ نهادهای امنیتی از بیپروایی و جسارت مرد آزاده با انتشار فیلم اخیر علیه او، آشکار میشود. توپخانهی حسین شریعتمداری که شلیک میکند و نهادهای متولی ارعاب و دروغ و سرکوب که بهراه میافتند، مشخص میشود “تیر” به چه میزان به “هدف” خورده است.
چنان که محمد نوریزاد میداند، این نامهها حداکثر ناامنی را برای او و خانوادهاش به همراه خواهد داشت. “زیستن در شرایط ناامن”، اتفاقی بیاهمیت نیست. گذشتن از عزیزان برای ارزشهای بالاتر و ماندگارتر، آسان نیست. این را تمام کنشگران سیاسی و مدنی در تهدید، نیک میدانند و تجربه کردهاند. دقیقا از همین منظر و در همینجاست که رویکردهای انسانی و باورهای توحیدی و ایران دوستی امثال نوریزاد، خودنمایی میکند و تمام و کمال جلوهگر میشود.
در این روزهای سخت ایران که تقدیسگران خشونت و تحریفگران حقیقت، ابایی از به آتش کشیدن ایران برای تداوم بقای نامشروع خویش ندارند، جانهای خسته از مشاهدهی شجاعت آزادگانی چون نوریزاد، جان میگیرد؛ “آنان که به عهد خویش وفادار و استوار ماندهاند.”