info
ماشاء الله شمس الواعظین، روزنامه نگار و تحلیلگرسیاسی، در گفت وگو با روز می گوید که با خاتمه عصر بوش، عصر احمدی نژاد هم در سیاست خارجی تمام شده است. به گفته وی، صرف نظر از لحن تند تهران، هم اکنون دیپلمات های برجسته سابق به کار دعوت شده اند که نشان می دهد که مقامات ایرانی خود را برای مذاکره با آمریکا آماده می کنند. این گفت وگو را می خوانید.
باراک اوباما در اولین مصاحبه خود با یک شبکه تلویزیونی در مقام رییس جمهور، با شبکه العربیه مصاحبه و پیام احترام متقابل و تغییر لحن آمریکا را به دنیای اسلام مطرح کرد. این پیام از سوی دنیای اسلام و کشورهای چگونه دریافت شد؟
من معتقدم که پیام به جهان اسلام مثبت بود. جهان اسلام و جهان عرب یک بحران مهم دارد و آن رویارویی اعراب واسراییل است که نحوه برخورد ایالات متحده آمریکا با این بحران را خیلی تعیین کننده می دانند. چون ما بحران دیگری نداریم در جهان اسلام که حدود شصت سال زمان از آن گذشته و این همه تلفات داده باشد و این همه تلاش برای حل وفصل آن بدون موفقیت انجام شده باشد. آقای اوباما اگر چه یک نماینده نسبتا معتدل به نام جورج میچل به منطقه فرستاد ولی نباید یادش برود که وی در آغاز کارش نتوانست نوعی تغییر سیاست را در قبال مساپل جهانی و به خصوص مساله خاورمیانه -واساسی ترینش مساله فلسطین - به نمایش بگذارد وتبدیل به یک میانجی پاکیزه شود.
دلیلش چه بوده است؟
دلیلش را درآمریکا وجود لابی قدرتمند صهیونیست ها می دانم. اوباما حداقل در دوره اول نمی تواند خارج از این شبکه عمل کند. گیرندگان این پیام و حرکت در منطقه خاورمیانه مفهوم دیگری به دست می آورند و اختلاف مفاهیم است که به اصطلاح اینجا تعیین کننده است. مذاکره و بحث، جنگ ذهنیت ها برای تغییر عینیت هاست. اگر ما جنگ ذهنی بکنیم بدون ایجاد تغییر در عینیات بحران، به نتیجه ای نمی رسیم، بلکه دور خودمان می چرخیم. ظاهرا آقای اوباما می خواهد این وضعیت را با شعار تغییر و امید تغییر دهد. آیا این تغییر و امید می تواند تجلی عملی پیدا کند یا در خاورمیانه با مانع اسراییل مواجه خواهد شد؟ الان حتی عربستان سعودی و مصر چندان عجله ای برای ارزیابی گام های اولیه آقای اوباما از خودشان نشان نمی دهند. منتظرند ببینند که تغییری که با حرف های اوباما انتظار می رود صورت عملی به خودش بگیرد. برخی از عرب ها حتی محافظه کارانی که عضو محور اعتدال ومیانه روی هم به شمار می آیند می گویند که باید احتیاط کنیم و در خصوص حرکت های اوباما در خاورمیانه مبالغه نکنیم. همه این احتیاط ها را در خاورمیانه در نظر بگیرید و ضرب در دو بکنید می شود موضع ایران. ایران نگاهش به رفتارهای آمریکا بدبینانه است. ایران علاقه مند است که ایالات متحده نه تنها در مناسباتش با خودش بلکه در مناسباتش با دیگر مناطق جهان یک تغییر ملموسی ایجاد کند تا تهران در صورت انجام مذاکرات احتمالی امیدوار بشود این تغییر شامل او هم خواهد شد.
