نگاه ♦ کتاب

محمد عبدی
محمد عبدی

نگاه ♦ کتاب

 

دیوید تامسون، منتقد برجسته سینما، اخیراً کتابی درباره نیکول کیدمن، به چاپ رسانده است؛ با ستایش بی حد و حصری از بازی و زیبایی این مشهورترین و گران ترین بازیگر زن سینما. نگاهی داریم به این کتاب.

kidman_s.jpg

 

در ستایش نیکول کیدمن

معطر چون بهار، غمگین مثل پائیز



خرق عادت غریبی است که یکی از مهمترین و بهترین منقدان تاریخ سینما، این چنین بی محابا- در یک کتاب قطور خوش چاپ- به ستایش از زیبایی یک بازیگر زن بپردازد و ابایی نداشته باشد از این که خود را “عاشق” او بنامد. نتیجه این که منتقد روزنامه “گاردین”، پیتر برادشاو، نقدش درباره این کتاب را با اشاره به نامه ها و یادداشت هایی که هر روز ستارگان سینما درباره عشق های طرفدارانشان و حتی تخیلات سکسی آنها به دستشان می رسد، آغاز می کند و ادامه می دهد:” حالا این بار به جای یک یادداشت، خانم کیدمن یک کتاب 300 صفحه ای که با جلد گالینگور در تیراژ بالا به چاپ رسیده دریافت کرده است!!”

 

خوب اما اشکال کار کجاست؟ گمانم ایراد منتقد گاردین – و انبوه دیگر انتقاد کنندگان که بر همین وجه اصرار دارند و در نتیجه از ارزش های کتاب غافلند- چندان به جا نیست؛ چرا که نویسنده از ابتدا- و با صراحت - به آن اعتراف می کند: “در هر حال موضوع این کتاب نیکول کیدمن است و من باید فوراً اذعان کنم که بله، من نیکول کیدمن را دوست دارم. مردم گاهی چپ چپ نگاهم می کنند و می پرسند: عاشقشی؟ و جواب من روشن است: بله، البته که عاشقشم!!”[ و خوب چه کسی نیست؟! فیلمساز معروفی درباره “چشمان باز بسته” معتقد بود که کوبریک عاشق بازیگرش شده و فیلم نگاه عاشقانه اوست به نیکول کیدمن. بیراه هم نمی گفت. بلافاصله گفتم” خوب حق هم داشته !” خندید و گفت” البته!“. حالا آقای دیوید تامسون هم حق دارد مانند شاید نیمی از مردهای جهان، واله و شیدای نیکول کیدمن باشد، چه اشکالی دارد؟!]

تامسون در ستایش بی حد و حصر از این بانوی زیبا کم نگذاشته:” به گمانم او معطر است مثل بهار، سرخ و سفید است چون تابستان، غمگین است مثل پائیز و با سرما تسخیر شده همچون زمستان.” یا “در 38 سالگی او مثل یک دختر 18 ساله شاد است” و “در مراسم اسکار، کیدمن خوش لباس ترین و زیباترین به نظر می رسید”. همچنین اشاره به کمالات و مهربانی ها و انسان دوستی های خانم در فصل “بوی خوش زن” تا شعور و دانش او در فصل “کولی” و بالاخره پایان کتاب با این جمله پر از آه و حسرت: “زنی که در میان شیرها و گرگ ها زندگی می کند.”…

