سپاه ایران را به آتش می کشد

محمدرضا شکوهی فرد
محمدرضا شکوهی فرد

میگویند جنگ ادامه سیاست است، اما منطقی تر آنست که جنگ را بن بست سیاست بدانیم. آنجا که کارت های سیاسی دیگر متغیر نیستند، بازی شان را کرده اند و به بن بست رسیده اند، طبعا در چنین موقعیتی زبان دیپلماسی نابرا شده و شرایط برای انتخاب گزینه های دیگر فراهم می آید.

تحریم ها و دورنمای آن: حل بحران یا بن بست؟

اینروزها به سیاق سالهای اخیر، بار دیگر سخن از احتمال سوق یافتن چالش هسته ای فی مابین تهران و غرب به یک مناقشه نظامی خطیر، در اتاق های تصمیم سازی سیاسی ـ تینک تنک ها ـ و فضای رسانه ای باری قوی یافته و تقریبا روزی نیست که این مهم در صدرخبرها، تحلیل ها، تفسیرها و موضعگیری ها قرار نداشته باشد.

تقریبا به موازات دوباره رویی مبحث جنگ، بررسی موثر افتادن دور تازه تحریمها علیه تهران نیز نقل محافل تحلیلی ست. شواهد نشان می دهد فشار حاصل از عملیاتی شدن دور تازه تحریمها علیه ایران، هر روز بیش از گذشته سایه سنگین خود را بر اقتصاد متزلزل ایران می افکند.

دور جدید تحریمها علیه ایران اگرچه به شدت تجربیات آزموده شده در عراق  و کره شمالی نیست، اما طی این کوتاه مدت نیز توانسته آثار سوء گران و محسوسی بر اقتصاد ایران به جای گزارده و سیگنال های واقعی از پیامدهای تیره بر فردای کشور به حسگرهای سیاسی ساطع  نماید .

بایکوت صنعت نفت ایران که بی شک قلب اقتصادی حاکمان در تهران است، اینبار دامنه ای چنان گسترده و عمقی آنچنان واقعی دارد، که اعترافات ضمنی و بعضا شفاف برخی از مقامات دولت را نیز از موضع شکایت و اظهار نگرانی برانگیخته است.

تا پیش از این  ایران در مواجهه با فشارها، از آنجا که توانایی بازسازی و اصلاح پالایشگاه تصفیه نفت خود را ضعیف می یافت، برای کنترل بحران و تولید نفت مورد نیاز داخلی، سطح تولید خطوط ‌گاز و دیگر پایگاه‌های نفتی را کاهش می داد، اما به شهادت سیف الله جشن ساز مدیرعامل شرکت ملی نفت ایران، حکومت دیگر قادر به ادامه این روند هم نیست.

به نظر می رسد رفته رفته باید شاهد افزایش روند تاثیر گذاری تحریم ها و انعکاس آن بر اقتصاد ایران و تاثیر پذیری جامعه ایران از این پیامدها باشیم. با این همه، آیا تحریمهای جدید مالا در تحصیل نتایج دلخواه، موفق خواهند بود یا صرفا می توان از آن به مثابه مقدمه تعریف یک بن بست سیاسی مخاطره آمیز یاد کرد؟

مرور اجمالی آزمون های تحریم بین المللی خاصه از دهه هفتاد میلادی بدین سو حاوی این واقعیت است که اگرچه استفاده از این ابزار می تواند آثاری محسوس بر بنیه سیاسی اقتصادی سوژه ها داشته باشد، اما کمتر توانسته به اهداف غایی که طراحان و مجریان آن مد نظر داشته اند و همانا تحمیل شرایط در راستای تغییر رفتار دول هدف تحریم است، منتهی شود.

از منظر تجربی، تحریم تا به حال صرفا به مثابه سلاح برُّایی برای خلع توان مقابله از سوژه ها عمل کرده است و از این حیث تا حدودی می توان از آن به  عنوان عنصری واجد پتانسل های موثر در راستایی مشخص که الزاما موفقیت آمیز نیست، نام برد. (1)

ارزیابی های موجود حاکی از آن هستند که فشارهای بین المللی علیه ایران، اقلا از ژوئن 2003 که پرونده هسته ای جمهوری اسلامی روی میز بررسی آژانس آمد تا ژوئن 2010، هزینه های هنگفتی را بر ایران تحمیل کرده است، اما با وجود این، در تحصیل نتایجی که طراحان و مجریان آن دنبال می کردند، چندان موفق عمل نکرده اند.

