اندیشه ♦ چهارفصل

نویسنده
بهرام محیی

bahrammohebbi.jpg

از ویژگی‌های نظام‌های توتالیتر، نفوذ به سپهر خصوصی انسان‌هاست. ایدئولوژی توتالیتر می‌کوشد خودرا به خلوت ‏آدمیان نیز تحمیل کند. از دیدگاه ایدئولوژی توتالیتر، هیچ فضای حتا کوچکی نباید از برد چنین نفوذی در امان باشد. این ‏از ویژگی‌های ادیان نیز هست. آن‌ها هم می‌کوشند با جزییات، دستوراتی برای پیروان خود صادر کنند. این دستورات ‏دربرگیرنده‌ی همه‌ی شیوه‌های رفتاری برای همه‌ی وضعیت‌هاست.‏

‎ ‎درونمایه‌ی دینی جنبش‌های توتالیتر‎ ‎

اشاره

نظام‌های تام‌گرا (توتالیتر) در اروپا، در شمار سنخ نوینی از حکومت‌های دیکتاتوری بودند که برای توضیح سرشت و ‏کارکرد آن‌ها، مفهوم‌ها و نظریه‌های تازه‌ای پدید آمدند. «اریک فوگلین» فیلسوف و سیاست‌شناس آلمانی، یکی از ‏پژوهشگران در این گستره بود. وی در سال ۱۹۳۸در رساله‌ا‌ی به نام «دین‌های سیاسی»، کمونیسم، فاشیسم و ‏ناسیونال‌سوسیالیسم را در پیوندی جهانشمول تاریخی، در همین قالب مفهومی تازه ریخت. یک سال پس از وی، «ریمون ‏آرون» فیلسوف و جامعه‌شناس فرانسوی نیز در نوشته‌های خود اصطلاح «دین سیاسی» و نیز «دین سکولار» را به ‏کار برد. حال ببینیم جنبش‌های تام‌گرا، برپایه‌ی کدام ویژگی‌ها، «دین‌های سیاسی» نام گرفته‌اند.‏

پیشینه‌ی مفهومی «دین‌های سیاسی»‏

پیش از هر چیز باید یادآور شد که مفهوم «دین سیاسی» به جنبش‌ها و رژیم‌های تام‌گرا اشاره دارد. بر این پایه، باید میان ‏این مفهوم و دین‌سالاری (تئوکراسی) تفاوت نهاد. تز کانونی «دین‌های سیاسی» ناظر بر آن است که نظام‌های تام‌گرا در ‏شیوه‌های کارکردی خود، از ساختارهایی همانند ادیان برخوردارند و حضور انبوه پیروان در این جنبش‌ها را از جمله ‏می‌توان به یاری مقوله‌ها و مفهوم‌های دینی توضیح داد.‏

همانگونه که یاد شد، «اریک فوگلین» نخستین اندیشمندی بود که مفهوم «دین‌های سیاسی» را در این بافتار به کار برد. ‏از دیدگاه وی، از آنجا که جنبش‌های تام‌گرا ریشه‌های ژرفی در اندیشه‌ی مدرن دارند و دین را به حاشیه رانده‌اند، خود ‏جانشین دین شده و خصلتی دینی به خود گرفته‌اند. وی این جنبش‌ها را فرآورده‌ی روندهای سکولاریزاسیون در ‏کشورهایی می‌داند که پیکر‌گیری «ملت» در آن‌ها دیرکرد داشته است. ملت‌هایی که هویت خود را به خلاف ‏آنگلوساکسن‌ها نه در سنت مسیحی، که در ایدئولوژی‌های توده‌ای می‌جویند. کوشش برای دادن بعدی شبه‌دینی به ‏نظام‌های سیاسی، رژیم‌های خشونت‌گرای مدرن را با الگوهای یک ساختار درهم‌تنیده‌ی سیاسی دینی پیوند می‌زند. ‏‏«فوگلین» ریشه‌های تاریخی این پدیده را تا یونان و مصر باستان می‌کاود. به باور وی، دیکتاتوری‌های مدرن بر یک ‏‏«دینیت» درون‌جهانی استوارند. آن‌ها امر الهی را در بخش‌هایی از درونمایه‌ی جهان می‌جویند و می‌یابند و با ‏‏«اسطوره‌ی رستگاری» پیوندی تنگاتنگ دارند.‏

