معاون وزارت کشور حوادث شیراز را بررسی کرده و گفته که “انگیزه عاملان حادثه شیراز شخصی بود.” در واقع شخص امام جمعه که شخصا ارادت خاصی به شخص خودش دارد، شخصا به هشت نفر، بطور جداگانه گفته که بروید روی شخص مطهری را کم کنید. آنها سئوال کردند “برای چی؟” او هم گفته چون مطهری خیلی شخص بدی است. آن برادران هم شخصا سنگ و گوجه فرنگی و گاز اشک آور تهیه کردند و رفتند وسط جاده جلوی شخص مطهری را بگیرند. بعدا دیدند که فقط شخص خودشان نیستند که می خواهند روی مطهری را کم کنند، بلکه هشت تا شخص جداگانه هستند. برای همین هم بدون اینکه با همدیگر حرف بزنند، هر کدام شخصا به مطهری حمله کردند.
انگیزه این عاملان چه بود؟ آنها از شخص مطهری ناراحت بودند. چون شخص مطهری بدجور نگاه می کرد و بروبر خیره می شد به آنها. آنها هم از این موضوع شخصا عصبانی می شدند. همین. کلا هیچ مسئله دیگری نبود.
یکی از کارشناسان تاریخ گفته است که پدر همین آقای مطهری هم با حکومت پهلوی درگیری شخصی داشت. قرار هم نبود انقلاب کند، بلکه به شخص شاه گفته بود بیا سر کوچه با همدیگر دعوا کنیم. شخص شاه هم رفته بود سر کوچه و وقتی این دو تا رسیده بودند سر کوچه، دیده بودند که شخص آیت الله خمینی و طالقانی و دو میلیون شخص دیگر هم ایستادند و دعوا شده بود. در واقع انقلاب ایران هم اقدام شخصی پدر همین آقای مطهری در مقابل شخص شاه بود که با اقدامات اشخاص دیگری قاطی شده بود.
کودتای ۲۸ مرداد هم در حقیقت براساس اقدامات شخصی آقایی به اسم ترومن که شخصا با آقایی به نام کرمیت روزولت رفیق شخصی بود صورت گرفت و کرمیت روزولت شخصا با شخص شعبان جعفری که با شخصی به نام محمد مصدق درگیری شخصی داشت، صورت گرفت. البته مصدق اقدامش برای ملی کردن نفت شخصی نبود، بلکه دو نفری بود. یعنی شخص مصدق و فاطمی چون توی حیاط خانه شخصی شان چاه نفت داشتند، از دست شخص انگلیس ناراحت بودند و می گفتند، چرا انگلیس نفت ما را کوفت کند، می دهیم به اشخاصی که فامیل خودمان هستند کوفت کنند. بعدش هم مصدق با همسایه شان که شخصی به نام کاشانی بود دعوا کرده بود و حالش را گرفته بود.
رضا شاه هم اصلا قصد کودتا علیه احمد شاه را نداشت. بلکه با او دعوای شخصی داشت. احمد شاه حوصله اداره کشور را نداشت و هر وقت می رفت روی تخت پادشاهی می نشست، یک دفعه تمام تنش می خارید، دوست نداشت پادشاه باشد. رضا شاه هم وقتی سرباز بود، می خواست حقوق عقب مانده اش را بگیرد. آمد تهران و گفت “پول منو بدین برم.” و احمد شاه هم گفت “پول نداریم.” رضا شاه هم گفت “من فعلا شخصا کودتا می کنم و احمد شاه را پولش می کنم.” بعد هم حقوقش را که گرفت چون شخصا خوشش آمده بود که در تهران باشد، مجبور شد شخصا فرمانده کل قوا شود و بعد چون زنش دوست داشت رضاشاه یا کارمند رسمی بشود و شخصیت داشته باشد، یا اگر نمی تواند حداقل پادشاهی، رئیس جمهوری، چیزی بشود، در خانه شخصا به شوهرش فشار آورد که “رضا! یا پادشاه می شی، یا من می رم خونه مامانم اینا” رضا شاه هم در حقیقت بخاطر خانمش پادشاه شد، بعد توی رودربایستی ماند و مجبور شد ادامه دهد.
اصلا انقلاب مشروطه هم دعوای شخصی یک آقایی به نام ناصرالدینشاه بود با ستارخان و باقرخان. ستارخان و باقرخان از تبریز آمده بودند به تهران که اولین شعبه تواضع را در تهران دائر کنند. بعد که رفتند جلوی پارک اتابک، دیدند که سرقفلی ها بالاست و از طرف دیگر فهمیدند که هنوز برای راه انداختن قنادی و آجیل فروشی تواضع زود است. ستارخان گفت: باقر! برگردیم تبریز؟ باقرخان گفت: ستار! من دیگه قول دادم تهران بمونم روم نمی شه. در نتیجه رفتند پیش آیت الله طباطبایی که از او برای اجاره کردن خانه پول دستی بگیرند، طباطبایی هم گفت: اگر می خواهید پول گیرتان بیاید، بیایید دو تایی یک انقلاب شخصی بکنید و مسئله حل است. ستارخان و باقرخان گفتند: انقلاب چطوری؟ طباطبایی گفت: یک انقلاب مشروطه شخصی. انقلاب مشروطه هم همین جوری رخ داد.
اصلا اگر درست نگاه کنیم، ناپلئون برای حل مشکلات شخصی خودش با دزیره لشگرکشی کرد. هیتلر چون شخصا از جهودهای همسایه شان خوشش نمی آمد، آنها را کشت و سوزاند، تیمور لنگ به دلیل عقده های شخصی که بخاطر پایش داشت به ایران حمله کرد، شاه عباس چون می خواست در اصفهان شخصا کاسبی راه بیاندازد، مجبور شد حکومت ایران را تغییر دهد و چون شخصا شیعه بود، به بقیه هم گفت همه تان باید شخصا مثل من شیعه بشوید، و همین طوری شد که تاریخ ایران اینطوری شد.
حالا هی شما بروید بگردید دنبال عوامل حمله به مطهری یا عوامل قتلهای زنجیره ای یا عوامل اسیدپاشی یا عوامل فتنه، باباجان! اینها همه اش اقدامات شخصی است. اصلا همین جواد ظریف هم از چهل سال قبل عاشق وندی شرمن بود. می خواست به او برسد. وندی شرمن حالا را هم نبینید، قبل از انقلاب وندی شرمن مثل مریلین مونرو بود، جواد ظریف هم قبل از انقلاب مثل کلارک گیبل بود. حالا هم بعد از چهل سال برای اینکه جواد یک بار وندی را ببیند، مجبور شد توافق نامه لوزان را امضا کند، اصلا کل ماجرا یک داستان عشقی شخصی بود. حالا هی بگردید دنبال عوامل حادثه شیراز. هی بگردید دنبال عوامل حادثه شیراز. هی بگردید…