در خبرها طی روزهای گذشته آمده بود که باراک اوباما در حال تهیه نامه ای است به رهبران ایران که در آن تصریح شده که دولت آمریکا تصمیم به براندازی جمهوری اسلامی ندارد. نامه ای که به نوعی پاسخ به نامه آقای احمدی نژاد به وی هنگام پیروزی در انتخابات آمریکاست…
این تغییر از دید رهبران ایران باید در عمل دیده شود. ایران در دوره جورج بوش خواهان مذاکره با ایالات متحده با آمریکا بر سرمساپل فی مابین شد. اما کاخ سفید در دوران جورج بوش پیش شرط توقف غنی سازی اورانیوم را مطرح کرد و می گفت که با توقف غنی سازی وارد مذاکره خواهند شد. اوباما این پیش شرط را کنار گذاشته است. اما حالا این رهبران ایران هستند که پیش شرط می گذارند. مثلا شنیدیم که احمدی نژاد تغییر رفتار ایالات متحده و عقب نشینی نیروهایش از کشورهای دیگر را خواستارشده است. من این رفتار ایران را کودکانه می بینیم. برای اینکه تهران زمانی اعلام می کرد که بدون پیش شرط آماده مذاکره است. حالا که ایالات متحده آمریکا بدون پیش شرط خواهان مذاکره شده این نشانه موفقیت دیپلماسی ایران است، بنابراین باید آن را بپذیرد نه اینکه دوباره پیش شرط بگذارد. پیش شرط گذاشتن یعنی اینکه ما دوباره به نقطه صفر می رسیم. این رفتار از سوی غلط ماجرا تجلی پیدا می کند. باید ما بتوانیم در سوی درست مسیر گام برداریم نه در سوی غلط وانحرافی آن که تلقی های دیگری صورت بگیرد. سیاست آقای احمدی نژاد سیاست پخته ای برای دوران و عصر اوباما نیست. به همان اندازه که آقای احمدی نژاد و ادبیات رادیکالش برای دوره سخت ورادیکال دوره جورج بوش لازم وضروری بود - صرف نظر از پیامدهای منفی اش از جمله صدور چند قطعنامه علیه ایران از سوی شورای امنیت -برای عصر اوباما وجود آقای احمدی نژاد خطرناک خواهد بود و ما باید در انتخابات آینده به تغییر بازیگر تن بدهیم. باید بتوانیم چهره متناسب با وضعیت نو را وارد صحنه بکنیم تا بتوانیم متناسب با وضعیت جدید عمل کنیم.
آمریکا می گوید مساپل مشخصی با ایران دارد. یکی موضوع هسته ای و دیگری آنچه آمریکایی ها حمایت از تروریسم می نامند. اما مواردی که آقای احمدی نژاد در سخنرانی کرمانشاه خود اعلام کردند – از قبیل عذرخواهی - از مواردی تاریخی بود که با جنس موضوعاتی که آمریکا در مورد ایران مطرح می کند کاملا متفاوت هستند. این تفاوت ناشی از چیست؟
من معتقدم که دو کشور باید بدون پیش شرط وارد مذاکره شوند. آن موقع در مذاکرات همه چیز قابل طرح است. ما در گذشته حتی با ایالات متحده آمریکا وارد توافقات نانوشته ای شدیم که منجر به سقوط دو رژیم در اطراف ایران شد. اما این توافقات نانوشته را بدون گرفتن امتیازات برابر انجام دادیم. اگر چنین چیزی بخواهد استمرار پیدا کند ایران می شود کشوری که آماده دادن امتیازات نانوشته بدون اخذ امتیازات نوشته است. یعنی کشوری شناخته خواهیم شد که از ابتدایی ترین اصول چانه زنی در مذاکره محروم و ناتوان است. ما باید پتانسیل خودمان را در این زمینه تغییر بدهیم. اگر قراراست توافقاتی با ایالات متحده آمریکا بکنیم باید در برابرش امتیازاتی بگیریم که به حوزه منافع ملی ایران سرریز کند نه اینکه از ان خارج شود.
نامه آقای احمدی نژاد به آقای اوباما یک ابتکار عمل به شمار می رفت. چطور آقای احمدی نژاد برای ادامه این روند فرد مناسبی نیست؟
من همیشه معتقدم که لایه های سرسخت یک حکومت مشروعیت بیشتری دارند برای انجام تصمیمات دشوار. مثلا توقف یک جنگ یا عقب نشینی یا مذاکره با ایالات متحده آمریکا. از نظر ساختار متصلب قدرت در ایران شاید دیگر جریان ها نتوانند چنین توانایی ای داشته باشند. اما در این چارچوب چهره احمدی نژاد همراه با چهره جورج بوش دسته بندی می شد. عصر جورج بوش وقتی تمام شد عصر احمدی نژاد هم در سیاست خارجی تمام شده است. ما باید تغییر بازیگر بدهیم تا بتوانیم فراتر از آنچه که انتظار می رود عمل کنیم، تا بتوانیم به نتایج ملموس دست پیدا کنیم. در صورتی که چنین کاری نکنیم ممکن است به نتایجی دست پیدا کنیم اما این نتایج محدود، اندک و احتمالا زود گذر خواهد بود.