روشن است که چنین دریافتی، تعریفی بسیار گسترده از دین می‌طلبد. بر این پایه «فوگلین» یادآور می‌شد: «برای درک ‏درخور دین‌های سیاسی، باید مفهوم امر دینی را به گونه‌ای گسترش داد که نه تنها ادیان بشارت دهنده‌ی رستگاری، بلکه ‏حتا دیگر پدیدارهایی را دربرگیرند که زیرمجموعه‌ی آن‌ها هستند و ما آن‌ها را به عنوان دینی در نظر نمی‌گیریم. در پی ‏آن، همچنین باید مفهوم دولت را بسنجیم و ببینیم آیا واقعا چیزی جز مناسبات سازمانی دنیوی انسان‌ها را، بدون پیوند با ‏حوزه‌ی امر دینی دربرمی‌گیرد یا نه».[۱]‏

‏«فوگلین» موازی‌هایی میان ساختارهای نظام‌های حکومتی توتالیتر، شیوه‌های کارکردی و گونه‌های بسیج توده‌ای آن‌ها ‏با ادیان می‌دید. به گونه‌ای بسیار فشرده می‌توان ایده‌های زیر را از آرای وی دریافت:‏

ـ کمونیسم، فاشیسم و ناسیونال‌سوسیالیسم، فرآورده‌های روندهای سکولاریزاسیون هستند. از آنجا که ثبات کهن استوار ‏بر دین از دست رفته است، نظام‌های توتالیتر در پی دستیابی به ثباتی تازه به میانجی ایدئولوژی‌های تاثیرگذار توده‌ای ‏برپایه‌ی «طبقه»، «نژاد»، «اقتصاد» و «خون» هستند. دین و نیازهای دینی طردشده‌ی انسان، بار دیگر از مجرای یک ‏ورودی دیگر وارد جامعه می‌شوند.‏

ـ «اسطوره‌ی رستگاری» در این جهان، جانشین رستگاری آن‌جهانی می‌گردد. گرانیگاه این امر، دیگر پیوند با خدای ‏برون‌جهانی نیست، بلکه رستگاری در پدیدارهای این‌جهانی مانند «نژاد» و «طبقه» جستجو می‌شود. وعده‌ی نیکبختی و ‏رستگاری دین‌های سیاسی، از اقتداری مطلق برخوردار است و توجیه مطلق آن به یاری یک ایدئولوژی دینی ‏بی‌چون‌وچرا انجام می‌گیرد.‏

ـ به دلیل کیش شخصیت افراطی در جنبش‌های توتالیتر، رهبر یا پیشوا، به ویژه در شرایط بحرانی مانند جنگ، جایگزین ‏منجی مسیحایی می‌شود. بیهوده نیست که آدولف هیتلر را به چشم پیامبر یا منجی مافوق‌طبیعی مردم آلمان می‌نگریستند. ‏در این پیوند، تنها خودنمایی رهبر یا پیشوا تعیین کننده نیست، بلکه باور واقعی پیروان به توانایی‌های مافوق‌طبیعی یا ‏‏«رسالت تاریخی» او تعیین‌کننده است.‏

ـ یک پیوند دیگر میان شیوه‌های کارکردی توتالیتاریسم و ادیان در آنجاست که جنبش‌های توتالیتاریستی نیز نیازمند ‏عناصر پنداربافانه و تخیلی‌اند. «نظریه‌ی توطئه‌ی یهودیت جهانی علیه مردم آلمان»، یکی از نمونه‌های تبلیغاتی چنین ‏پندارها و توهماتی بود.‏

ـ از دیگر وجوه اشتراک توتالیتاریسم و ادیان، مراسم و جشن‌های آیینی است. رژه‌های نظامی و جشن‌ها و ‏گردهمایی‌های جنبش‌های توتالیتر، همواره رنگی از مراسم و مناسک دینی دارند. اگر چه غالبا موضوعات سیاسی در ‏کانون این‌گونه گردهمایی‌ها قرار دارند، ولی رنگ و بوی دینی آن‌ها مانند نیایش‌ها، سوگند‌ها، پیمان‌ها و غیره ‏انکارناپذیر است.‏

ـ جنبش‌های توتالیتر، از ویژگی‌ فرقه‌های سری برخوردارند. اعضای آن‌ها خود را عضوی از یک فرقه‌ی متحد ‏سوگندخورده به «نژاد برتر» یا «منافع پرولتاریا» می‌بینند که «غیرخودی‌ها» را به درون آن‌ها راهی نیست.‏