این ها ظواهری است که مخالفان کتاب را خوش می آید؛ مخالفانی که خود چه بسا عاشق خانم کیدمن باشند [جامعه نقد انگلیس، حتماً فراموش نکرده که یکی از منتقدان برجسته اش، پس از تماشای بدن کاملاً عریان خانم کیدمن بر روی صحنه یک تئاتر پر سروصدا، عنان از کف داد و در یکی از معتبرترین روزنامه های دنیا، کیدمن را”وایاگرای خالص تئاتری” نامید!] اما اشاره آشکار تامسون به علاقه اش به کیدمن، در بحث جدی و اساسی او درباره ارتباط مخاطب با بازیگر روی پرده و دنیای توهم و تخیل معنا می یابد. تامسون در اولین فصل کتاب – که مهمترین و بهترین بخش اش هم هست و رنگ و بوی نوشته های آشنا و دوست داشتنی او را دارد- دیدگاه تازه ای را نسبت به سینما عرضه می کند. او می نویسد که بعد از شش دهه زندگی با سینما، به این نتیجه رسیده که سینما بد فهمیده شده و جدای از تعریف های نسبتاً قابل احترامش به عنوان سرگرمی، صنعت، هنر و ماشین قصه گویی، “فیلم یک رویاست، یک خوابگردی، جلسه احضار ارواح که ما با اشباح محشور می شویم.” تامسون به زیبایی توضیح می دهد که دوست داشتن سینما، چیزی جز ادامه دنیاها و رویاهای کودکی مان نیست. از این منظر عشق های ملموس یک پسر بچه به ستارگان سینما، چطور در ما ادامه می یابد و با ما باقی می ماند. تامسون خود را از این دنیای کودکی تبعید نمی کند و بی محابا آن را می پذیرد. او از “غریبه” بودن تماشاچی می گوید؛ غریبه ای که با ستاره روی پرده آشنا نیست، او در تاریکی است و زیبایی ستاره در روشنایی، اما ستاره در رویا و تخیل تماشاگر- و شاید خصوصی ترین لحظه های او- باقی می ماند. از بحث دشوار ارتباط چشم چرانی( voyeurism) با سینما حرف می زند[بحثی که رابین وود هم در کتاب خواندنی اش “هالیوود از ویتنام تا ریگان ” به آن پرداخته بود] و به دیالوگ جالبی از فیلم “همشهری کین” اشاره می کند؛ آنجا که یکی از شخصیت ها از دختری حرف می زند که فقط برای چند ثانیه دیده اما تا آخر عمر به او فکر کرده است. تامسون انگشت اشاره اش را به سوی پس و پشت ذهن پیچیده ما می گیرد و به زیبایی تمام یکبار دیگر نگاه جدی و عمیق به سینما از طریق نقد و تحلیل – چیزی که این روزها کمتر یافت می شود- را رو در روی مخاطبش قرار می دهد.

باقی کتاب، مرور فیلم به فیلم آثار کیدمن است که تامسون همچون یک قصه گوی با حوصله- همچنان که داستان نویسی هم یکی از دغدغه های اوست و تاکنون سه کتاب داستانی هم به چاپ رسانده- از شکل گیری فیلم ها و زندگی خانم کیدمن برایمان می گوید، گاه به ریز جزئیاتی می رسد که شاید بیش از حد پرداخت شده اند- مثل تمام فصل مربوط به استرالیا- و گاه به تحلیل های خواندنی از فیلم، بازی کیدمن و تم اصلی کتاب یعنی ارتباط چشم چرانی و سینما و تحلیل موقعیت و جایگاه “مشاهده گر”[ مثل بخش مربوط به فیلم نه چندان ستایش شده، اما درخشان “مولن روژ”] و هر از گاه اشاره ها و مقایسه های دوست داشتنی با کلاسیک هیا سینما، از تاثیر “لولا مونتز” اوفولس، “کن کن فرانسوی” رنوار و دو موزیکال دیدنی ژاک دمی[” دختر خانم های روشفور” و” چتر های شربورگ”] بر “مولن روژ” تا مقایسه کیدمن با تیپی هدرن و این که چطور زندگی شخصی بازیگر فدای سینما می شود و بالاخره بسط و گسترش همان تخیل پسر بچه نوجوانی که دوست دارد در زیبایی روی پرده سهیم باشد و بازیگر محبوبش را در نقش هایی که دوست دارد، تصویر کند- مثل تصور کیدمن به عنوان بازیگر “بل دوژور” که یک فصل کتاب را به خود اختصاص داده است.

نیکول کیدمن- نوشته دیوید تامسون- انتشارات بلومزبری-312 صفحه- رقعی- با جلد گالینگور-18.99 پوند.