جنبش زنان و چالش های پیش رو

علی افشاری
علی افشاری

مراسم روز زن امسال که با دومین روز از طرح “سه شنبه های اعتراض” تقارن یافته بود، فضای مناسبی برای ارزیابی موقعیت کنونی جنبش زنان را پدید آورد. عدم استقبال چشمگیر از فراخوان ها و کم شمار بودن تعداد شرکت کنندگان که در خوشبینانه ترین حالت از چند صد نفر فرا تر نمی رفت، بیانگر واقعیت های متعددی است ودرس هایی آموزنده دارد که اگر بدانها توجه نشود هم جنبش سبز و هم جنبش زنان در تنظیم گام های آینده حرکت دچار دشواری می گردند و احتمال ارتکاب خطا های فاحش عملیاتی افزایش می یابد.

 در این یادداشت بر تاثیرات این روز بر جنبش زنان تمرکز می شود وسعی می گردد با نگاهی انتقادی به برخی از مواضع فعالان زنان و عملکرد جنبش زنان در سالیان اخیر، سهمی اندک در هموار سازی تعالی و رشد جنبش زنان ادا شود.

نخست باید متذکر شوم که منظور من از جنبش زنان بیشتر یک انتساب کلامی برای نام گذاری حرکتی پیوسته در تاریخ معاصر زنان ایران است که با طی فراز ونشیب بسیار پس از انقلاب مشروطه تا کنون برای تحقق عدالت جنسیتی و برخورداری از کرامت انسانی فعالیت کرده است. همچنین از آنجاییکه ساختار نظام سیاسی و قوانین کشور پذیرای برابری حقوقی زنان نیست لذا فعالیت های آنان خارج از نهاد های موجود جریان می یابد و جنبه جنبشی پیدا می کند. در آغاز این پویش درهم تنیدگی بیشتری با ابر جنبش های سیاسی و فرا گیر اجتماعی چون انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن نفت ایران داشت اما به مرور خصلت متمایز یافت.

تجدید حیات این جنبش در اواسط دهه هشتاد بیشتر از ادوار گذشته منادی هویت متمایز و مستقل جنبش زنان شد. سال ها ی 1386-1384 اوج فعالیت و تحرک جنبش زنان بود که الغای تبعیض جنسیتی و پایان بخشی به انگاره تبعیض آمیز “جنس دوم” و برداشت خرافی و غیر انسانی “ضعیفه” را وجهه همت قرار داده بودند. اما به دلایل مختلف از سال 86 به بعد این جنبش در روندی تدریجی وفزاینده دچار رکود شد که تا به امروز ادامه یافته است وتلاش چهره های برجسته این جنبش در 8 مارس امسال در احیای این جنبش نیز با ناکامی مواجه شد.

بررسی فرجام کمپین یک میلیون امضا به میزان بالایی روشنگر ماجرا است.. کمپین ذاتا یک فعالیت موقت برای رسیدن به یک هدف روشن و مشخص است. یا نتیجه بخش است یا ناکام.. کمپین یک میلیون امضا از ابتدا اعلام کرد که مدت زمانی را که برای فعالیت در نظر گرفته، 2 سال است. ولی این کمپین بعد از گذشت 5 سال همچنان ادامه دارد و ظاهرا تبدیل به یک تشکل و سازمان شده است. وقتی هم چیزی تبدیل به یک سازمان شد، مستعد بروز مشکلات مشابه سازمان های سیاسی چون انشعاب و غیره می شود.

از سویی دیگر مهم ترین اصل در کمپین، جمع آوری امضا و استفاده از قدرت و فشار امضاکنندگان هست. ولی از یک جایی به بعد گرفتن امضا در کمپین یک میلیون امضا به حاشیه رانده شد و تبدیل به یک مسئله فرعی گشت و مسئله اصلی مصاحبه با این عنوان، تبلیغات ، ایده پردازی، اداره سایت کمپین و در نهایت حضور در مجامع بین المللی شد. تا کنون اصلا مشخص نیست چه تعداد امضاء گرد آوری شده است. ترکیب امضا کنندگان چگونه است. طبیعی است امضاهایی بیشتر ارزش دارد که از اقشاری گرفته باشد که در زندگی شان با تبعیض های جنسیتی دست و پنجه نرم می کنند.

گرفتن امضا از کسانی که در زندگی های شان چنین مشکلی وجود ندارد و یا ایرانیان برو.ن مرزی به قول علماء تحصیل حاصل است. در حال حاضر، کمپین یک میلیون امضا تبدیل شده است به به هویت عده ای از فعالان زن. وقتی هم چیزی تبدیل به هویت بشود به هسته سختی بدل می گردد که نه می شود نقدش کرد، و نه به راحتی می توان چیزی به آن افزود یا کاست.