‏«اریک فوگلین» در بررسی‌های بعدی خود به این دیدگاه رسید که جنبش‌های سیاسی توده‌ای سده‌ی بیستم، یعنی ‏کمونیسم، فاشیسم و ناسیونال‌سوسیالیسم، همه از خصلتی «گنوسی» برخوردارند. آن‌ها بر بنیاد این باور استوارند که ‏آدمی می‌تواند به یاری رفتار خود، پلیدی را از این جهان بزداید. به اشاره باید گفت که «گنوس» از پدیدار‌های تاریخ ‏دینی مغرب‌زمین است که نخستین بار در سده‌ی دوم میلادی بروز کرد و در آمیزش با جریان‌های یهودیت و مسیحیت ‏باستان، ‌نظام‌هایی عرفانی برپایه‌ی دوگرایی (دوآلیسم) پدیدآورد. این جریان تا عصر کنونی نیز تاثیرگذار بوده است و ‏ناسیونال سوسیالیست‌های آلمان، در زبان و سخنوری‌های ایدئولوژیک خود، به گونه‌ای چشمگیر از استعاره‌های گنوسی ‏سود می‌بردند.‏

‎ ‎عنصرهای دینی جنبش توتالیتر‎ ‎

در حالی که بررسی‌های «فوگلین» ریشه در انسان‌شناسی مسیحی داشت، طرح «ریمون آرون» برخاسته از سنت نقد ‏لیبرالی توتالیتاریسم است. «آرون» مفهوم دین را به معنایی دیگر به کار می‌برد. معنایی که او از این مفهوم درمی‌یافت، ‏از باری روشنگرانه در نقد دینی برخوردار بود. به باور «آرون»، نظام‌های توتالیتر از آن‌جهت دینی هستند که ‏می‌کوشند جدایی عصر مدرن میان نیروهای دینی و سیاسی را برگشت‌پذیرسازند. درست همان گونه که دین در جوامع ‏پیشین حضوری گسترده داشت، امروزه نیز ایدئولوژی‌ها در جوامع مدرن «توتالیتر»، حضوری همه‌جانبه و هیولایی ‏دارند. کنش سیاسی نیز دیگر از سوی قوانین دولت حقوقی تعیین نمی‌شود، بلکه با استناد به «ارزش‌های مطلق ‏ایدئولوژیک» توجیه می‌شود.‏

andishe1.jpg

در واقع نیز جنبش‌های توتالیتر در گفتارها و کردارهای خود از عناصری برخوردارند که به حوزه‌ی دین تعلق دارد. ‏یکی از این عناصر، هراساندن است، عنصری که در آموزه‌های دینی و در پیوند میان «گناه» و «عقوبت»، کارکردی ‏موثر دارد. هم ریمون آرون و هم هانا آرنت تاکید کرده‌اند که عنصر ترور، یکی از ویژگی‌های سرشتی حاکمیت تام ‏است. به گفته‌ی هانا آرنت، در نظام‌های تام‌گرا، ترور مانع قانون را از میان برمی‌دارد و آدمیان را به گونه‌ای ‏بارمی‌آورد که سرزدن رفتاری آزادانه و پیش‌بینی‌ناپذیر از آنان ناممکن می‌شود. ترور به این مفهوم خود مانند قانونی ‏عمل می‌کند که نمی‌توان آن را زیرپاگذاشت. تسمه‌ی آهنین ترور، پیکره‌ی سیاسی توتالیتر را ایجاد می‌کند و آن را به ‏ابزاری بی‌مانند برای شتاب‌بخشیدن به «جنبش طبیعت» یا «روند تاریخ» تبدیل می‌سازد.[۲]‏

ریمون آرون نیز ترور پلیسی و ایدئولوژیک جنبش توتالیتر را پیامد آن می‌داند که هرگونه فعالیتی به فعالیت دولتی تبدیل ‏شده است و ایدئولوژی دولت است که فعالیت را تعریف می‌کند. بر این پایه، هر خطایی نیز هم‌هنگام خطای ایدئولوژیک ‏به شمار می‌رود.[۳]‏