روشن است، تحریم ها بر خلاف دور جدید تا به امروز چندان واقعی و محسوس نبودند.

دلیل نخست آنکه به بیان مشخص جامعه جهانی تا پیش از این در برخوردهای خود با تلاش های ابهام آلود هسته ای جمهوری اسلامی، همواره برخی ملاحظات سیاسی را در نظر گرفته و این به غایت منطقی ست، از آن رو که بستن مجراهای تماس و تبادل سیاسی حتی با کمترین درصد حصول توافق، بسته به شرایط تطبیقی سیاسی عاقلانه نبوده است. علت دوم نیزفوریت نه چندان روشن مسئله در آن شرایط بود. اکنون اما اوضاع دچار تغییراتی حاد شده، هفت سال تلاش پیوسته دیپلماتیک در قالب یک رشته مذاکرات پر فراز و نشیب و سخت، اعمال انواع فشارهای آزموده شده سبک و سنگین همراستا با چانه زنی های وسیع واسطه های بین المللی همه و همه نتوانسته حاکمان در تهران را قانع نماید که ادامه رفتار هنجارشکنشان تا چه حد می تواند پیامدهای خطیری در بر داشته باشد.

پیوسته به این مهم، فوریت مسئله نیز افزایش یافته، ارتقاء سطح استعداد غنی سازی و حجم ذخایر اورانیوم غنی شده ایران با درصدهای چالش زا، احساس خطر تل آویو و فشارهایی که از این زاویه متوجه وضعیت بوده است به انضمام شرایط سیاسی آشفته در تهران، که مشخصا، پتانسیل های جدیدی برای اثرگزاری تحریم ها به بر جمهوری اسلامی ایجاد کرده، جملگی جامعه بین الملل را به این نتیجه رساند که باید با طرح و تدوین فشارهای شدید و حقیقی در این مقطع، پیامی روشن و موثر به تهران ارسال کرد. با این همه آیا این بسته از فشارهای نیز قادر به غلبه بر گره کور این پرونده و تولید سرانجامی مطلوب برای آن خواهد بود؟

برای بررسی این مهم، باید آستانه تاثیرگزاری تحریمهای اقتصادی در راستای اهداف آن را کاوید. در بررسی میزان ثمر بخش بودن ابزار تحریم همواره چهار آیتم بصورت مشخص باید مد نظر قرار گیرد(2)

الف- (impact) یا هزینه هایی که تحریم بر دولت هدف و کیفیت هژمونی سیاسی اقتصادی آن می گذارد.

ب  - (effectiveness) تاثیر تحریم بر رفتار و ماهیت سیاسی دولت هدف.

ج  - مطلوبیت (utility) یا حاصل تفریق هزینه تحریم بر دوش کشور هدف از هزینه های تحریم برای تحریم دول یا نهاد تحریم کننده.

د - ترجیح یا عدم ترجیح تحریمها بر سایر ابزارها.

تحریم زمانی می تواند موفقیت آمیز باشد که در وهله نخست هزینه های سنگین و موثری را بر سوژه تحمیل کند و در درجه دوم، از کشاکش فشار اقتصادی پاسخ مطلوب سیاسی دریافت کند، بدان معنا که تغییر رفتار مورد نظر خود را بر دولت هدف تحمیل نماید، ثالثا هزینه هایی که از رهگذر تحریم بر کشورهای تحت تحریم وارد می شود مشخصا به میزان محسوسی کمتر از هزینه هایی باشد که تحریمها کنندگان از این زاویه متحمل می شوند، و چهارم، در قیاس با سایر ابزارهای موجود، از مطلوبیتی افزونتر برخودار باشد.

فی الواقع آثار تحریم به ماهیت و مکانیزم اعمال آن، پتانسیل های اقتصادی کشور هدف، میزان ارتباط  کانالیزه یا متشتت سوژه با اقتصاد جهانی، میزان آمادگی کشورهای مورد تحریم در زمینه یافت و پرداخت جانشین برای کالاها و خدمات مشمول تحریم و مهم تر از آن استعداد دفع پیامدهای سیاسی آن بستگی دارد. (3)

