جیش العدل تکثیر می‌شود؟

علی مهتدی
علی مهتدی

روزنامه فرامنطقه‌ای الشرق‌الاوسط به شکل هفتگی میزگردهایی مجازی را ترتیب می‌دهد و در آن از کارشناسان می‌خواهد تا به سئوالات مشخصی پاسخ دهند تا پس از آن خوانندگان نیز در بحث شرکت کنند. چندی قبل، میزگرد مجازی این روزنامه به سوژه‌ای کم و بیش نامتعارف اختصاص داشت که هر چند از دایره بحث‌های نظری فراتر نرفت، اما می‌توان از آن به برداشت‌هایی رسید. در این میزگرد دو سئوال از کارشناسان پرسیده شد. سئوال نخست اینکه آیا امکان ایجاد یک هم‌پیمانی منطقه‌ای در برابر نفوذ رو به گسترش ایران در خاورمیانه وجود دارد یا خیر؟ اما نکته بحث برانگیز به سئوال دوم این میزگرد مربوط است که در آن پرسیده شده آیا کشورهای عربی می‌توانند از عرب‌های جنوب ایران و به شکل کلی از “اقلیت‌های تحت ستم” در ایران در برابر حکومت دفاع کنند؟ برای درک بهتر از بستری که موجب طرح چنین سئوالی می‌شود شاید لازم باشد اندکی به عقب بازگردیم.

با گذشت سال‌هایی اندک از انقلاب ایران، رهبران جدید کشور سیاستی را جایگزین سیاست‌های قبلی ایران کردند که تاکنون نیز ادامه دارد. این سیاست بر پایه و اساس “ائتلاف اقلیت‌ها” استوار بوده و صرف‌نظر از خوب یا بد بودن جمهوری اسلامی، نتایجی درخشان برای حکومت در پی داشته است.

در سیاست “ائتلاف اقلیت‌ها” یک دولت یا کشور قدرتمند برای گسترش نفوذ خود از محرومیت و در حاشیه بودن گروه‌های اقلیت استفاده و از این گروه‌ها در ورای مرزهای خویش حمایت می‌کند تا بدین ترتیب حلقه‌های نفوذی برای خود در خاک دیگران تشکیل دهد تا به وقت لزوم از آنها برای اعمال فشار در موضوعات مختلف استراتژیک یا حتی تغییرات دموگرافیگ استفاده کند.

عامل اصلی که باعث شروع سیاست “ائتلاف اقلیت‌ها” می‌شود به شکل معمول ریشه در تحولات اجتماعی ـ سیاسی سریع دارد. در این قبیل تحولات، آرمان‌ها، ارزش‌ها و اهداف مردمان بدون اینکه مرحله نهادینه شدن را طی کند به ناگهان با حادثه‌ای مثل انقلاب تغییر می‌کند و در نتیجه رشته‌ ائتلاف‌های سابق از هم گسسته می‌شود.

تاریخ 35 ساله جمهوری اسلامی سرشار از نمونه‌هایی است که میزان پایبندی رهبران ایران به سیاست ائتلاف اقلیت‌ها را نشان می‌دهد. ایران که پیش از انقلاب متحد استراتژیک و اصلی آمریکا و به شکل کلی غرب در خاورمیانه بود، اندکی بعد از انقلاب به دشمن متحدان سابق خود تبدیل شد. در چنین شرایطی غرب که همزمان درگیر جنگ قدرت با شوروی سابق نیز بود، متحد اصلی و عامل بازدارنده خود در قبال گسترش نفوذ شوروی در خاورمیانه را از دست داده و مجبور شد که جای خالی ایران را با کشورهای عربی و در رأس آنها عربستان سعودی پر کند.

