جشنواره♦ سینمای ایران

نویسنده
روژین خالدیان

تلخی فضا و تلخکامی قهرمان یا ضد قهرمان هم همیشه- از گوزنها تا سلطان و نفس عمیق- در سینمای ایران ‏جواب داده و حالا….‏

tanhadobarzendegi1.jpg

نگاهی به فیلم تنها دو بار زندگی می کنیم

‎ ‎روایتی از جامعه عصیان زده ایران‎ ‎

در جشنواره فیلم فجر سال گذشته، برخی معتقد به یک کشف ویژه بودند. برای آنها، اولین ساخته ی بهنام ‏بهزادی یک پدیده بود. تنها دوبار زندگی می کنیم، البته قصه ای دارد با رویکردی متمایل به یک نوع ‏سوررئالیسم خاص که با طبع آدم های مشرق زمین بیشتر سازگار است و دنیایی رمز و راز گونه خلق می ‏کند. ‏

سیامک، دانشجوی اخراجی رشته پزشکی، راننده مینی بوسی ست که تصمیم می گیرد در یک فرصت چند ‏روزه کارهایی که حسرت انجام آن را داشته است، انجام بدهد تا در روز تولدش از دنیا برود…‏

تلخی فضا و تلخکامی قهرمان یا ضد قهرمان هم همیشه- از گوزنها تا سلطان و نفس عمیق- در سینمای ایران ‏جواب داده. خلق و خوی مخاطب ایرانی، که خواه ناخواه در فرهنگی آلوده به غم و افسردگی و عزا و ‏عزاداری رشد کرده پذیرش قصه های این چنینی را آسانتر و همراهی با شخصیت های بیمار گونه و عاصی ‏را دلپذیر تر می کند. اما آیا هر فیلمی به صرف این که از فضایی با ویژگی های یاد شده برخوردار است، می ‏تواند یک پدیده قلمداد شود؟

واقعیت این است که در برهوت جشنواره سال گذشته و در شرایطی که اکثریت قریب به اتفاق فیلمها با کیفیت ‏نازل خود سطح توقع تماشاگر را پایین آورده بودند، استقبال از چنین فیلمی عجیب به نظر نمی رسد. آنچه ‏عجیب است وادادن و تعریف و تمجید همکارانی است که انگار در عمرشان یک فیلم خوب ندیده اند و با ‏سینمای متفکرانه و اندیشمند اروپای دهه پنجاه و شصت آشنا نیستند. وگرنه واضح است که فیلم نه از نوآوری ‏برخوردار است، نه تفکر خاصی را در بر دارد و نه عمق و جانی در ورای ظاهر بهت آورش دیده می شود. ‏به یک معنا، فیلم فاقد هویت است. نه نگرشی قائم به ذات دارد، نه در ادامه ی یک رویکرد یا سبک یا تفکر ‏ریشه دار در سطح کلان و جهان شمول بنا شده و نه حتی همچون “نفس عمیق” برخاسته از بطن جامه ‏معاصر و متاثر از آن شکل گرفته. تمام اجزا و عناصرش عاریتی است و به همان اندازه تصنعی. ‏

حسن فیلمنامه هایی که از دایره کلاسیک خارج می شوند و با فرار از منطق گرایی و اصول داستان سرایی، ‏سر از سوررئالیسم در می آورند اینست که می شود هر جوری دلت خواست کارگردانی اش کنی بدون آنکه ‏نگران باشی از تو پرسشی شود و بند را به آب دهی. بهزادی البته با زیرکی توانسته روی لبه تیغ راه برود و ‏نلغزد، که هم به فضای فیلم جلوه دهد و هم سر و ته قصه را جوری رها کند که تماشاگر مرعوب فیلم، جواب ‏پرسش هایش را در ذهن خود بیافریند. این “رها کردنِ” سرانجام، با “باز گذاشتن” هنرمندانه و عامدانه ی ‏پایان، فرقش از زمین تا آسمان است.‏

tanhadobarzendegi2.jpg

شخصیت مالیخولیایی و پر از تضاد های درونی سیامک، بار اصلی فیلم را به دوش می کشد. فیلمساز می ‏کوشد تا از هر فرصتی برای افزودن به پیچیدگی های شخصیتی او بهره ببرد. اما به این منظور هیچ راهی ‏جز تقلید از نمونه های موفق دور و برش پیدا نمی کند. مثلا در یکی صحنه های به ظاهر تحسین بر انگیز ‏فیلم، سیامک در حال نواختن کمانچه دیده می شود، اما پس از آن که آرشه را به کناری می نهد، نوای کمانچه ‏کماکان به گوش می رسد و ما می فهمیم که او فقط ژست نواختن را به خود گرفته بوده. این ترفند نمایشی، که ‏حالا کم کم دارد نخ نما می شود را آخرین بار حمید جبلی چند سال پیش- بی ادعا و تاکید- در “خواب سفید” و ‏در صحنه ی پنبه زن و واکسی به کار برده بود.‏

ظاهرا، فیلم قرار بوده خیلی بهتر از این ها از آب در بیاید. فیلمنامه ی اولیه فیلم با مشاورت و حمایت بهمن ‏قبادی پا گرفته و قرار بوده رگه هایی قوی از ادبیاتی که در فرهنگ ایرانی ریشه داشته و به طور مستقیم از ‏جامعه ی عصیانزده ی امروز ایران تاثیر گرفته باشد در آن به چشم بیایید. اما در میانه راه، هول حلیم کار ‏دست فیلم می دهد و اشتیاق کارگردان برای نوشته شدن همه چیز به نام خود باعث می شود فیلم چنین به ‏بیراهه برود.‏

با وجود آن که بهمن قبادی به عنوان تهیه کننده اولیه، سهم چشمگیری در بنیان نهادن پایه های فیلم داشته، در ‏کمال حیرت حتی در تیتراژ پایانی هم نامی از او برده نشده است. این در حالیست که قبل از آن، قبادی با خرد ‏و فروتنی از حضور بهنام بهزادی به عنوان همکار فیلمنامه نیوه مانگ استفاده کرده بود.‏

به هر روی فیلمی که می توانست با رایزنی و استفاده از تجارب بزرگان، به اثری ماندگار در سینمای ایران ‏بدل شود و سر از جشنواره های درجه اول دنیا در آورد، در پی شتاب زدگی و بی تجربگی، یک سال تمام از ‏سوی فستیوال های بزرگ مردود شد و عاقبت با مونتاژی جدید به” پدیده” شدن در جشنواره فجر بسنده ‏کرد. ‏

حالا پس از قریب به دو سال، به عوض کن، ونیز، برلین، سن سباستین یا لوکارنو باید به حضور این فیلم در ‏جشنواره شیکاگو دل خوش کرد. جشنواره شیکاگو از 16 تا 29 اکتبر برگزار می شود.‏