یکی دیگر از ویژگی‌های نظام‌های توتالیتر، نفوذ به سپهر خصوصی انسان‌هاست. ایدئولوژی توتالیتر می‌کوشد خودرا به ‏خلوت آدمیان نیز تحمیل کند. از دیدگاه ایدئولوژی توتالیتر، هیچ فضای حتا کوچکی نباید از برد چنین نفوذی در امان ‏باشد. این از ویژگی‌های ادیان نیز هست. آن‌ها هم می‌کوشند با جزییات، دستوراتی برای پیروان خود صادر کنند. این ‏دستورات دربرگیرنده‌ی همه‌ی شیوه‌های رفتاری برای همه‌ی وضعیت‌هاست. ادیان در همه‌ی مراحل زندگی پیروان خود ‏از زایش گرفته تا ازدواج و مرگ حضوری همه‌جانبه دارند. از دیدگاه همین تحلیل پدیدارشناختی دین، می‌توان وجه ‏مشترک دیگری میان آن با توتالیتاریسم یافت.‏

هانا آرنت از ساختارهای همانند جنبش‌های توتالیتر و انجمن‌های سّری یا رازورزانه یاد می‌کند. اعضای این انجمن‌ها بر ‏این باورند که از رازی در میان خود نگهداری می‌کنند. البته برای هیتلر روشن بود که نمی‌توان رازی را در میان یک ‏جنبش توده‌ای حفظ کرد. بر این پایه چیزی که باقی ماند، یک انجمن رازورزانه‌ی بدون راز بود. در آستانه‌ی ‏قدرت‌گیری نازی‌ها در آلمان، رازی برای پنهان نگاه‌داشتن باقی نمانده بود. ولی پس از تصمیم‌گیری برای نابودی کامل ‏یهودیان اروپا که نازی‌ها آن را «راه‌حل‌ فرجامین» می‌نامیدند وضع به گونه‌ا‌ی دیگر شد. هیتلر به رهبر جنبشی ‏توطئه‌گر تبدیل شد. وی قاطعانه خواستار رعایت این سه اصل در میان اعضای حزب ناسیونال‌سوسیالیست درباره‌ی ‏کشتار یهودیان شده بود:‏

‏۱ـ هیچکس را نباید در کاری شرکت داد که نباید از آن آگاهی داشته باشد.‏

‏۲ـ هیچکس مجاز نیست بیش از آن بداند که باید بداند.‏

‏۳ـ هیچکس مجاز نیست چیزی را زودتر از آن بداند که باید بداند.[۴]‏

از دیگر همانندی‌های جنبش‌های تام‌گرا با ادیان، علاقه‌ی آن‌ها به مراسم و جشن‌هاست. همگان رژه‌های بزرگ و باشکوه ‏در میدان سرخ مسکو یا در برابر دروازه‌ی براندنبورگ در برلین را در تصاویر و فیلم‌ها دیده‌اند و به یاد دارند. به باور ‏هانا آرنت،‌ نقش مراسم و مناسک، همانندی جنبش‌های توتالیتر و فرقه‌های دینی و سّری را آشکار می‌سازد. جنازه‌ی ‏مومیایی‌شده‌ی لنین در میدان سرخ، یا مراسم ناسیونال‌سوسیالیستی «پرچم خون»، تجربه‌ی زنده‌ی رفتاری رازورزانه ‏بودند که ظاهرا در پیوند زدن افراد به هم نقش مطمئن‌تری بازی می‌کردند تا عنصرهای آگاهی و هشیاری. در همین ‏راستا باید از گاه‌شمار‌های تازه و تقویم‌های تاریخی ویژه‌ی جنبش‌های توتالیتر نیز یاد کرد. برای بلشویک‌ها، انقلاب ‏اکتبر آغازگر دوران تازه‌ای در تاریخ بود. نازی‌ها نیز از هزاره‌ی «رایش سوم» سخن می‌گفتند.‏

andishe2.jpg


یکی دیگر از همانندی‌های ادیان و جنبش‌های توتالیتر، بشارت‌دهی آن‌ها برای سعادت و رستگاری است. ‏ناسیونال‌سوسیالیست‌ها در آلمان واژگان «خون»، «نژاد» و «خاک» را به گونه‌ای به کار می‌بردند که گویی این واژگان ‏از بعدی دینی برخوردارند. آنان از « راز خون»، «خون جاودان» و «خون مقدس» سخن می‌گفتند. اسطوره‌ی آنان ‏نیازمند قاصد و بشارت دهنده‌ای بود که در کسوت آدولف هیتلر پدیدار شد. «صلیب شکسته» جای صلیب مسیحی را ‏گرفت و تصاویر هیتلر جانشین تصاویر عیسامسیح شد. سلام «هایل هیتلر» تنها به معنی آرزوی تندرستی و سعادت ‏برای پیشوا نبود،‌ بلکه از سوی دیگر بیانگر این آرزو بود که هیتلر برای مخاطب تندرستی و سعادت به همراه آورد. در ‏دوره‌ی رژیم نازی، بسیاری از خانواده‌های آلمانی صلیب‌ها، تصاویر یا پیکره‌های عیسامسیح را از دیوار خانه‌های خود ‏برگرفتند و عکس‌های آدولف هیتلر را به جای آن‌ها ‌به دیوارها آویختند.[۵]‏