به هر حال تا زمانی که تعداد امضا ها مشخص نشود نمی توان در خصوص میزان موفقیت این کمپین که جدید ترین و بروز ترین جلوه تلاش های چهره به چهره در مبارزات سیاسی و اجتماعی ایران است، داوری کرد.

اگر بخواهیم بر اساس تعریف دقیق فنی چه بر اساس الگو های کلاسیک و چه تئوری های جدید جامعه شناختی نظر بدهیم، در شرایط کنونی جنبش زنان خصلت و ویژگی یک جنبش اجتماعی پویا را ندارد. البته این بدین معنی نیست که این جنبش چنین قابلیتی را به طور مطلق ندارد و در آینده نمی تواند فعال شود. بلکه تاکید بر وضعیت کنونی آن است. وجود دغدعه مشترک در بین زنان ایرانی، رنج بردن همه آنان فارغ از تفاوت های عقیدتی، نسلی ، سیاسی و فرهنگی، درصد بالا و رو به رشد زنان تحصیل کرده، مبارزات و تلاش های پنهان بانوان در لایه های اجتماعی چه در روستا و چه در شهر های بزرگ که به دنبال بهبود موقعیت زنان هستند و ممانعت ساختاری حاکمیت در عدم پذیرش حقوق زنان منبع عظیمی را فراهم می سازد که هر آن می تواند شعله های جنبش اجتماعی در بین جامعه بانوان شجاع و آگاه ایرانی را فروزان سازد.

اما زمانی می توان حرکتی را جنبش نامید که فعالیت های عینی ، جمعی و خارج از چارچوب های نهادی و ساختاری رسمی کشور در قالبی سازمان یافته و مشخص بروز یابد. جنبش اجتماعی بدون اعتراض علنی و تحرکات بروز یافته بر بستر جامعه معنا ندارد.جنبش زنان در تاریخ خود در مقاطعی مختلف به صورت جنبش اجتماعی توانمندی ظاهر شده است اما این جنبش های استمرار نداشته اند.

از این رو بر اساس تعاریف دقیق قنی و علمی شایسته است که به جای استفاده از تعبیر “جنبش زن” از عنوان “جنبش های اجتماعی زنان” سخن بمیان آوریم. این حالت عینا برای جنبش دانشجویی نیز صادق است. جنبش های اجتماعی پدیده هایی زمانمند هستند که میزان دستیابی آنها به اهداف مورد نظر، سرنوشت مشخصی اعم از موفقیت و یا ناکامی را برای آنان رقم می زند.

اما به دلیل برداشت غالب، ناگزیر و از سر تسامح از عنوان جنبش زنان استفاده می شود.

ظرفیت سازی ، برگزاری کارگاه آموزشی، راه اندازی و انتشار مستمر رسانه های مجازی و نوشتاری و آگاهی بخشی اعمال ارزشمندی هستند اما ارتباط مستقیم با جنبش اجتماعی ندارند و نمی توان وجود آنها را به منزله وجود جنبش اجتماعی در نظر گرفت. وجود مطالبه و شکاف بین جامعه و دولت بر سر اهداف و خواست های جنبش شروط لازم و زمینه پیدایش جنبش را تشکیل می دهند و به قول نیل اسملسر زمینه ساختاری، فشار ساختاری، گسترش باور های تعمیم یافته و عوامل شتاب دهنده پیش نیاز ها و مراحل پیشینی بروز جنبش اجتماعی هستند که چونان ارزش های فزاینده زمینه تبلور موجودیت جنبش را مساعد می سازند. ولی پیدایش جنبش مستلزم وجود یک گروه هماهنگ در مقام رهبری است تا با بهره گیری از وسایل ارتباط منظم با بدنه به بسیج عمل اعتراضی بپردازد.

آنچه که در روز سه شنبه 17 اسفند در خیابان های تهران مشاهده شد ، سیمای جنبش اجتماعی برای زنان را به نمایش نگذاشت. البته حضور سازمان یافته و گسترده نیروهای سرکوب گر، مدت زمان کم برنامه ریزی و تبلیغ و هزینه بالای رویارویی با خشونت لباس شخصی ها ونیروهای انتطامی و امنیتی و فرسایشی شدن اعتراضات در جامعه نقش مهمی

داشتند اما باز دلیل نمی شود که تمامی علل عدم شکل گیری تجمع بزرگ و قابل قبول را به فضای سنگین پلیسی تقلیل داد. د رواقع اراده و میل کافی در زنان برای حضور در تظاهرات و پا فشاری بر مطالبات شان نیز

 وجود نداشت. شناخت این مساله نیازمند تحقیق و بررسی جامع و همه جانبه ای است.