مشکل آقای احمدی نژاد برای رسیدن به نتایج ملموس چیست؟
آقای احمدی نژاد چهره ای چالشی است. چهره ای که برای تند دویدن و رادیکال برخورد کردن ساخته شده است. در داخل هم همین طور است. همه زیر ساخت های برنامه ای کشور را منهدم کرده است. همه ساختارهایی که براساس آنها می توان برنامه های بلند مدت تدوین کرد از جمله سازمان برنامه را منهدم کرده است. یک شخص عمل گرای روزانه است. یعنی روزکار است. مثل کارگران موقتی می ماند که روز مزد هستند. استخدام داپمی در چارچوب و ادبیات واستراتژی احمدی نژاد وجود ندارد. لذا ما باید به یک چهره استراتژیک در رابطه با آمریکا و مساپل جهانی بیندیشیم. چهره ای که بتواند وضعیت ثبات را به صحنه سیاسی ایران برگرداند. سه دهه بی ثباتی در روابط خارجی وصحنه بین المللی کافی است. قابل تحمل نیست ادامه چنین وضعیتی. گویی ما توانایی ساخت صلح را از خودمان سلب کرده ایم. فقط بلدیم و کارشناسیم در انهدام و ایجاد چالش وبحران.
این وضعیت اگر بخواهد تغییر کند با احمدی نژاد نمی تواند تغییر کند. همان طور که فعل وانفعالات جامعه ایالات متحده نمی توانست با جورج بوش ادامه پیداکند، فعل وانفعالات جامعه ایران هم تغییر کرده است، اما حکومت پاسخگوی آن نیست وجواب نمی دهد به این تغییرات ومطالبات و مقتضیات. ایالات متحده جواب داد و اوباما به عنوان جواب مطرح شد. در ایران هم چنین تحولی صورت گرفته و حکومت باید به این مطالبات تن بدهد و نماینده این مطالبات را برای مواجهه با سخت ترین و دشوارترین مرحله ای که جمهوری اسلامی طی سه دهه اخیر با آن مواجه است آماده کند؛ که عبارت است از رابطه با ایالات متحده با امریکا و تدوین یک استراتژی منظومه ای منطقه ای که در آن جایگاه ایران محترم شمرده شود و ایران نیز به منافع آمریکا در خاورمیانه توجه کند.
اگر ایران نتواند به تغییر لحن ویا سیاست هایی که از طرف آمریکا به وجود آمده توجه کند واین فرصت را نادیده بگیرد چه پیامدهایی را شاهد خواهد بود؟
ما با وضعیت دشواری مواجه خواهیم شد. یعنی یکی از فرصت های ماقبل آخر است که ما با آن در رابطه با مساپل جهانی مان مواجه هستیم. چرا می گویم ماقبل آخر؟ یعنی ما داریم نزدیک می شویم به فرصت های آخرین خودمان. در اوایل روندهانیستیم. در پایانه هایش به سر می بریم. بنابراین اگر نتوانیم از این فرصت ها استفاده کنیم بحران به صورت تصاعدی به سراغ ما خواهد آمد. ما درست است که عادت کردیم به مدیریت بحران اما اگر این فرصت از بین برود مدیریت مهار بحران توانایی خارج کردن ایران را از گردونه های دشوار نخواهد داشت. لذا به دشواری من می توانم وضعیت آینده ایران را پیش بینی کنم اگر کشور نتواند از این فرصت استفاده کند. برای اینکه اوباما از یک وضعیت مثبتی در میان افکار عمومی بین المللی برخوردار است و مشروعیتش افزایش پیدا خواهد کرد در آینده و بنابراین راه نرفته را می رود و به هر تصمیمی که دست پیدا کند ممکن است که اقبال بین المللی به رویش باز شود. آن وقت وضعیت ما به همان نسبت نگران کننده می شود.
در طی هفته های گذشته عکس هایی از تهران مخابره شد مبنی بر آتش زدن عکس های باراک اوباما. یا مثلا سردبیر یکی از روزنامه های تندرو گفته که شیطان بزرگ همان شیطان بزرگ است که در چهره ای دیگر این بار ظاهر شده. این واکنش ها را در مجموعه تصمیم گیری که قراراست در خصوص آینده روابط ایران وامریکا صورت بگیرند چگونه ارزیابی می کنید؟
من اینها را رقم مهمی در معادلات موجود نمی دانم. بسیاری جاها در جهان عرب هم به اوبلاما در رابطه با سکوتش در خصوص غزه حمله شده است. اصل تیمی است که می خواهد برای مذاکره و حل وفصل بحران ها اقدام کند. این تعیین کننده است. علاپم و نشانه هایش آغاز شده است. ایران در حالی که ادبیات رادیکالش را حفظ کرده ولی از آن سوی خودش را آماده می کند برای یک تیم مذاکره کننده قوی. در حال حاضر از دیپلمات های سابق دعوت به کار شده و دارند جمع می شوند وخود را اماده می کنند. بنابراین فعل ایران مهم است نه بیانش.