صداهای تازه

نویسنده

معرفی مجموعه شعر “انگشت‌های همهٔ اشاره‌ها” سروده آذر کتابی

آیا تنها زیبایی کافی است؟

 

“همهٔ انگشت‌هایم اشاره‌اند”، دفتر شعر “آذر کتابی” در بهار نود و یک از جانب نشر چشمه در ۱۰۰۰ نسخه منتشر شده است. این دفتر مجموعهٔ ۵۲ شعر است و در مجموعهٔ “جهان تازهٔ شعر” نشر چشمه که یونیفرم خاص خود را دارد، قرار گرفته است. صفحه‌آرایی این مجموعه به شکلی است که خوانش شعر‌ها را دشوار کرده و خواننده نمی‌تواند به آسانی بفهمد که شعر به پایان رسیده است یا ادامه دارد. در واقع خواننده به جای خوانش و سعی در ارتباط گرفتن با شعر باید اول سر و ته آن را پیدا کند و این خودش اولین مشکل در برقراری ارتباط صحیح با اثر است.

“همهٔ انگشت‌هایم اشاره‌اند”، هم مانند باقی مجموعه‌های این سری، نشان از یک گزینش و یک گزینش‌گر مشخص دارد؛ شعر‌ها عمومن فضایی امروزی را نشان می‌دهند، که با اتفاقات کوچک زبانی و استفاده از اصل غافل‌گیری مخاطب، تصویر شده‌اند. شاعر به جزئیات زندگی روزمره، توجهی خاص دارد، و سعی دارد با شیرین‌زبانی و نازک‌خیالی، در اتفاقات روزمرهٔ پیرامون‌اش، حقیقتی را پیدا و ثبت کند؛ “کسی که به شدت/ سنگ‌ها را جدا می‌کند از نان داغ/ هم به بازی هفت‌سنگ/ فکر می‌کند –شاید-/ هم، به دیو قصه‌ای که خنده را/ تبدیل می‌کند به سنگ…” یا: “بر تی‌شرت راه‌راه طوسی‌اش/ گودالی حفر شده/ هم کف‌تر چاهی/ از آن وحشت می‌کند/ هم ماه خسته‌ای که/ قصد خودکشی دارد!”

اتفاق بدی که در شعر این سال‌ها افتاده است، این است که اگر همهٔ شعرهای مجموعه‌ها و سری‌ها را در یک کتاب جمع کنیم و نام شاعری را به دلخواه روی آن‌ بگذارین، اشکالی ایجاد نمی‌شود و نتیجهٔ کلی این می‌شود: دفتری هزار برگ از شعرهای تفریحی و تفننی با چاشنی متلک‌هایی به اوضاع احوال سیاسی اجتماعی و اندکی نک و نال. کمتر شاعری پیدا می‌شود که امضای خودش پای شعر‌هایش باشد و کمی احساس کند که زمانه اتفاقن باید زمانهٔ حماسه و ظغیان باشد نه روزگار غرغر کردن‌های روشن‌فکرانه. سوال همیشگی‌ و بی‌جواب این است: “آیا تنها زیبایی کافی است؟”

 

چهار شعر از دفتر “همه‌ی انگشت‌هایم اشاره‌اند”

الکی الکی

گیرم لک‌لک‌ها

تغییر عقیده داده‌اند و

در هر شهر

حداقل!

هم چند درخت بلند –سپیدار- می‌شود

و هم

چند دختر بچه‌ی چموش

که بلندترین ارتفاع را

رصد می‌کنند

دخترانی که از

کاسه شکن‌ها

باردار می‌شوند و

در وسعت دامنه‌ها

ناگهان

می‌دوند دنبال باد!

 

بهانه‌اش انگورهای یاقوتی

بر درخت نیست

تا صورت‌ات را برگردانی و به روبه‌رو نگاه کنی

هم آن‌ها برگشته‌اند و

هم همه‌چیز روبه‌راه می‌شود مثل روز اول‌اش!

مثل انگورهای یاقوتی بر درخت!

بر نیمکت‌های دبستان دبیرستان

دوستان دانشگاهی‌اش

دست بزند کسی

تیر می‌کشد

خانه‌ محله شهرشان!

بگویدش کسی

از همه

سنگ قبری باقی مانده است

لااقل!

مثل…

 

عاشقانه‌ای‌ست…

زنانه نیست می‌دانم

حوله‌ی تنی‌ات را می‌پوشم

دمپایی‌هایت!

و بر نزدیک‌ترین مبل کنار تلفن

چمباتمه می‌زنم

نمی‌دانستی

به راه و روش‌های فراوانی

می‌توانم

دق کنم برای تو؟

 

فقط

در خانه شکل خانه می‌گیرم

در کلاس

شکل کلاس

وقتی به تو فکر می‌کنم

فقط

تن به هیچ ظرفی نمی‌دهم!

 

به مناسبت همه‌ی مناسبت‌ها

مگس‌ها

بی‌تقصیرند

قارچ-شپش- باکتری‌ها…

تمام کودکان شیرند و شکر

گرسنه که می‌شوند

قند می‌شوند و نبات!

دست بر قضا

اطلاع‌رسانی به کرکس‌ها

درست‌ترین کاری‌ست

که از آسمان ساخته

پس

حمله!

مانند ویروس‌ها باکتری‌ها و…

از خود دفاع می‌کنند-

من هم قبلن گفته بودم

آدم که برهنه به دنیا نمی‌آید!