 هجوم نیروهای حکومتی و تبدیل خیابان های تهران به پادگان نشان می دهد که حکومت چه میزان از اعتراض و بالفعل شدن قوه تحول خواهانه زنان و کل جنبش دموکراسی خواهی در هراس است. اما جنبش هنگامی می تواند به موفقیت برسد که از سد سرکوب عبور کند و یا حداقل اقتدار حکومت در خیابان ها را به چالش طلبد.

 اساسا بروز جنبش ها معلول سرکوب است. اگر جمهوری اسلامی ظرفیت مثبتی برای بر آورده ساختن خواست زنان ولو در یک فرایند زمانی دراز مدت نشان می داد اساسا چه بسا جنبش زنان شکل نمی گرفت تا در پی خلق فشار اجتماعی برای تحمیل تقاضایش بر حاکمیت باشد.

البته همین تجمعات پراکنده محدود هم دستاورد مثبتی دارد و در خور تقدیر است بحث بر سر نوع تصویر پردازی و توصیف تاثیر این رویداد بر آینده جنبش زنان است. 17 اسفند هشداری جدی برای بخش مسئول و صادق جنبش زنان است تا به آسیب شناسی و برخورد انتقادی برای کشف کاستی ها، اصلاح روند ها وپیدا کردن مسیر های جدید بپردازد.

چشم بستن به روی واقعیات و متهم کردن همه نیرو های سیاسی و رسانه های داخلی و خارجی به تبانی کردن برای عدم پوشش حضور گسترده زنان دردی از مشکلات را حل نمی کند.

بگذریم که عده ای هم در بین فعالان زنان هستند و هم در صفوف جنبش سبز حضو ردارند که کاری با واقعیت و آنچه در جهان خارج رخ می دهد کاری ندارند و تنها به بیان آرزو های خود شان می پردازند. برخی از آنها حسن نیت دارند و فکر می کنند با بزرگ نمایی می توان به معترضین روحیه داد و امید ایجاد کرد اما برخی دیگر نیز هستند که با دادن اخبار جعلی و یا کوچک و بزرگ کردن اخبار درست و فضا سازی غوغاسالارانه در پی گل آلود کردن آب وگرفتن ماهی های خود شان هستند!

اما نتیجه اغراق و عدم واقع بینی هر دو طیف به ایجاد سرخوردگی و دشواری تشخیص گزینه ها و حرکت های مناسب می شود. هر آکسیون کوچک و بزرگ مبارزاتی نیاز به برآورد و ارزیابی درست و دقیق از شرایط موجود دارد.

از سوی دیگر نباید فراموش کرد که 8 مارس امسال فقط شامل موضوع روز زن نبود بلکه در بردارنده اعتراض به بازداشت و حصر خانگی رهبران سمبلیک جنبش سبز نیز بود واتفاقا موضوع دوم نقش پر رنگ تری داشت.

اقدام شورای هماهنگی سبز امید در حذف اولیه روز زن از طرح سه شنبه های اعتراض که توسط آقای مجتبی واحدی مشاور آقای کروبی اعلام شده بود و اظهار دیر هنگام همراهی با آن بشدت مورد ایراد است و حق با فعالان جنبش زنان است که از این ماجرا ناراضی باشند. اما تا پیش از اعلام آقای واحدی هیچکدام از فعالان جنبش زنان در داخل و خارج نه تنها فراخوان و ودعوتی برای مراسم روز جهانی زن ارائه نکرده بودند بلکه حتی قرائن و گمانه ای هم وجود نداشت که نشانگر قصد و اراده برای انجام برنامه ای خاص در این روز از سوی آنان باشد.

در واقع طرح سه شنبه های اعتراض محرک زنان برای حضور در صحنه شد. جنبش زنان در 8 مارس سال های 1387 و 1388 نیز برنامه ای نداشت. بنابراین به نظر می رسد که رکود جنبش زنان در سالیان فوق باعث شده بود که میل زیادی برای تحرک در امسال نیز وجود نداشته باشد ولی فراخوان جنبش سبز آنان را از انفعال بیرون آورد.

حال در ادامه سعی می گردد مواضع برخی از فعالان حقوق زنان به بوته نقد گذاشته شود.