در مقابل سیاست جدید ایران بعد از فارغ شدن از هیاهوی انقلاب و حوادث سیاسی ـ اجتماعی که پس از هر انقلابی رخ می‌دهد، شروع به خودنمایی و نضج گرفتن کرد. در این سیاست، ایران شروع به حمایت از گروه‌های اقلیت در مناطقی کرد که از نظر استراتژیک برایش اهمیت داشت. حمایت از انقلابیون الجزایر، کردهای عراق، شیعیان لبنان و عراق، علوی‌های سوریه، گروه‌های مختلف فلسطینی، هزاره‌های افغانستان و … جزو این نمونه‌ها هستند. سالیانی بعد که انگیزه‌های ایدئولوژیک رفته رفته در رهبران ایران رنگ باخته و پراگماتیسم سیاسی جای آن را گرفت؛ حمایت از مسلمانان بوسنی و آلبانی، اخوان المسلمین مصر، سرخ‌پوستان آمریکا، یهودیان مخالف اسراییل، مسلمانان کومور، حوثی‌های یمن یا حتی کشورهای کوچک و بعضا گمنامی مثل بورکینافاسو نیز به سیاست ایران اضافه شد.

یک گروه، حزب یا مسلکی که جزو اقلیت محسوب می‌شود، عملا به هر ریسمانی برای قدرت گرفتن بیشتر چنگ می‌زند و درست مانند معامله کالا به کالا، برای کسب این قدرت بیشتر به شکل اتوماتیک شروع به تأمین منافع حامی خود می‌کند.

به همین شکل است که “ائتلاف اقلیت‌ها” عملا تبدیل به سیاست اصلی جمهوری اسلامی شده و دایره نفوذ ایران را از غرب به ساحل مدیترانه، از شرق به مرزهای چین، از جنوب به ساحل اقیانوس هند و از شمال به مرزهای روسیه رسانده و هر کدام از این اقلیت‌ها را به آجری در هرم سیاست خارجی ایران تبدیل کرده که کشیدن آن به بیرون ممکن است باعث فروپاشی کل هرم شود.

یکی از عوامل مهمی که در ایجاد چنین ائتلاف‌هایی نقش دارد، تلاش برای ایجاد توازن است. آنچه که “توازن” خوانده می‌شود در روزگاری نه چندان دور “قدرت محور” بود، به طوری که کشورها و حکومت‌ها تلاش می‌کردند تا توازن قدرت را با رقیبان خود برقرار کنند، اما رفته رفته دوره برقراری این قبیل توازن‌ها به سر آمد و “ترس محوری” به انگیزه اصلی ایجاد ائتلاف‌ها تبدیل شد.

در این ترم، کشورها به دنبال توازن قدرت با رقیب خود نیستند، بلکه هدف آنها از ائتلاف با دیگران، ایجاد نوعی توازن ترس با رقبا است. اگر اسراییل، ایران را با تهدید به حمله نظامی یا کلاهک هسته‌ای می‌ترساند؛ ایران هم در مقابل با توسل به قدرت نظامی و اطلاعاتی حزب‌الله لبنان و گروه‌های فلسطینی اسراییل را دچار هراس می‌کند. اگر آمریکا با “روی میز بودن همه‌ گزینه‌ها” تلاش دارد ایران را بترساند، در مقابل ایران نیز با به خطر انداختن منافع آمریکا در نقاط مختلف جهان از طریق همین متحدان کوچک ولی قدرتمند خود پاسخ می‌دهد و همین عامل است که تاکنون از بروز یک جنگ نظامی با ایران جلوگیری کرده و نبرد ایران و دشمنانش را به خاک دیگر کشورها کشانده است.

چند سالی است که این سیاست از طرف همسایگان عرب و عمدتا مخالف ایران به “توسعه‌طلبی صفوی” مشهور شده است. این کشورها معتقدند که ایران کنونی عملا در حال ادامه‌ راه و روش مذهبی و توسعه‌طلبانه عصر حکومت صفویان است و به مانند روسیه‌ تزاری که رویای دست یافتن به آب‌های گرم را داشت، ایران نیز رویای ایجاد امپراتوری صفوی در خاورمیانه را در سر می‌پروراند.