 با تامل اجمالی در این موارد، متوجه میزان واقعی بودن تحریمهای دور تازه خواهیم شد، اما ابهام در دو مورد از موارد مذکور یعنی موارد ب و د در کنار شرایط زمانی بغرنج فعلی این نکته را یادآور می شود که پاسخ مثبت به این پرسش که آیا این بسته از فشارها مالا می تواند ثمربخش باشد، سخت است. با توجه به کم و کیف شرایط سیاسی داخلی ایران و بحران مشروعیت حادی که حکومت با آن درگیرست و دامنه اش هر روز گسترده تر می شود، و همچنین تضادهایی که در باندهای درون ساختاری حاکمیت هر روز بیش از گذشته رخ نمایان می کند، در کنار تمرکز بر این واقعیت که سکان حاکمیت اکنون در دست کارتل های امنیتی اقتصادی سپاه پاسدارن است و تجربه ثابت کرده که در فضایی همچون فضای تحریم، چندان برای برداشت منافع چنین کارتل هایی نامطلوب تلقی نمی گردد، منطقا تا چه میزان این احتمال که جمهوری اسلامی زیر بار سنگین فشار ناشی از بایکوت های فراگیر جدید، سوی سازش با جامعه جهانی در پیش گیرند، مستعد تبارز است؟

از آنسو آیا ترجیح یا عدم ترجیح ابزار تحریم بر سایر ابزارها، تابع شرایط زمانی محدود و متغیرهای تاثیرگذار منطقه ای و جهانی در این زمینه نیست؟تا چه میزان می توان امیدوار بود کاسه صبر منتقدان مسیر دیپلماسی خاصه در واشنگتن و تل آویو، اقلا در کوتاه مدت لبریز نشود؟

 

جنگ به مثابه یک راهبرد واقعی

در کنار متغیرهای زمانی و منطقه ای، برداشت ها در سپهر افکار عمومی چه کیفیتی دارند؟

بیش از 60 درصد آمریکایی ها، افزون بر نیمی از اروپائیان و نزدیک به 40 درصد اهالی خاورمیانه، در قالب آزمون های افکارسنجی از استفاده گزینه نظامی برای مقابله و حل مسئله هسته ای جمهوری اسلامی استقبال کرده اند. این حجم حمایت را در این حوزه اگر هم ایده ئال نتوان انگاشت، قطعا در شرایط خاص جنگی، مطلوب حامیان حمله نظامی به ایران خواهد بود.

فضایی که در دوره پیش از حمله به عراق دقیقا بسود نیروهای مخالف جنگ معکوس بود. (3)

از آنسو به نظر می آید شرایط تدریجا به سمتی تغییر می یابد که پژواک صدای موافقان گزینه نظامی قوی تر و بلندتر از طنین صدای مخالفان این گزینه است. در هر سوی میدان که می نگریم، رادیکال ها در حال سوار شدن اند و میانه روها نا امیدانه به نمای نزدیک چند ماهه آینده می نگرند. به نظر می آید پازل جنگ هر روز بیش از پیش در حال تکمیل است و این به معنی رویارویی با یک گزینه واقعی که متغیرهای گوناگونی در بسترسازی برای تبارز آن نقش دارند و رفته رفته از قالب یک گزینه به یک ابزار ناگزیر از استفاده تبدیل میشود، است.

 

تجربه ها

وقتی داده های میدان را بررسی می کنیم، بدون حتی تمرکز به آنچه از لابلای سطور خبرها پیرامون یکسری تحرکات معنادار نظامی در منطقه از سوی طرفن دعوا یا موضعگیری های مقام های ارشد سیاسی نظامی دو سوی منازعه، به این نتیجه می رسیم که خطر اینبار نزدیک تر از گذشته است.

تجربه ای چون عراق پیش روی ماست. اما تفاوتی در این تجربه با آزمون امروز وجود دارد که می تواند نگران کننده باشد(4)

ششم اوت  1990  شورای امنیت ناظر به صدور قطعنامه 661 و در چارچوب بند 41 فصل هفتم منشور ملل متحد گسترده ترین و سنگین ترین شکل تحریمها را در طول حیات خود علیه یک دولت عضو تصویب کرد. مفاد تعبیه شده در قطعنامه مذکور صراحتا بر ممنوعیت کامل واردات و صادرات، ممنوعیت کامل انتقال پول و یا دیگر منابع مالی توسط دولت ها و اتباعشان به عراق و کویت تحت اشغال تاکید کرده بود.