برخی از فعالان زنان اصرار عجیبی دارند که نشان دهند که زنان مبتکر تمامی ابتکارات در تاریخ سیاسی معاصر بوده اند و همواره آنان را در نقش پیشتاز، آغاز گر و طلایه دار تمامی مفاهیم جدید در سپهر سیاسی ایران از جمله رویکرد غیر ایدئولوژیک، مبارزات مدنی و بی خشونت، نا فرمانی مدنی وحتی در ادعایی عجیب طلایه داران سه تحول بزرگ نهضت ملی شدن نفت، انقلاب اسلامی و جنبش سبز (1) معرفی کنند. از دید آنها جنبش سبز جنبش زنانه هست و زنان نقش پیشرو در این جنبش بر عهده دارند. بیش از آنکه نادرستی مفاد این ادعا ها و بطلان شیوه استنتاج آنها مطرح باشد که در ادامه بدان ها خواهم پرداخت، نفس این موضوع مهم است که چرا برخی ازکنشگران زنان تمایل دارند که زنان را در جایگاه برتر بنشانند و در این مسیر بدون آنکه پروای حقیقت را داشته باشند ، خواسته یا ناخواسته به تحریف تاریخ نیز بپردازند. پیشتازی وطلایه داری معنای مشخصی دارند و تنها بر چسب های کلامی نیستند. هر مدعایی در این خصوص نیاز به ارائه مستندات دارد.

بزرگی زنان و اهمیت نقش آنها در جامعه ایران نیاز به بزرگنمایی و بیان ادعاهای بلا دلیل ندارد. قطعا بیان واقعیت ها بیشتر به درخشش سیمای زن در ایران و بهبود موقعیتش کمک می کند.

می توان حدس زد که این موضع آن روی سکه برخورد مرد سالارانه هست که در واکنش به تاریخ مذکر و تنزل زنان به جنس فرو تر منطق مشابهی را منتها در مسیر معکوس بکار می گیرد. بی توجهی به این موضوع و عدم مهار این رویکرد مغایر با واقعیت این ریسک را دارد که مسیر رفع تبعیض های جنسیتی به بیراهه برتری طلبی زنان و تبعیض جنسیتی وارونه منحرف گردد.

موج اول فمینیسم در دنیا این مسیر غلط را رفت که در واکنش به ستم مردان وانتقام گیری سودای “سرکردگی زنان بر دنیا” و “زنان بدون مردان” را در سر می پروراند.. اما نا درستی و هزینه های گزاف این سمت گیری باعث توقف آن و ظهور موج دوم فمینیستی شد که به همزیستی و برابری مرد و زن به عنوان دو گونه متفاوت انسان اما با حقوق یکسان می نگریست.

 به نظر می رسد در ذهن و یا نا خود آگاه برخی از فعالان زن، تاریخ مسیر تک خطی است که حتما باید مشابه مسیری که دیگران رفته اند را پیمود بدون آنکه از تجارب و خطاهای آنان درس گرفت و مسیر های شکست خورده را مجددا نیازمود.

اما این ادعا ها کاملا مخدوش هست. زنان پیشگامان سه خیزش تاریخی نهضت ملی شدن نفت ، انقلاب اسلامی و جنبش سبز نیستند. اساسا چهره زن شاخصی در این رویداد ها مشاهده نمی شود که نقش مهمی در رهبری ایفا کرده باشد. البته کیفیت و دامنه حضور زنان در هر کدام از این رویداد های تاریخی متفاوت هست ولی ادعای پیشتازی و طلایه داری درست نیست. اما زنان پشت سر هم نبودند بخصوص در جنبش سبز دوشادوش مردان بودند. حضور زنان و همراهی شان در بزنگاه های تاریخی محدود به این سه رویداد نمی شود. هم در مشروطه و هم در قبل آن در جریان نهضت تنباکو، زنان ایرانی شجاعانه در انجام رسالت ملی و اجتماعی خود شان کوتاهی نکردند. حتی وقتی که هنوز علم برابری جنسیتی را بپا نکرده بودند باز درمیدان مبارزات سیاسی و اجتماعی فعالانه حضور داشتند. بخشی از زنان در همراهی با فتوای میرزای شیرازی مجتهد عصر، قلیان ها در حرم سرای ملوکانه را شکستند. در جریان نهضت مشروطه فعالانه مشارکت کردند وبرخی از آنها انجمن های مخفی را تشکیل دادند و حتی برای حراست از دستاورد های نهضت مشروطه گروه های مسلح نیز تاسیس کردند

 تاریخ به یاد می آورد که در هنگام اولتیماتوم روس پس از استبداد صغیر و فشار بانک استقراضی روس برای باز پس گیری وام ها گروهی از زنان دربرابر مجلس تحصن کردند و خواستنار مقاومت دولت شدند. ناگهان زنی از اقشار محروم جامعه النگویش را در آورد و گفت من این را هدیه می کنم تا دولت از روس ها استقراض نکند. یدینترتیب در برخی برهه ها زنان در موقعیت پیشتازی قرار گرفته اند اما این مسئله عمومیت نداشته است. در کل زنان همسو با مردان و در کنار آنها در مبارزات مشارکت داشته اند. در خصوص نا فرمانی مدنی باید گفت که چه در حوزه تئوریک و چه در کار بست آن زنان مصرف کننده این ایده بودند. این مفهوم ا زسوی جلمعه روسنفکری ایران و فعالان سیاسی مرد مطرح شد. البته جنبش زنان نیز با فعالیت های شان بر غنای این مفاهیم افزودند.