پیش از این نیز ملک عبدالله پادشاه اردن بود که نسبت به شکل گرفتن و گسترده شدن پدیده‌ای به نام “هلال شیعی” هشدار داده بود که از ایران شروع شده و با عبور از عراق و سوریه به جنوب لبنان و مرزهای اسراییل می‌رسد. از دید ملک عبدالله، هدف از تشکیل این هلال تنها فشار آوردن به اسراییل نیست؛ بلکه به زیر سلطه کشیدن تمام کشورهای عربی منطقه منجر خواهد شد.

استیون والت استاد روابط بین‌الملل دانشگاه هاروارد معتقد است که چهار عامل “قدرت نظامی”، “جغرافیای وسیع و گسترده”، “توان مردمی و اقتصادی” و همچنین “دشمن‌‌محوری و رفتار تهاجمی” باعث می‌شوند تا کشورها رو به ایجاد “ائتلاف ترس” در مقابل کشوری بیاورند که حتی یکی از این عوامل را در اختیار دارد.

کشورهای عربی منطقه در مقابل جمهوری اسلامی که هر چهار عامل یاد شده را داراست، کدام استراتژی را به شکل طبیعی اتخاذ می‌کنند؟ این کشورها عمدتا توان نظامی قابل توجهی ندارند، کشورهای وسیعی نیستند، همبستگی ملی ندارند و شکاف عمیقی بین حاکمان و مردم در آنها وجود دارد که به این کشورها اجازه برقراری “توازن ترس” با ایران را نمی‌دهد. برای سال‌ها این کشورها قدرت خود در مقابل ایران را از راه پول و هم‌پیمانی با غرب تأمین می‌کردند.

اکنون که چند ماه است مذاکرات ایران و آمریکا از یک زمزمه پشت پرده به امری حقیقی و بالفعل تبدیل شده، عملا کشورهای عربی منطقه را دچار ترس و هراس از آینده کرده و آنها را به جستجوی راه‌های جایگزین واداشته است.

سئوال‌هایی که در روزنامه الشرق‌الاوسط طرح شده به واقع دارای یک خاستگاه اجتماعی در میان عرب‌های منطقه است و در همین بستر است که مفهوم پیدا می‌کند. در سئوال نخست امکان ایجاد کمربندی امنیتی به دور ایران مطرح می‌شود و در سئوال دوم، به احتمال حمایت کشورهای عربی منطقه از ناراضیان و مخالفان عرب ساکن جنوب ایران اشاره می‌شود که در محافل عربی از آنها به “عرب احواز” یا “عرب عبادان” یاد می‌شود.

لقمان سلیم نویسنده و پژوهشگر لبنانی در پاسخ به سئوال دوم می‌گوید: “تنفر از ایران ابزار دفاع ما از خودمان است. دیگر در مرحله‌ای نیستیم که چرایی این تنفر را بررسی کنیم، بلکه باید چگونه متنفر بودن از ایران را به بحث بگذاریم و از راهی که خود ایران در خاک و تاریخ و مردم ما نفوذ کرده به مقابله با آن اقدام کنیم”.

برای دوره‌ای طولانی، رقابت سیاسی میان عربستان و ایران به شکل حمایت مالی، معنوی و حتی تسلیحاتی از گروه‌های مختلف در خاورمیانه تجلی یافته بود، اما از چندی پیش حمایت ایران از گروه الحوثی در یمن عملا این تنش را به مرزهای عربستان و حتی در داخل این کشور کشانده است.

آیا می‌توان گفت که فعالیت روزافزون گروه‌هایی مثل جیش العدل از “نشانه‌های سحر” یک سیاست جدید از طرف کشورهای عربی منطقه در مقابل ایران است؟ سیاستی که هدف از آن تبلیغات گسترده مقابل جمهوری اسلامی، تحریک مخالفان و جدایی‌طلبان و به شکل کلی تمرکز بر اقلیت‌های ناراضی در داخل ایران و ارائه‌ الگویی برای آنها باشد.