این قطعنامه صدور مواد غذایی به عراق را نیز  تنها منوط به توجیه ملاحظات بشر دوستانه مجاز انگاشت و تصمیم گیری در این مورد را به کمیته تحریم سازمان ملل واگذار کرد. در ادامه، کانال های ارتباط نفتی عراق مسدود شد، حدود 4 میلیارد دلار دارایی بغداد در بانک های بین المللی مصادره شد. دامنه تحریم ها به حمل و نقل هوایی نیز تسری یافت. در این زمینه شورای امنیت با تأسیس کمیته تحریم، مرکب از کلیه اعضای شورای امنیت، از دول عضو رسما خواست با کمیته مذکور نهایت همکاری را داشته وکلیه اطلاعات لازم را در اختیار آن قرار دهند.

بایکوت وسیع بین المللی، نم نمک عراق تحت سیطریه صدام حسین را به ورطه فاجعه باری از فلاکت و درماندگی کشاند که شرحش توضیح واضحات است و غالبا بر کیفیت آن آگاهیم.
12 سال بعد، بغداد زیر ضرب تداوم این رشته تحریمهای کمرشکن در همه ابعاد به زانو در آمده بود، ارتشی مستهلک، اقتصادی ویران و بستری آماده برای پذیرش عمومی هرچه غیر از وضعیت موجود. همچون زمین بازی خلوت و مسطحی که حریفی برای مقابله و دفاع از آن متصور نبود و به آنی می شکست و مالا نیز چنین شد. و تفاوت حساس و شاید مسئله ساز اینجاست. مشق غلطی که ممکن است ژنرال های حاکم در تهران از درس تجربه عراق گرفته باشند و از آنجا که علاوه بر دست برتر امروز آنان در تعیین جهت گیری های تهران، در شرایطی که مجاری دیپلماسی مسدود شده باشد، منطقا صدای رادیکال ها بلندتر و میدان عملشان باز تر خواهد بود، این امکان چندان دور از ذهن نمی نماید.

مشقی غلط که بر این باور استوار است:  هر چه به تحریم ها زمان دهیم، توان واکنشمان در صورت رسیدن به راند پایانی برخورد، کاهش می یابد.

از نظر اشغالگران رده های ارشد سپاه؛ مطلوب تر آنست اگر منافع شان در راستای مسدود شدن تامه مجاری دیپلماتیک تعریف شود، جهت حفظ آمادگی برای واکنش، کبریت را خود روشن کنند.

روشن کردن آتش هم نمی تواند چندان پیچیده باشد. تجربه خاص جمهوری اسلامی در اقدامات تحریک آمیز به علاوه زمین های بازی نه چندان محدودی که در منطقه دارد. عراق، لبنان، فلسطین و مشخصا خلیج فارس، این همه شاهد تخصص آنها برای عملیاتی کردن نظرشان است.

جمله آنکه به نظر می آید خطر اینک نزدیک تر و واقعی تر از آنست که صرفا در چارچوب بررسی یک احتمال بدان پرداخته شود

 

باید کاری کرد

در این هنگامه خطیر باید با نگاهی معقول و منعطف، مولفه هایی را که به شکل مشخص مربوط به ما و ما مستعد ایفای نقش در تغییر آن هستیم، مد نظر داشته باشیم. با شعار ضد جنگ دادن و در کنار محکوم کردن حاکمیت، جهان را نیز محکوم کردن که چرا چنین و چنان می کنید، هیچ فایده ای به سبد منافع ملی ما واریز نشده و نمی شود. باید منطقا با نظاره آنچه پیش رویمان است، پیکان اصلی محکومیت و فشار را سوی حاکمیت و سپاه پاسداران نشانه رویم، از آنرو که  منشاء اصلی و اساسی بحران موجود و تولید بن بستی که در آینده، بسترساز یک فارجعه خواهد بود آنها هستند. باید فارغ از چارچوب های رنگ و رو رفته  که گویا تا حال قرار نبوده متحول شود و یاد بگیریم، چندان سخت نیست در هنگامه مواجهه با بحران ها و در بزنگاه ها واقعی دیدن و به جای محکوم کردن همه و همه، اصل و نفس بیماری را شناختن و به مقابله با آن پرداختن، به تلاش در راستای طرح و بسط انتقال حقایق پیرامون این مسئله به بدنه جامعه بپردازیم. این به معنای تغافل از نقش رادیکال ها و جریان هایی در دیگر اطراف میدان که شاید همانند اعضاء و سردمداران کارتل ننگین سپاه پاسداران ورهبر جمهوری اسلامی منافعی در تداوم و نهایتا تقابل از جنوع نزدیک برای خود می اندیشیدند، نیست بل اشاره به لزوم تمرکز و سرمایه گزاری بر اساس و ریشه بحران است.

