مریزید بر گورِ من جز شراب…
بهراستی که دیروز چنین بود. دست مریزاد ای مردم! مردمی که دیروز پرویز مشکاتیان را با دلهاشان بدرقهکردند. مردمی که دیروز از هر سن و جنس و طبقه و سطحی، مردانه پیکر فرزندشان را باز به خاکسپردند. دیروز آنقدر عطر مردم فضا را پر کردهبود که هیچکس غریبه نبود، همه سوگوار مردی بودند که شیرینترین لحظهها را برایشان آفریدهبود. سر پنجهی مردی را میخواستند به دل خاک بسپارند که دل خاکیشان تا بیکرانگی معنا فراز آوردهبود. و چه غمانگیزتر از این. همه حزن و ماتم بود و بزرگی. مردم پیالهپیاله اندوه را همراه خود از خیابانها گذراندند و بهجز رباب بر مزارش هیچ نیاوردند. مگر میشد آخر. نغمهسازی رفتهبود و نوایی جز خودش مگر ماتم مردم را مینمود.
دست مریزاد ای مردم! مردم نشاندادند که شکوه و بزرگی را که به هنرمندانشان دادهاند را نیک قدرمیدانند. آمدند و بهراستی که شاهکارکردند. دیروز نیشابورِ سوگوارِ “فیروزهاش”، مردماناش را به خیابان فراخواندهبود، تا شهادتدهند بزرگمردی “دستانسرا”شان را و شهادتدهند که او رسالتاش را نیکو بهپایان رساندهاست و اگر چه زود از میانشان رفتهاست، اما تا همیشهی تاریخ، پیوسته در ذهن و گوششان باقیخواهدماند. و چه سعادتی از این بالاتر…
دستمریزاد ای مردم! دستمریزادی دیگر بر مسوولان شهری که روسپید فزرند برومندشان شدند.
دیروز مردم آنقدر خالصانه آمدند که حسین علیزاده و همایون شجریان و دیگران بارها بهوجدآمده و منقلب شدند. به زبانآوردند که قدر مردم را میدانند و باوردارند که از مردم بزرگی میگیرند. مردم هم صادقانه بزرگی اینان را تصدیقمیکنند. بیراه نیست اگر بگوی دیروز علیزاده و علیزادهها خرسندبودند از اینکه هنرمنداند و اهل موسیقی، چرا که باوجود همهی سمپاشیها، مردم سره را برمیگزینند و عزتمندانه همراه هنرمندانشان میمانند. این مردم اقلیتی که به کنسرت میآیند نبودند، جمع گلچیننشدهای بودند که در دل مشترکبودند و سعادت این است که همگان ترا دوست بدارند. اینان نه چشمداشتی داشتند و نه نیازی. فقط زلالی حسشان بود که بر سنگفرش خیابان روانبود و بعد با همین حس نیکو، بر آفرینندهی آن حس نمازگزاردند و شهادتدادند که مشکاتیان پاک بود، خدایا پاکیاش را بپذیر و بهترینها را به او بده. و خداوند صدای این همه را خواهد شنید…
دیروز مردم بار دیگر ثابتکردند که هنرمندانشان را دوست دارند و آنان را نه با پای تن که با چشم جان به آستان جانان میبرند. فریادبرآوردند که هنرمندان مردمی دلهای مردم را نشانه می روند به دنبال خویش میکشند نه مانند دیکتاتورها که گزمگان را پی مردم میفرستند و آنان را به زنجیر می کشند…
فصل در خاکخفتن فیروزه
نیشابور ـ شنبه چهارم مهر ۱۳۸۸
پنج روز گذشتهاست. خانوادهی داغدار پیشنهاد شهردار و شورای شهر نیشابور برای خاکسپاری پرویز در زادگاهاش را پذیرفتهاند. نیشابور تقریبا تعطیل است. بامداد است اما مغازهها کرکرهها را بالاندادهاند. مدرسهها هم نیمهباز است. مردم بسیار در خیاباناند. گروهی مارش عزا را مینوازند. جوانانی هم سازها را تشییع نمادین میکنند. گروهی هم نت سکوت را کوککردهاند. شهر تقریبا در ماتم است. همهجا پوستر و آگهی چسباندهشدهاست. در میان جمعیت، بزرگان هم هستند. حسین علیزاده، همایون شجریان، افسانه شجریان، آوا و آیین فرزندان پرویز، حمیدرضا نوربخش، کیوان ساکت، علی رستمیان، بهداد بابایی و…
به آیین دیرین، مردم همراه تن پاک روانمیشوند. بر یگانگی خداوند شهادتمیدهند و پیشمیروند. جمعیت زیاد است، شاید ۱۰۰۰۰ نفر. مسیر هم طولانی. جسم خاکیاش را تا مسجد جامع میآورند. جمعیت موجمیزند. مردم دستهدسته میپیوندند، عجب عظمتی…
سخنران چیزی میگوید و مردم به نماز میایستند. غوغاست اینجا. تن باز بر شانههای مردم روانمیشود. به آرامگاه ابدی اش هدایت میشوند. فوج جمعیت. خدایا این مرد چقدر بزرگ است. شگفت عزتی…
خاک کندهمیشود. فریاد بلندمیشود. مارش مینوازد. فیروزه در دل خاک میرود و آه و فغان بلندمیشود.
ظهر
همایون به همراه خواهر و خواهرزادهها و بستگان بر سر مزارـاند. بیداد میخواند و جمعیت اشکمیریزد. به جز رباب هیچ در میان نیست…
عصر
سالن آرامآرام پرمیشود. بزرگان باز میآیند. حسین علیزاده از بزرگی پرویز میگوید و از قدرشناسی مردم. بهوجدآمدهاست. مردم میایستند و یکپارچه او را تشویقمیکنند. خانوادهی داغدار هم برمیخیزند و کفمیزنند. شگفتا ! علی رستمیان آوازی برای پرویز سرمیدهد. همایون قاصدک را میخواند و باز تشویقهای ممتد. کیوان ساکت از بزرگانی میگوید که آمدند تا رفیق را بدرقهکنند. از خاطرهها و دوستیها میگوید. از قرمهسبزی آخری که قراربود بخورند و اجل مهلت نداد. آوا سخت میگرید. حمیدرضا نوربخش از زبان خانوادهی مشکاتیان مردم را سپاسمیگوید. ویدیوی کوتاهی پخشمیشود. صدای مشکاتیان میآید و چشمها خیس میشود. او مینوازد و میگوید، همایون میگرید. پرویز از بیوفاییها میگوید مردهپرستیها. شانههای علیزاده آشکارا میلرزد. همه میگریند. تماممیشود. میآیند و از مردم تشکرمیکنند. اما تشکر چرا. ما فرزند خود را به خاکسپردهایم. دلهامان ما را کشاندهاست نه پاهامان. بهاندازهی شما اندوهگینیم. ما شریک دردیم. درد مشترک
هوا تاریکشدهاست. همه میروند. امشب پرویز تنها نیست. همه به یاد او هستیم. زمزمه میکنیم بیدادش را. دستاناش را و خزان را در آستانهی خزان میشنویم. میرویم. چیزی میشود و همایون و حسین علیزاده و کیوان ساکت را در میان خود مییابیم. مردم از عشقشان میگویند و آنها فروتنانه میروند. خدا پشت پناهتان. دست مریزاد که در این دوران رفاقت را معنا کردید…