 بد حجابی و مقاومت در برابر پوشش اجباری، نافرمانی مدنی نیست بلکه نوعی بد فرمانی مدنی است چون پیام مشخصی را برای نا فرمانی به جامعه نمی دهد.. کشف حجاب در خیابان های داخل کشور می تواند نافرمانی مدنی محسوب گردد.

 اتخاذ روش های مبارزاتی بدون خشونت چه در عرصه جهانی و چه درعرصه داخلی نیز توسط مردان بیان شد و به هیچوجه پدید های زنانه نیستند البته این روش ها فرا جنسیتی هستند. اتخاذ رویکرد غیر ایدئولوژیک در سپهر سیاسی و پذیرش تکثر سیاسی نتیجه بازاندیشی و بازخوانی انتقادی روشنفکری ایران در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد بود.

جنبش دانشجویی در تجدید حیات خودش در دهه هفتاد این مفهوم را در عمل بکار گرفت. این مفهوم به تدریج گسترش یافت و جنبش زنان نیز از این تجربه در دهه هشتاد استفاده کرد و با فعالیت هایش آن را فربه تر نمود. اگرچه ماهیت خواسته های جنبش زنان بگونه ای است که سازگاری زیادی با ویژگی غیر ایدئولوژیک دارد. چون برخورداری از حق طلاق ، حضانت فرزند ، الغاء چند همسری و… برای گرایش های عقیدتی مختلف و حتی متضاد در زنان ارزشمند هست.

اما جنبش سبز را باید یک جنبش فرا جنسیتی نامید.این جنبش نه زنانه هست نه مردانه. در این جنبش و کلا جنبش دموکراسی خواهی انسان محوریت دارد. جنسیت مهم نیست. فرقی بین مرد و زن برای تعقیب خواسته ها و رویارویی با نیرو های سرکوب گر وجود ندارد. هر تلاشی که بخواهد خصلتی جنسیتی به این حرکت بخشد عملا به تثبیت تبعیض و تقویت گفتمان جداسازی جنسیتی دامن می زند. غایت مبارزه بر علیه تبعیض های جنسیتی باید بلا موضوع شدن تمایز های جنسیتی در امور عمومی و جایی که فقط محوریت انسان مطرح است، باشد.

برجسته شدن “ندا آقا سلطان” ناشی از هویت زنانه وی نبود بلکه بیشتر به دلیل شدت مظلومیت وی و پخش فیلم صحنه دلخراش وتکان دهنده جان دادنش بود. و گرنه تعداد شهدای مرد برتری چشمگیری بر زنان جان باخته دارد. اگر قرار است این موضوع دستمایه بخشیدن جنبه زنانه به جنبش سبز شود انگاه ناگزیر آن را باید ناشی از تبعیضات جنسیتی مثبت دانست. چون در فرهنگ سنتی ایران حساسیت نسبت به ضرب و شتم ، قتل و برخورد فیزیکی با زنان د رحوزه عمومی بیشتر از مردان است. معمولا گرایش عمومی به این سمت است که کار های سخت بر دوش زنان قرار نگیرد. بی نیاز از توضیح است که د ر سرمشق مدرن و فمینیستی دیگر چنین برخورد حمایتی وجود ندارد.

از سوی دیگر در جنبش سبز، زنان حضور داشتند. این حضور را نمی توان بپای حضور “جنبش زنان “گذاشت. حضور جنبش زنان مستلزم تعریف هویت متمایز، خواسته های مشخص ، وجود سازمان و رهبری بود. در صورتی که تمامی این مولفه ها در جنبش سبز وجود نداشت، جمعی از فعالان زنان تا پیش از انتخابات فعال بودند و سعی کردند در کارزار انتخاباتی به میدان بیایند و از فرصت برای گسترش و تعمیق بخشیدن به مطالبات واستراتژی های جنبش زنان استفاده کنند. اما این گروه بلافاصله پس ا ز بیان نتایج مخدوش انتخابات وشروع فاز اعتراضات خیابانی اعلام تعطیلی کردند.

بنابراین پایان راه تبعیضات جنسیتی از مسیر واقع بینی، پرهیز از برتری طلبی جنسیتی و تحقق بخشیدن به طلایه داری زنان در میدان عمل نه بر بستر تخیل و ذهنیت های بیگانه با واقعیت می گذرد.

