رنج سیال در فضای اشباع شده از سفیدی

نویسنده
پیام رهنما

» صحنه/ یادداشت

در میان آثار ضد جنگی که اغلب تولید می‌شوند، پرداختن به جنگ ویتنام، جایگاه و شأنی خاص پیدا کرده است. از آن زمان تاکنون، یکی مثال‌های رایج برای تجاوز و جنگ نابرابر، جنگ همه‌جانبه‌ی امریکا، علیه ویتنام است. در عالم سینما، دو نمونه‌ی بسیار درخشان از این موضوع به یادگار مانده است؛ نخست “غلاف تمام فلزی” ساخته‌ی استنلی کوبریک و دومی، “اینک آخرالزمان”، ساخته فورد کاپولا. در هر دو فیلم، وحشت و واهمه عجیب نظامیان امریکا در مواجهه با زردپوستان ویتنام به زیبایی هرچه تمام به تصویر کشیده شده است. در ادبیات داستانی غرب، شاید بیشترین حمله را به سیاست ارتش سالاری امریکا، “کورت ونه گات” کرده باشد. وقتی او در داستان هایش از “زردپوستای حرومزاده” نام می برد، منظورش به طور صریح، عبارتی است که نظامیان ارتش امریکا برای مردم ویتنام به کار می بردند. زردپوستان حرامزاده ای که با همه توش و توان در مقابل متجاوزان ایستادند و از بازی، سربلند بیرون آمدند. این اعتراض گسترده هنرمندان امریکایی به جنگی چنین طاعونی، تمامی حوزه های هنر را درنوردید و عجب نیست اگر دیوید ریب، روزنامه نگار، استاد دانشگاه، فیلم نامه نویس و کارگردان، نمایش نامه ای نوشته است با عنوان “تیغ و استخوان”، و به وسیله آن، خاطرات خودش از جنگ ویتنام را به تصویر درآورده است. تیغ و استخوان، یکی از سه گانه ضد جنگ دیوید ریب است. “دوران آموزشی سرباز پاولو هابل” و “پرچم ها”، دو نمایش نامه دیگر این مجموعه اند.

و اما به تازگی، نمایش تیغ و استخوان، در تهران روی صحنه رفته است. نمایشی به کارگردانی منیژه محامدی و بازی محمد اسکندری، مهوش افشارپناه، جواد نمکی، محمد نادری، دانیال خجسته، دنیا نصر. این نمایش در تئاتر شهر و سالن چهارسو اجرا می شود.

بعد از جنگ جهانی دوم، جهان یکسره و به طور مداوم، درگیر جنگ بوده است. آسیا هنوز روی آرامش به خود ندیده است وبه طور روزانه، انسان‌های بسیاری بر سر تعصب مذهبی و قومی جان خود را از دست می دهند. از این میان، سهم کودکان و مردم غیر نظامی بیش از همه است. جهانی که کودکان بی گناهش هر روز و به غفلت، زندگی خود را از دست می دهند، بیشتر از این ها نیازمند تلنگر است و به نظرم ارائه آثار ضد جنگ، جدای از هر مرز و قومیتی، باید جایگاه ویژه ای نزد اهالی هنر داشته باشد.

تیغ و استخوان دو صحنه دارد، که هر دو هم در آپارتمان شیک، دوبلکس و مرفهی در امریکا می گذرد؛ یعنی بستر اتفاقات یک خانه است که ترجیحا باید محل زندگی باشد تا در آن شاهد افسردگی، ترس و جنون باشیم تا چنین روندی با خود پایانی اندوهناک رقم بزند و موجبات مرگ یک سرباز را فراهم کند.

