رویدادهای چند ماه گذشته ایران بویژه حوادث عاشورا موجب شد که بحث خشونت و خشونتگریزی در سطح نظری پیشین باقی نماند و مباحث نظری به محک و تجربه عملی درآید تا معلوم گردد که آموزههای نظری هنگام عمل تا چه حد رعایت میشود. یکی از مسایلی که از سوی برخی صاحبنظران مطرح شد، تئوریزه کردن برخی رفتارها در ذیل عنوان دفاع مشروع بود. به نظر بنده شاید این صاحبنظران محترم ـکه به سهم خودم برای برخی از آنان احترام بسیار قایل هستمـ تا حدی تحت تأثیر فضای سیاسی موجود آگاهانه یا ناآگاهانه ـپوزش از این جسارتـ قصد داشتهاند که رفتارهای مذکور را توجیه کنند، در حالی که به نظر من وظیفه تکتک ماست که نسبت به هر خطایی بویژه نزد کسانی که خود را با آنان همراهتر و همدلتر میدانیم، حساس باشیم. تردیدی نیست که جریان سیاسی موجود دچار نقاط ضعف و قوتی هست، اما اگر بنابر ملاحظاتی نقاط ضعف آن گفته نشود، این نقاط ضعف توانایی آن را دارند که به سرعت تکثیر و تثبیت شوند و به جزء جداییناپذیر جنبش سیاسی تبدیل شوند و دیگر هیچ کس نتواند آنها را اصلاح نماید. در این یادداشت میکوشم تا حدی این نگاه توجیه گر خشونت را نقد کنم. امیدوارم که از جاده انصاف خارج نشوم.
اصطلاح دفاع مشروع در حقوق جزا به کار برده میشود. استفاده از این اصطلاح که در روابط و درگیریهای شخصی مصداق دارد، در حوزه سیاست، خطاست، زیرا در حوزه سیاست، رفتارها جمعی است، و باید واجد مشخصه جمعی باشد، و نمیتوان آن را به یک عمل فردی فرو کاست. مثلاً اگر کسی به صفت فردی به من یا شما خواننده محترم یا هر کس دیگری حمله و هر یک از ما را مضروب کند یا قصد مضروب کردن ما را داشته باشد، ما چه واکنشی میتوانیم انجام دهیم؟ به لحاظ حقوقی ـالبته تحت شرایطیـ هر یک از ما حق دفاع از خود را داریم، اما هر نوع واکنش دیگری هم که انجام دهیم، اگر به لحاظ اخلاقی برای وجدان خودمان موجه باشد، شاید قابل دفاع باشد، اما به لحاظ حقوقی دفاع مشروع شرایطی دارد. از جمله باید دفاع متناسب با حمله باشد، امکان فرار یا اخذ کمک از نیروهای قانونی فراهم نباشد. حال اگر حملهکننده نیروی دولتی باشد، چه میتوان کرد؟ در این صورت اثبات دفاع مشروع پیچیدهتر است و توجیه رفتار متقابل در ذیل این عنوان مشکل خواهد بود، حتی اگر نیروهای مذکور از حدود اختیارات و وظایف خود تجاوز کرده باشند.
اما اگر عدهای سیاسی در جریان تظاهرات خیابانی مورد تهاجم قرار گیرند، آیا میتوان از عنوان دفاع مشروع برای توجیه مقابله به مثل استفاده کرد؟ شاید بتوان واکنش یک جوان را در برابر چنین رفتاری به صفت فردی درک کرد، اما قطعاً نمیتوان و نمیباید آن را توجیه کرد، زیرا چنین واکنشی باید مستلزم صدور مجوز رهبری تظاهرات باشد. پیشفرض حضور در چنین مراسمی، تبعیت و اطاعات از رهبری سیاسی دعوتکننده است. شاید گفته شود که چنین رهبری در واقعیت خارجی تظاهرات خیابانی تهران وجود ندارد، در این حالت باید گفت که پس برحسب کدام مجوز اخلاقی باید در چنین کنش سیاسی که کنشی جمعی است حضور یافت؟ در این صورت آیا هر فرد شرکتکننده حق هرگونه انجام هر کنش و واکنشی را دارد یا خیر؟ مثلاً میتواند با خود اسلحه حمل کند تا در صورت مورد حمله واقع شدن، مقابله به مثل یا دفاع کند؟ اگر بلی آیا نتایج چنین اقدامی قلب ماهیت کل تظاهرات و رفتن دود آن به چشم سایرین نخواهد بود؟ اگر کسی حق چنین اقدامی را ندارد، چگونه است که به او حق داده میشود که مثلاً با سنگ یا چوب حمله کند، اما با اسلحه یا چاقو نه؟ در کنش جمعی سیاسی، نمیتوان وظایف را چنان سیال و شناور تعریف کرد که تعیین حد و حدود آن را افراد شخصا تعیین کنند.