به نظر می رسد ضرروت دارد تا همت فعالان زنان بر الغاء نابرابری های جنسیتی و دستیابی به کرامت زن متمرکز گردد. برخی از تقاضا هایی که متعلق به برخی از خرده فرهنگ ها است و استعداد بد فهمی دارد جا ندارد که با موضوعات عام مورد نظر جنبش زنان تداخل یابد. برقراری عدالت جنسیتی و حذف حجاب اجباری ظرفیت همراهی بخش عطیمی از زنان جامعه و حمایت مردان را دارد.

 اما اگر گرایش هایی که اساسا با اصل مذهب و حجاب مشکل دارند، هیچ نوع هنجار و ارزش در حوزه روابط دو جنس مختلف را نمی پذیرند و منکر اصل مفهومی به نام عفت، پاکدامنی و اصول اخلاقی در مناسبات انسان ها هستند و یا گرایش هایی که درقطب مخالف به مذهب و گرایش اعتقادی خاص برتری در ارزش زن می دهند، بتوانند خواست های خود رادر جنبش زنان جا بدهند آنگاه موفقیت این جنبش برای تحقق خواست خود در جامعه در هم تنیده کنونی ایران که سبک های زندگی گوناگون در آن وجود دارند ، بسیار دشوار می شود.

 در این زمینه کنشگران جنبش زنان وظیفه مهمی دارند که اولویت ها را در مطالبات جنبش زنان مشخص سازند وتمایز .استقلال این جنبش را با گرایش هایی که جنبه عام ندارند مشخص سازند. جای این گرایش ها در خرده فرهنگ ها است. یکی از ابزار های اصلی حاکمیت برای تخریب فعالان زنان متهم کردن آنها به اتهام واهی بی مبالاتی و نهیلیسم اخلاقی است. در اصل با توسل به کثیف ترین شیوه های ضد اخلاقی می کوشد تا آنها را ترور شخصیت نماید.

در این شرایط انتظار می رود جنبش زنان اهمیت بیشتری در روشنگری در این خصوص و مرزبندی با برخی گرایش هایی که توجهی به این مسائل ندارند ، نشان دهد. بعنوان مثال شایسته است حد اقل بخشی از حساسیت بحقی که نسبت به صیغه و جند همسری در قالب مذهبی صورت می گیر، نسبت به داشتن شرکای جنسی متعدد توسط افراد غیر مذهبی نیز نشان داده شود. امروز در کنار معضل صیغه و چند همسری که باعث سوء استفاده برخی از افراد متاهل می گردد و عملا به فحشا مشروعیت می بخشد ، اما نمونه هایی نیز هستند که افراد متاهل غیر مذهبی روابط جنسی مخفیانه خارج از ازدواج دارند و متاسفانه برخی از آنها جنبه ترقی خواهانه نیز به این اعمال ناشایست می دهند. حال کنشگران زنی که از دریچه عدم امکان پذیری تقسیم عاطفه و احساس با قوانین چند همسری مردان مخالفت می کنند ، شایسته است موضع مشابهی را نیز بر علیه رفتار مشابه در عرفی گرایان نیز اتخاذ کنند. یکسویه نگری در این خصوص، موضع آنان در حذف قانون صیغه و چند همسری مردان را ضعیف می سازد.

مساله دیگر برخورد مطلق انگارانه در خصوص مردان و زنان است. تلقی که با کشیدن دیواری مردان را سیاه و زنان را سپید می بیند یا به مانند خانم شادی صدر در مطلب جنجالی اش یکسره مردان ایرانی را چون علم الهدی امام جمعه سبک مغز مشهد توصیف می کند که از بچگی به اذیت و آزار جنسی و روانی زنان مشغول هستند ، عملا فضای خصومت و تضاد بین مرد و زن پدید می آورد. این رویکرد علاوه بر اینکه کاملا غیر واقعی است و به راحتی می توان نشان داد که مردان زیادی وجود دارند که درهمه عمر شان متلکی به زنی نگفته اند و یا اساسا در موضع اذیت و آزار زنان بر نیامده اند، اما مشکل بیشتر آن در تحریک کردن مردان به برخورد های تدافعی و ستیزه جویانه است. جنبش زنان زمانی به سر منزل مقصود می رسد که مردان ایرانی همراهی نشان دهند. اگر مردان ایران آنگونه که خانم صدر معرفی کنند باشند آنگاه چگونه می شود در چنین فضایی به حقوق برابر زنان دست یافت؟ این نگرش استعداد زیاد دارد که فعالیت زنان را به سمت مرد ستیزی و ضدیت با مردان سوق دهد. بی نیاز از توضیح است قربانی چنین فضایی قطعا زنان خواهند بود. برابری زنان نیازمند ایجاد فضای تعامل و رابطه سازنده بین مرد و زن هست. چنین فضایی می طلبد که از هر گونه سیاه و سفید کردن پرهیز نمود. هم در مردان و هم در زنان خوب و بد وجود دارد. اگر چه به لحاط تاریخی تعداد مردانی که به زنان ظلم کرده اند به نحو چشمگیری بیشتر است اما این موضوع ارتباطی با ذات مردانه آنان ندارد بلکه محصول قبضه قدرت توسط آنان در مناسبات خانواده هست. اگر این نقش عوض شود و زنان قدرت مستقر بشوند آنگاه این وضعیت معکوس می شود و زنان در موقعیت سلطه گری قرار می گیرند.