آزی (محمد اسکندری) و هریت (مهوش افشارپناه) در آپارتمان خود زندگی راحت و بی دغدغه ای دارند، چون به تماشای فوتبال از تلویزیون می نشینند و شام و ناهارشان را دور هم می خورند. این یعنی رفاه و خوشبختی نسبی! آن ها دو پسر دارند. بزرگ تر نامش دیوید (جواد نمکی)، که در جبهه جنگ با ویتنام است و کوچک تر ریکی (دانیال خجسته) است. این زندگی زمانی که دیوید کور و افسرده به خانه برمی گردد، دچار پریشانی می شود. این خانواده به مرور در می یابند که دیوید با یک دختر آسیایی به نام زانک (دنیا نصر) سر و سری داشته و حالا هم مدام در خانه به دنبال این عشق دور افتاده می گردد. دیوید مدام در حال حرف زدن و خیالات با زانک است که درک این موجود خیالی برای خانواده اش ناممکن و باعث سرافکندگی و خجالت آنان خواهد شد. برای همین از پدر دونالد (محمد نادری) که دوست خانوادگی شان است، درخواست می کنند که ضمن دعا کردن، با دیوید وارد صحبت شود تا ببیند دردش چیست و چگونه می شود او را نجات داد. اما دیوید پرخاشگر و خشن پدر دونالد را از اتاقش می راند. پدر و مادر ترس از این دارند که به دست دیوید کشته شوند، چون او اصلاً حال و روز مناسبی ندارد. بنابراین این دو تنها چاره را در این می بینند که دیوید را تشویق به خودکشی کنند. حتی برادرش ریکی هم ریش تراشش را در اختیار دیوید می گذارد؛ به گونه ای او هم کمک می کند تا دیوید رگ دستش را بزند و بدتر اینکه از این وضعیت عکس یادگاری هم می گیرد!

این فضا نیاز به بازی های حسی و برهم ریخته و جنون آمیز دارد، چون هیچ چیزی در جای خود قرار نمی گیرد. دیوید به نمایندگی از سربازان امریکا نظم نسبی خانه را برهم ریخته است. او عاشق است و از معشوق دور افتاده و نمی تواند سرنوشت خود را به دلخواه پیش ببرد بنابراین خشن و پرخاشگر شده است؛ یعنی بر آن است که اعتصاب و اعتراض خود را علیه این شرایط تحمیلی اعلام کند. این آدم ها باید عاصی شوند و از جنون مفرط به ناچار دسیسه خودکشی دیوید را مهیا کند، زیرا آنان در شرایط طبیعی راضی به این خودویرانگری نخواهند بود و بدتر از آن برای اینکه خودشان به مسئله دامن بزنند و فرزندکشی و برادرکشی به عمد و آگاهانه در یک خانه اتفاق بیفتد، جریان عصبی تندی را نیازمند است. اینجاست که تراژدی قرن بیستم به واسطه حضور تحمیلی و ارباب مآبانه در سرزمین دیگران بازتابی ویرانگر و جنون آسا به دنبال خواهد داشت. این مرزهای عاطفی را شکستن رنجی مضاعف به اقتضای خشم و انتقام طبیعت به همراه خواهد داشت. این هم از آن موارد رازآمیز و پنهانی است که در آن نشانه هایی وجود دارد.

منیژه محامدی تصویر روشنی از فضا دارد. برای همین در فضایی اشباع شده از سفیدی، بر آن است تا رنج سیال و فرار را عیان کند. سفید گرفتن اشیا هم این قضیه را تشدید می کند. درست مثل یک آزمایشگاه پزشکی باید همه چیز مورد توجه و عنایت مخاطبان واقع شود. پس چه بهتر که آدم ها با لباس های رنگی در این فضای سفید مورد مطالعه و واکاوی قرار گیرند. حالا این دوبلکس بودن هم بدون در و دیوار درنظر گرفته شده، تا عبور و مرور آدم ها بدون تغییر دکور منطقی نمایان شود. این ها از جمله امتیازات کار است که زبدگی و خبرگی کارگردان را اثبات می کند. هر چند این شاهکار بودن اجرا نیز در هماهنگی با متن، در طول شب های اجرا اگر روند درست خود را طی کند، اثبات خواهد شد.