مافیای سپاه پاسداران و رده های نظامی و امنیتی غالب در جمهوری اسلامی امروز منشاء و اساس بیماری هستند که اگر تلاشی صورت نپذیرد و علاجی از رهگذر این تغافل برایش به تصویر ننشیند، تراژدی به آتش کشیده شدن این ملک مهجور، اپیزود نهایی و اصلی خود را به نمایش عمومی می گذارد.

اخیرا میرحسین موسوی رهبر جنبش اعتراضی سبز طی یادداشتی در سایت نزدیک به خود خطاب به هواداران و حامیانش، این مهم را که ادامه رفتار بحث برانگیز و تنش زای حاکمیت در حوزه سیاست خارجی می تواند هزینه های جبران ناپذیری را متوجه فردای ایران نماید، گوشزد کرد و مشخصا از تمامی فعالان این جنبش خواست که به تبیین چرایی ها و چگونگی های خطر پرداخته و آنرا به متن جنبش منتقل نمایند. در پی این توصیه، انتظار آن می رفت که موثرین جنبش سبز به شکل وسیعی به این مهم پرداخته و نهایت تلاش خود را در این زمینه مبذول دارند، اما هم اکنون با گذر قریب دو ماه از آن توصیه و هشدارهایی که طی چند نوشتار از این رهگذر مطرح شد، هنوز فعالیت عمده ای را در این زمینه شاهد نبوده ایم.

جز با انتقال آگاهی به بدنه اجتماعی جنبش نسبت به مخاطراتی که رفتار هنجار شکن، خوی تنش زای حاکمیت در قبال جامعه جهانی و عدم التزام سکانداران حکومت به منافع ملی و ترجیح منافع چند باند فاسد نظامی امنیتی بر آن، و مالا بر انگیختن واکنش عمومی، نمی توان در این راستا موثر واقع شد.

فردا دیرست. هر ثانیه و هرلحظه باید تصویر تراژدی سوزاننده ای را که از رهگذر ادامه روند فعلی ممکن است بر آتی کشور سایه انداز شود، در اذهان مجسم کرده و آن را مسئولانه مقابل دیدگان دلدادگان جنبش قرار دهیم. این یکی از خطیر ترین و حساس ترین مسئولیت های هر شخص، جریان و مشی ای است که فردایی سبز برای میهن آرزو دارد و راعی این طریق است. . فردا دیر است.

 

پی نوشت ها :

(1) S. A. Alavi, The Impact of Sanctions Against I. R. , Iraq and Libya with Special Focus on Iran’s Oil and Gas Upstream Contracts
Kenneth Katzman, The Iran-Libya Sanctions Act (ILSA), CSR Report for Congress, July

2003

 

(2) M. O’Sullivan, Shrewd Sanctions, The Brookings Institute, Washington D. C 2003

 

(3) نتایج آزمون افکار سنجی موسسه پیو: بر اساس نظر سنجی مذکور در آمریکا اکثریت مردم ۲۲ کشور جهان از میان کشورهای غربی و اسلامی از استفاده از نیروی نظامی برای آنچه که ممانعت از دست یابی ایران به سلاح هسته ای خوانده می شود، حمایت می کنند. موسسه افکار سنجی  پیو  در این نظرسنجی نظر ۲۵ هزار نفر از مردم ۲۲ کشور جهان در فاصله روزهای ۷ آوریل تا ۸ می ۲۰۱۰  ( یک ماه) را  درباره حمله احتمالی به تاسیسات هسته ای ایران مورد سنجش قرار داده است. بر اساس نتایج این نظر سنجی در ۱۶ کشور از این ۲۲ کشور حمایت مردم از حمله احتمالی به تاسیسات هسته ای ایران بالای ۵۰ درصد است و تنها در ۶ کشور بیش از ۵۰ درصد از مردم مخالف کاربرد گزینه نظامی هستند.

 

(4) Hooman Estelami, A Study of Iran’s Response to US Economic Sanctions, MERIA, Sep. 1999

(5) onomist Intelligence Unit, Country Profile, Iraq, 1993-97

(6) یادداشت میرحسین موسوی پیرامون قطعنامه جدید