در جنبش‌های توتالیتر، یکی از موضوعات کانونی،‌ پرسش از وابستگی است. به خلاف انجمن‌ها و احزاب تکثرگرای ‏عصر دمکراسی که از اشکال باز و نرمش‌پذیر عضوگیری برخوردارند، احزاب توتالیتر ساختارهایی از وابستگی برای ‏اعضای خود ایجاد می‌کنند که بی‌شباهت به وابستگی‌های دینی و کلیسایی نیستند. احزاب توتالیتر اصول سختی برای ‏پذیرش یا اخراج سازمانی وضع می‌کنند و مجازات‌هایی برای سرپیچی از دستورات تشکیلاتی در نظر می‌گیرند. برای ‏رسیدگی به خطاهای اعضای این‌گونه احزاب، جلسات و محاکماتی برگزار می‌شود که به تفتیش عقاید (انکیزاسیون) ‏سده‌های میانه می‌ماند. در رژیم‌های تام‌گرا، آموزه‌های ایدئولوژیکی وجود دارند که از «تقدس» برخوردارند. با آثار ‏رهبران و پیشوایان و برخی کتاب‌های نظری به گونه‌ی کتب آسمانی رفتار می‌شود.‏

در نظام‌ها و احزاب توتالیتر، درباره‌ی ناراضیان و مخالفان از واژگانی بهره گرفته می‌شود که در بسیاری موارد بار ‏مذهبی دارند: «ملحد»، «بدعت‌گذار»، «مرتد»، «دگراندیش» و غیره. برای نمونه، لنین کتابی نوشته بود تحت عنوان ‏‏«انقلاب پرولتری و کائوتسکی مرتد». درونمایه‌ی نقد لنین در این کتاب این بود که چرا کارل کائوتسکی، یعنی یکی از ‏اندیشه‌پردازان و رهبران برجسته‌ی جنبش کارگری آلمان، از آموزه‌های مارکسیستی درباره‌ی «اعمال قهر انقلابی ‏پرولتاریا» عدول و از «دمکراسی بورژوایی» پشتیبانی کرده است.‏

‏«هانس مایر» پژوهشگر آلمانی، از دیدگاه بررسی‌های جامعه‌شناختی و تاریخی کلیسا، پیوند دیگری نیز میان رژیم‌های ‏تام‌گرا و دین برقرار می‌سازد. وی در جنبش‌های توتالیتر، نفی دستاورد سکولاریسم و جدایی قدرت روحانی و دنیوی در ‏تاریخ مدرن اروپا را می‌بیند. به باور وی، این جنبشی قهقرایی برای بازگشت به دوران کهن است که در آن، تفکیکی ‏میان دین و دولت و کیش و سیاست صورت نمی‌گرفت. «مایر» در همین پیوند، سخن «هرمان هلر» حقوقدان آلمانی را ‏بازگو می‌کند که: «دولت تنها هنگامی می‌تواند دولت توتالیتر باشد که بار دیگر دولت و دین را یکی کند».[۶]‏

منبع : ایران امروز

‎ ‎پانوشت‎ ‎

‏[۱] ‏Eric Voegelin: Politische Religionen, München 1993, S. 12‎‏.‏

‏[۲] ‏Hannah Arendt: Elemente und Ursprünge totaler Herrschaft, München 2006, S. 955- 958‎

‏[۳] ‏Raymond Aron: Demokratie und Totalitarismus, Hamburg 1970, S. 206‎‏.‏

‏[۴] ‏Hannah Arendt: a.a.O., S. 791-792‎‏.‏

‏[۵] ‏Hans Maier: „Totalitarismus“ und „Politische Religionen“, Bonn 1996, S. 127 ff‎‏.‏

‏[۶] ‏Hans Maier: a.a.O., S. 126‎‏.‏