قاب

نویسنده
میترا سلطانی

زبان متکی به نشانه

 

 

صادق رها با ترکیب بندی های خود از اشیاء پیرامون زندگی در نمایشگاه خود در گالری ایده ثبت لحظاتی را به گزارش در می آورد که قابلیت های عناصر موجود در آن برای مخاطبان غافلگیرکننده و جذاب است.گزارش روز از تهران را در این زمینه می خوانید.

این تصور قدیمی است که عکاسی درون استودیو از موضوعات و سوژه هایی که ساخته می شود یکی از آسان ترین شکل های فریم بندی است…این در حالی است که این امر در دنیا امری ثابت شده است که عکاسی درون استودیو که با نور های مصنویی کار خود را انجام می دهد، کاری بس دشوار است که حتی بزرگان عکاسی هم گاها در انجام آن پرهیز می کنند. شناخت نور و سایه، البته به نحوی غیرطبیعی، آسان نیست. به همین نسبت هم رسیدن به جایی که عکاس بتواند ترکیبی خوب از عوامل موجود در عکس ایجاد کند، کاری دشوار و طاقت فرسااست. عکاسی درون استودیو به این دلیل کاری بس دشوار است که نه تنها عکاس باید ترکیبی خوب با موضوع خود ببندد بلکه باید نور را نیز که خود موضوعی بسیار مهم است به روشی انتخاب کند که تمامی سایه ها و نور های موجود بر سوژه به نحوی هارمونیک با هم عمل کنند.

در عکس‌های  صادق رها با مجموعه‌ای از خطوط در هم آمیخته روبرو می‌شویم که بی هیچ تردیدی تئوری‌های مدرن «زبان تصویر» را به یاد می‌آورند. این‌که عکاسی در شکل معاصر خود اطلاعات تجربی ما را با چیزهای غیر قابل لمس در هم می‌آمیزد و از آن‌ها نظامی می‌سازد که صرفا حاصل ذهن ما است و پرداخت‌های آن از تفسیر متفاوت دنیای اطراف‌مان بر می‌آیند.

زبان صادق رها در عکس‌ها متکی بر نشانه شناسی و کدگذاری اشیاء است. اشیاء در عکس‌های او حضوری بلامنازع دارند، و به نظر می‌رسد اشیاء، تنها دست آویز عکاس برای ترسیم دنیای درونی او هستند.

ترکیب بندی در عکس های وی به شکلی ساده اما جذاب به تصویر کشیده شده است. در محیط استودیو که چیزی دیگر جز خود سوژه موجود نیست، صادق رها به دنبال عواملی برای افزودن به عکس خود است که در گونه های دیگر عکاسی مورد استفاده نیست. عکاس در این عکس ها، سوژه ها را در فضایی خالی برابر با اندازه ی خود سوژه در سمت دیگر تصویر قرار می دهد تا بتواند مانور بیشتری را از نظر میزانسن بر سنجاق های قهرمان وارد آورد.این کار در ترکیب بندی، به منزله ی کشتن عکس توسط خود عکاس است. آنچه به چشم می آید این است که شلوغی در موضوعات و فریم های عکس های نمایشگاه به نمی آید وباعث آن می شود که بیننده کمتر از چند ثانیه بخواهد آن ها را نگاه کند. ضعف عمده ی اغلب این عکس های ، وجود دو کانون اصلی است؛ یکی پایه های سوژه که در گوشه ی سمت راست و بالا ی عکس ها قرار دارد و دیگری هم نقطه ی بسیار نورانی که در پشت صحنه ی گرافیکی آن هاموجود است. این باعث می شود که چشم ناخواسته نتواند بر روی نقطه ای خاص از عکس توجه کند. بی شک عکاس باید در ویرایش عکس به این امر توجهی بیشتر می کرد تا بتواند مردم را به سمت عکس خود دعوت کند نه آنکه آنها را با یک اشتباه ساده از عکس خود براند.

اعوجاج های فرمی در خطوط تشکیل دهنده تصاویر به دلیل استفاده از لنز خاص، نوعی بی پایانی و نامحدودی را در جریان حاکم بر این موضوعات  ثبت شده به نمایش گذاشته است. خمیدگی های ساختاری حاصل، شکل هایی را عرضه کرده است که برای مخاطب باور پذیر است و چیزی به نام اغراق در آن یافت نمی شود.

فون سفید و سوژه های داخل آن در کناره کادر ترکیب شده اند به جز همان دو اثری که سوژه سنجاق ها درکادر وجود ندارد، در این دو اثر ترکیب بندی این عوامل و فون پشت سر آنها به شکل وسط در وسط در کل کادر صورت گرفته و ساختاری متفاوت ایجاد کرده است. اما قدرت عناصر موجود در صحنه به طور عمده و کلی به شکل متعادلی تقسیم شده و توازن نسبی ساختاری و فرمی در کادر حاکم است. اهمیت نداشتن صرف سوژه های جلوی فون سفید در یکی از فریم ها مشهود است.

 نور بی شک عاملی است که توجه را بسیار زیاد به خود جلب می کند و باعث از بین رفتن نقطه ی مرکزی توجه می شود. نور های استفاده شده برای نور پردازی این سوژه دربرخی فریم ها  بسیار زیاد است. این مساله باعث آن می شود که به هم ریختگی نوری در برخی ازعکس ها ایجاد شود. بدین معنی که سایه های به وجود  آمده توسط یک منبع نوری به سادگی توسط یک منبع نوری دیگر از بین رفته و حسی ناخوشایند را به بیننده ی خود منتقل می کند..با همه ی کاستی و قوت های آثار این نمایشگاه اما کارهای  به نمایش در آمده  صادق رها در میان چند نمایشگاه دیگر گالری ها،بسیار گیرا و جذاب است . تصاویرش از ساختار مستحکم بصری بالایی بر خوردار بود ، جرا که حذف حتی عنصری کوچک ساختار تصویرش را بر هم میزد. عکاس با فکر و ایده در رابطه با کارش جلو رفته و به هدف نهایی، یعنی ساختار متعادل و مستحکم که الگوی تمامی اثارش بوده رسیده است.