بعلاوه فرض کنیم که چنین حقی هم به افراد داده شود، آیا حاضریم تبعات آن را بپذیریم؟ وقتی که فرد یا افرادی، پلیس باتوم به دست را بزنند، به طور طبیعی دفعه بعد پلیس با سلاح گرم خواهد آمد، آیا چنین نتیجهای را میپذیریم یا خیر؟ از همه مهمتر اسلحه واقعی مردم تظاهرکننده مقابله به مثل و زدن نیست، این اسلحهای است که قویتر از آن در دستِ طرفِ مقابلِ چنین مردمی است، و اگر مردم چنین سلاحی را بکشند، از ابتدا شکست خورده تلقی خواهند شد، زیرا قویتر از آن را طرف مقابل خواهد کشید و مردم را در این تقابل شکست خواهد داد. در این صورت ممکن است مردم نیز مجبور شوند برای مقابله به مثل بیش از پیش بر این سلاح متکی شوند، که نهایت امر رودررویی و درگیری خواهد بود، و آنچه که در این میان پیروز خواهد شد، خشونت و زور عریان است، و کسانی هم جلودار و رهبری هر یک از دو جریان را به دست خواهند گرفت که در کاربرد این سلاح تواناتر هستند و از این مبارزه هرچه درآید، خیر و صلاح مردم و جامعه بیرون نخواهد آمد.
بنابر این اگر مردمی که در معرض تعدی قرار میگیرند، قادر شوند که مقابله به مثل خود را در قالب دفاع مشروع توجیه کنند، در این صورت کاری جز بالا بردن سطح خشونت انجام ندادهاند، و دیگر نمیتوانند خشونتپرهیزی را ویژگی رفتار سیاسی خود معرفی کنند، قدرت جنبشهای خشونتپرهیز، در توان آنان در خشونتپرهیزی و تحمل خشونت و بردباری در برابر آن است. حتی ممکن است که در برابر حملات شدید هم کوچکترین واکنشی نشان ندهند و تنها راهی که میتواند خشونت طرف مقابل آنان را ناکارآمد و خنثی کند، همین کتک خوردن و مقابله به مثل نکردن است. چیزی که روح و ذهن خشنترین افراد را هم تسخیر میکند، این رفتار است، به همین دلیل است که اگر کسی بخواهد، مجادله خود با مخالفان را با خشونت فیصله دهد، بهترین راه است که مخالفان خود را با انواع ترفندها به جاده خشونت بکشاند، در این صورت خشونت به صورت پلهای و گام به گام تشدید و درجه آن به سرعت افزایش خواهد یافت.
نکته کلیدیتر برای فهم خشونتپرهیزی این است که خشونت را نباید به خشونت فیزیکی محدود کرد. اتفاقاً در موارد زیادی خشونت زبانی منشاء خشونت فیزیکی است یا حداقل آن را موجد و تشدید میکند. دروغ، توهین و فحاشی، مسخره کردن؛ آثار تخریبی کمتری از خشونت فیزیکی ندارند. برای مثال در روابط خانوادگی این نکته به خوبی دیده میشود. همسر یا فرزندان در بسیاری از موارد نسبت به توهین، فحاشی، مسخره کردن حساسیت بیشتری از خشونت فیزیکی دارند، بویژه آنکه خشونت زبانی علنی و در حضور دیگران انجام شود. تردید نباید داشت که خشونت موجود در اظهارات، شعارها و سیاه و سفید کردن، دوقطبی کردن افراد، و مجاز شدن زدن هر اتهام یا دشنامی علیه دیگران، عامل مهمی در تشدید خشونت یا موجه کردن اعمال خشونت نزد بسیاری خواهد بود.
در این میان ممکن است گفته شود که این رفتارها واکنشی بوده است. این پاسخ قابل فهم است، اما قابل قبول نیست. چرا؟ اگر در خیابان یک نفر به دیگری توهین کند، و مثلاً فحش بدهد، پاسخ نفر مقابل چه خواهد بود؟ اگر با منطق آماری اظهار نظر کنیم، قابل درک است که تعداد زیادی از افراد مورد اتهام یا توهین پاسخ متقابل می دهند و احتمالاً کار مجادله بالا می گیرد و ممکن است به زد و خورد تبدیل شود اگر در 80 درصد از موارد چنین اتفاقی رخ دهد، تعجب نخواهیم کرد، زیرا واکنش افراد را برحسب احساسات و امور شخصی آنان میتوان حدس زد. اما حتماً در صفحه حوادث روزنامهها خواندهاید که در برخی از این مجادلات کار بجاهای باریک کشیده و حتی یکی از طرفین کشته میشود. بنابراین گرچه واکنش مذکور قابل فهم است، اما از منظر عقلانی چندان قابل دفاع نیست، چون عوارض بعدی آن معمولاً به گونهای است که موجب پشیمانی میشود. در هر حال هر یک از این افراد مجاز و مختارند که برحسب خواست و احساسات و علایق خود تصمیم بگیرند و واکنش نشان دهند. اما در سطح سیاسی، بروز این واکنشها حتی در سطح جمعی هم درست نیست، چه رسد به اینکه به صفت فردی چنین واکنشهایی بروز داده شود، زیرا استقلال تعیین خطمشی را از رهبری سیاسی سلب میکند و در درست جناح رقیب قرار میدهد، و آنان خواهند بود که با رفتار خود تاکتیک و سپس استراتژی مقابل خود را تعیین میکنند. در این یادداشت موضوع به صورت کلی و تا حدی خلاصه عنوان شد، شاید بهتر باشد که در ادامه مباحث مشابه وارد جزییات و نقد موردی هم شد.
منبع: وبلاگ آینده [به نقل از مجله ایراندخت]