نگاه و لحظه‌های شاعرانه

نویسنده
نسرین تبریزی

» فصل پنجم

 

“با همه ابرهای ممکن”عنوان آخرین مجموعه شعر جلال سرفراز، شاعر و نقاش ایرانی مقیم برلین است.

از او پیش از این چهار دفتر شعر منتشر شده است که ، دو مجموعه آخر “ از ریل رویرو، انتشارات آهنگ ، 1390” و “ با همه ابرهای ممکن” حاصل تاملات ذهن شاعر در دوران زندگی در خارج از کشور است.

جلال سرفراز حدود 25 سال از که در آلمان زندگی می کند. او که اکنون هفتاد سالگی را پشت سر گذاشته، حدود چهار دهه است که شعر و نزدیک به دو دهه است که نقاشی دغدغه ومشغولیت اصلی زندگی اوست.

بسیاری از منتقدان و خوانندگان اشعار جلال سرفراز اورا شاعری آرامانگرامی دانند. اما آنچه که بخصوص در اشعار سالهای اخیر او مشاهد می شود نگاه و لحظه های شاعرانه است:

 

با سارها سخنی گفتم

وقتی که از سپیر سپیدارپرزدند

چرخی زدند دروقت

ونت شدند

روی سیمهای تلگراف

جلال سرفراز در باره تاثیر مسائل سیاسی و احتماعی بر شعرش به رادیو فردا می گوید:« شعر من، جدا از ارزشهای زیبایی شناسانه یی که همیشه به آن ها پای بند بوده ام وهستم، همیشه بازتابی از دغدغه های ذهنی من است. در دوره یی از زندگی، بخصوص در سالهای انقلاب مسائل اجتماعی وسیاسی خواه ناخواه در شعر من زمینه ساز این دغدغه ها بود. نمی توانستم و نمی توانم نسبت به زندگی مردم و کشورم بی تفاوت باشم. هنوز هم کماکان نمی توانم. اما شعر من را تنها از زاویة آرمانگرایی نمی توان برانداز کرد. آنها که در کار من بیشتر دقیق شده اند، می دانند که چشم اندازهای دیگری هم در شعر من بوده و هست.»

برخشت مانده بی بی

دل تنگ و سر به سنگ

اززخم سینه

عالم و آدم می جوشد

هابیل مانده است در اندام سنگ

قابیلیان!

کجاست جای رسیدن؟

وقت است دامن خونی برچیند

وخون دامن اما می ماند

برسنگ

 

جلال سرفراز پس از دودهه شاعری شعرش را به نقاشی پیوند زد. او در باره چگونگی روی آوریش به نقاشی می گوید:«همیشه عاشق نقاشی و تئاتر بودم. دوست داشتم تئاتر بخوانم، نشد. بعد از فروریزی دیوار برلین زمینه یی فراهم شد که به سمت نقاشی بروم. با یک گروه از نقاشهای آلمانی شروع کردم، زیر نظر استاد یورگن واگنر، که در برلین شرقی چهرة شناخته شده یی بود و به شیوة کارهای جکسون پولاک علاقه داشت. در نیمة دهة ۹۰ نخستین نمایشگاهم برگزار شد، و پس از آن تا امروز چند نمایشگاه دیگر».

اما با این همه آنطور که خود شاعرِنقاش می گوید غربت نقش مهمی دراین رمینه داشته است:« میان شعر و نقاشی پیوندی هست، بی آن که بیان تصویری در این هر دو یکی باشد. اما دوری از ایران در روی آوری من به نقاشی بی تاثیر نبود. در آلمان نقاشی جایگاه ویژه یی دارد. در جریان کار کسانی بودند که از کارهای من خوششان می آمد و تشویقم می کردند. نتیجه این شد که می دانید. البته باید اعتراف کنم که در زمینة نقاشی هیچ گونه ادعایی ندارم. آن هم با وجود این همه نقاش زبردست. با این حال گاهی رنگ و نقش به حس درونی من پاسخ خوبی می دهند، و این غنیمتی ست.»

نقاشی ها جلال سرفراز تا کنون درپنج نمایشگاه حصوصی و حدود چهار نمایشگاه گروهی به نمایش گذاشته شده است. او خودرا یک نقاش حرفه ای نمیداند، گرچه که همچون اشعارش در نقاشی هایش هم گرایشهای مختلف و کلاسیک و مدرن دیده می شود.

خود او در این باره به رادیو فردا می گوید:« من عمومن اهل رج زدن نیستم. به بازار هم فکر نمی کنم. فلسفة من در نقاشی هرچه پیش آید خوش آید است. اگر به همة اینها بی ادعایی  را هم اضافه کنید ،  میبینید که من نقاش حرفه یی نیستم و نمی توانم باشم. جدا از گرایشهای متفاوت، شاید در همة کارها به یک سری ویژگی های مشترک در خط و فرم و رنگ و تکنیک برخورد نکنید که بتوانند مثل یک امضاء و مثل یک زبان بیانگر کار من باشند، و این البته ضعف بزرگی است».

جلال سرفرازعلاوه بر شعر و نقاشی چندین سال از عمرش را به روزنامه نگاری گذارانده و از جمله با هفته نامه”خوشه”  که سر دبیری بخش فرهنگی و ادبی آن با احمد شاملو (با مداد) بود، همکاری داشته است. او در سالهای پیش ا ز انقلاب عضو کانون نویسندگان بود و در شبهای شعر انستیتو گوته در جمع شاعران جوان آن دوره حضورفعالی داشت.