 قدرت انحصاری و مطلق و مناسبات مبتنی بر سلطه واطاعت تشویق کننده زور و اجحاف است. توزیع برابر

 قدرت در خانواده و اتخاذ روش اقناعی مناسب ترین راه برای پایان خشونت خانوادگی است.

در همین راستا برخی از کوشندگان زن به نوعی صحبت می کنند که انگار زنان ایرانی فقط با اتکاء به خود شان توانستند وضعیت را بهبود بدهند و همه مردان در این نه تنها با آنان همراهی نکردند بلکه سنگ اندازی کردند. در این میان لبه تیز حملات را بیتشر متوجه مردان سیاسی اصلاح طلب و گروه های سیاسی منتسب به آنان می کنند. این استدلال به دلایل مختلف مخدوش است. رصد کردن تحولات دو دهه اخیر روشن می سازد که برخی از جامعه مردان ایران همراهی و همکاری موثری در گسترش جنبش زنان داشتند. بسیاری از فعالان زنان با استفاده از رسانه های اصلاح طلب و یا محیط های دانشجویی که در کنترل مردان بود ، رشد کردند. نشریه زنان که با حمایت روشنفکران دینی منتشر شد نقش انکارناپذیری در بسط و ایجاد گفتمان زنانه و آگاهی جنسیتی داشت. البته نقش اصلی را زنان بر عهده داشتند اما مردان هم بی تاثیر نبودند. جنبش زنان در فضای جزیره وار و ایزوله از مردان رشد نکرد. البته بودند مردانی که د رمقابل جنبش زنان ایستادند اما بخشی از مقاومت آنها با اقدامات حمایتی مردان همراه خنثی شد.

وجود برخی از مردان در کمپین یک ملیون امضاء خود مدرک مستندی است. جنبش دانشجویی در دهه هفتاد در تقویت گفتمان برابری طلبی جنسیتی فعالیت گسترده ای داشت. مردان سیاسی ایران معادل مردان گروه های سیاسی اصلاح طلب نیستند تازه در بین اصلاح طلب ها نیز افراد معتقد به حقوق زنان کم نیستند و کافی است زندگی خصوصی آنها و مناسبات شان با همسران شان بررسی شود.

غفلت از زنان طبقه محروم و یا زنانی که درمحیط های کاری خود چه کوچ های عشایری و چه پست های مدیریتی می درخشند وصلاحیت و شایستگی خود را اثبات می کنند دیگر نقطه آسیب جنبش زنان است. این جنبش بیشتر حالت نخبه گرایانه پیدا کرده و بر دوش طبقه متوسط و بالا تکیه کرده است. همچنین تمرکز بیشتر در حوزه سیاست دارد. اگر این جنبش مرز های فعالیتش را به اقشار دیگر و حوزه های جغرافیایی دیگر گسترش دهد و حوزه های اقتصادی و فرهنگی را در بر بگیرد آنگاه قدرت و اثر گذاری آنان چند برابر می شود. برای بخشی از زنان مشکلات معیشتی ، ا مرار معاش خود و خانواده، سرپرستی خانوار و آموزش فرزندان اولویت دارد. حتی ر این حوزه ها می توان با دولت هم کار کرد تا وضعیت زنان بی پناه و کم درآمد جامعه ارتقاء یابد.

 ارزش کار زنی که مدیر یک شرکت بزرگ است و به نحو خوب و کارامدی زیر مجموعه اش را مدیریت می کند کمتر از ارزش فعالیت در کمپین نیست. یا زنانی که به صورت خاموش در زمینه بهبود معیشتی زنان محروم کا رمی کنند و یا بانوانی که در حوزه فرهنگ وهنر، سقف های شیشه ای و نا برابری های جنسیتی را به صورت تدریجی با ابتکار های شجاعانه فرو می ریزند. جنبش زنان نیاز به تدوین راهبرد ها و تاکتیک های جدید دارد تا این نوع کنشگران زنان را نیز جذب و تنوع حوزه کاریش را توسعه دهد.

اما فراز پایانی انتقاد، نسبت زن و قدرت و اساسا مشارکت در مناصب سیاسی و مدیریتی است. برخی فکر می کنند برابری جنسیتی بدین معنا است که باید در هر حوزه ای فضا را تقسیم کرد. چنین نگرشی غلط است. باید فرصتهای برابر و حقوق یکسان به دو جنس اعطاء شود. اما در دموکراسی و سرمشق مردم سالار اصل بر انتخاب مردم است و سهمیه بندی جنسیتی معنا ندارد. در حوزه های مدیریتی ملاک باید شایستگی باشد. ممکن است مردم تشخیص بدهند که در بین کاندیداها برای مجلس اکثریت کرسی ها را به داوطلبان زن واگذار کنند و ممکن است در مقطعی دیگر مثلا به10 درصد آنها رای بدهند. وجود عوامل بازدارنده و مزاحم به معنای تبعیض جنستی است نه لزوما ترکیب نا برابر مردان و زنان در مناصب سیاسی و یا قدرت.

ممکن است وزیری بییند که تعداد خانم های شایسته و کاردان برای تصدی مسئولیت بیشتر است اگر او خود را مجبور به تقسیم جنسیتی بکند این کار از مصادیق تضییع حق و بی عدالتی است. ممکن است شایسته سالاری در محیطی دیگر حکم به برتری مردان در اشغال اکثریت مناصب بدهد. تقسیم قدرت سیاسی تناسبی با عدالت جنسیتی ندارد. بلکه برابری فرصت ها در این حوزه می گنجد.

تعبیر درست عدالت جنسیتی بلا موضوع کردن جنسیت در تعیین مصادیق کارگزاران سیاسی و افتصادی است. به عنوان مثال زنان باید امکان داشته باشند تا در در صدر و ذیل رقابت های انتخاباتی حضور پیدا کنند. قانون اساسی فعلی که زنان نمی توانند کاندید ریاست جمهوری و ولایت فقیه شوند و یا در رژیم گذشته نمی توانستند تاج سلطنت بر سر بگذارند باید تغییر یابد.

اما سهمیه بندی جنسیتی برای توزیع قدرت سیاسی امری مردود است همانطور که سهیمه بندی جنسیتی برای پذیرش تحصیلی در دانشگاه ها امری غیر منصفانه است. تصدی مدیریت ها و مناصب سیاسی و اجتماعی می بایست بر اساس ملاک های تخصص و شایستگی و انتخاب عمومی صورت بگیرد. دخالت ندادن مسائل جنسیتی در این حوزه ها خود مصداق بارز عدالت جنسیتی است.

بعد چنین نگرشی این خطر را دارد که برخی از افراد جاه طلب هویت زنانه خود را به مثابه یک رانت تنزل بدهند تا حقی ویژه را طلب کنند که خارج از شایستگی و توانایی های آنها است.

در کل جنبش زنان ایران بالقوه از پتانسیل خیلی بالایی برخوردار است که در صورت برنامه ریزی درست می تواند هم خواست تاریخی عدالت جنسیتی را تحقق بخشد وهم تقویت کننده گفتمان برابری خواهی و تحول خواهی در جامعه شود. زنان یکی از ارکان اصلی جنبش دموکراسی خواهی ایران هستند. مشترک بودن دغدغه و رنج حاصل از تبعیض جنسیتی و مرد سالاری در بین گرایش های مختلف زنان مزیتی ویژه برای جنبش زنان است که دیگر جنبش های اجتماعی از آن بی بهره اند. بسیج این نیروها نیاز به سازماندهی بالایی ندارد و به شکل خود کار همه زنان طعم تلخ و رنج ناگوار ستم ها و قیم مآبی های زن ستیزانه را چشیده اند. راه انداختن آنان نیاز به انگیزش و تحریک زیاد ندارد. در این میان باید در کنار تلاش برای تغییر قوانین نا عادلانه جنسیتی توجه ویژه ای هم به اصلاحات فرهنگی داشت. جنبش زنان برای اوج گیری دوباره نیاز به خود انتقادی و بازنگری استراتژی ها و اعمال خودش دارد. نقد های جدی که با تعهد به بالندگی جنبش زنان انجام می شود می تواند کمک بزرگی باشد. قطعا زنانی که د رمیدان عمل و بدور از هیاهو و فضای های رمانتیزم برای اعتلای جایگاه زن ایرانی تلاش می کنند این ظرفیت را دارند تا متناسب با فضای جدید، راهبرد های موثری برای پویایی جنبش زنان و کلا ارتقاء وضعیت جمعیت زنان در ایران کشف کنند.

 

منابع

1- زنان طلایه داران جنبش های تغییر گرا در سه خیزش تاریخی ایران، نگار متحده ، سایت بی بی سی فارسی

www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/03/110310_l25_mottahedeh_women_day_iwd2011.shtml