یاد یاران

نویسنده

یادی از بانو صدیقه دولت آبادی در گفت و گو با مهدخت صنعتی

یک عمر مبارزه برای زنان ایرانی

نوشین احمدی خراسان

صدیقه دولت آبادی هفتمین فرزند حاج میرزا هادی و خاتمه بیگم، پس از تولد شش برادر، در شهر اصفهان در سال 1261 شمسی به دنیا آمد. تحصیلات عربی و فارسی را نزد شیخ محمد رفیع طاری و دروس متوسطه را نزد معلمین خصوصی فرا گرفت… صدیقه دولت آبادی در سال 1296 ش. در اصفهان دبستانی برای دختران به نام «مکتبخانه شرعیات» گشود. سال بعد انجمنی به نام «شرکت خواتین اصفهان» تاسیس کرد… همزمان با این فعالیت ها دبستانی نیز برای دختران بی بضاعت به نام «ام المدارس» باز کرد و مدیریت آن را به یکی از دوستان همفکرش خانم مهرتاج درخشان ملقب به بدرالدجی سپرد.

صدیقه خانم امتیاز نخستین نشریه خاص زنان در اصفهان را در بهار 1298 ش. به نام زبان زنان از وزارت معارف آن زمان تقاضا کرد… پس از تعطیل زبان زنان به تهران آمد و بار دیگر «زبان زنان» را با قطع وزیری در 32 صفحه به طور ماهیانه منتشر کرد. وی در همین ایام در تهران شرکتی به نام «انجمن آزمایش بانوان» تاسیس کرد، و به کمک خانم دره المعالی در جنبش علیه استفاده از کالاهای خارجی مجدانه شرکت کرد… صدیقه دولت آبادی نیمه شب ششم مرداد 1340 از سرطان درگذشت…»(ص5-7) این شمه ای مختصر از پیشگفتار بلندی است که مهدخت صنعتی (خواهرزاده صدیقه دولت آبادی) در جلد اول از مجموعه سه جلدی «صدیقه دولت آبادی: نامه ها، نوشته ها و یادها» در مورد دولت آبادی به نگارش درآورده است.

کتاب «صدیقه دولت آبادی: نامه ها، نوشته ها و یادها»، به ویراستاری مهدخت صنعتی و افسانه نجم آبادی به سال 1377 در آمریکا منتشر شد. این مجموعه 763 صفحه (سه مجلد) که به خوبی موفق شده تا شرح زندگی و آراء و آرزوهای صدیقه دولت آبادی را در خود جای دهد، مجموعه ارزشمندی است در شناخت زندگی این زن تاریخ ساز جنبش زنان ایران، که افسانه نجم آبادی نیز پیگفتاری را در جلد سوم آن منتشر کرده است. جمع آوری و تنظیم این اسناد تاریخی را این دو پژوهشگر با همتی کم نظیر انجام داده اند تا نسل امروز زنان بتواند بخشی از گذشته و هویت مبارزاتی خود را در آن بیابد.

مهدخت صنعتی در بخش دیگری از پیشگفتار خود با عنوان «درباره این مجموعه» می نویسد: «مجموعه ای که در دست دارید شامل کلیه مطالبی است که توانسته ایم درباره خانم صدیقه دولت آبادی گرد آوریم. مطالب چاپ نشده و یا قبلا چاپ شده، معرفی نامه ها، بعضی از سخنرانی ها، تلگرام ها، حکم های کار و حتا برخی از مطالبی که دیگران درباره او نوشته اند، تا آن جا که میسر بوده، همه را گرد آورده ایم. افزون بر آن کوشیده ایم تا از راه تماس با اقوام، دوستان وهمکارانش، تا آن جا که امکانات ما اجازه می داد، یادمانده های در اذهان را هم بدان بیفزاییم.»(ص7) و درباره ارزش نام های خصوصی او می افزاید: «با خواندن این نامه ها می توان به پیشینه پندارهای زنی روزنامه نگار و مترقی پی برد، و از نخستین برداشت های او از شیوه زندگی در غرب و چگونگی رویارویی او با غربیان آشنا شد. حتی در این نامه ها می توان به سرچشمه تبعیض های جنسیتی پی برد و از خصومت ناآگاهان نسبت به افراد پیشرو نیز مطلع شد» (ص 9)

این مجموعه گرانبهای 3 جلدی که حاصل کوشش قابل تحسین مهدخت صنعتی و افسانه نجم آبادی است، متاسفانه به دلیل آن که در ایران منتشر نشده، از دسترس خوانندگان، علاقه مندان و مخاطبانش به دور مانده است. از این رو بر آن شدم که برای شناخت بیشتر نسل جوان جنبش زنان از زندگی و آراء صدیقه دولت آبادی و معرفی این مجموعه 3 جلدی درباره زندگی او، به سراغ مهدخت صنعتی برویم. بهتر دیدیم که به جای معرفی این مجموعه به صورت معمول، پای گفتگو با مهدخت صنعتی بنشینیم و نیز با چاپ مجدد پیگفتار این مجموعه به قلم ماندگار افسانه نجم آبادی و انتشار آن در سایت مدرسه فمینیستی (البته با کسب اجازه از ایشان) بتوانیم به معرفی هرچه بیشتر صدیقه دولت آبادی، و کتاب زندگانی اش در حد بضاعت، یاری برسانیم.

نخست، گفتگوی کوتاه با مهدخت صنعتی از نظرتان خواهد گذشت و سپس به طور مجزا پیگفتار افسانه نجم آبادی را بر این کتاب، منتشر خواهیم کرد. همانطور که مهدخت صنعتی نیز در جای جای مصاحبه اش بر خواندن پیگفتار افسانه نجم آبادی بر این کتاب تاکید می کند، قلم شیوای افسانه نجم آبادی و نگاه عمیق او به لایه های متنوع زندگی صدیقه دولت آبادی می تواند نه فقط به شناخت ما از احوالات شورانگیز دولت آبادی بلکه به شناخت ما نسبت به دگرگونی های زندگی زنان و حتا تحولات فرهنگی اجتماعی آن دوره یاری رساند. بر این اساس، لازم است در همین جا از خانم افسانه نجم آبادی که اجازه انتشار مجدد این پیگفتار را در مدرسه فمینیستی داده اند و همین طور از خانم مهدخت صنعتی که در این مصاحبه شرکت کرده اند سپاسگزاری کنیم.

 

خانم صنعتی، صدیقه دولت آبادی خاله شما بود، با توجه به این مسئله رابطه شما و مادرتان با خانم صدیقه دولت آبادی چگونه بود؟مهدخت صنعتی:  ممنونم که این فرصت را به من می دهید. دو سال دیگر، پنجاه سال از مرگ صدیقه دولت آبادی می گذرد. در این پنجاه سال اخیر، حرکت زنان برای رسیدن به حقوق برابر در کشور ما افت و خیز فراوان داشته است. خوشبختانه اکنون از همیشه پر جنبش و جوش تر و دامنه دارتر است. همانطور که خوب می دانیم هرچه فشار بیشتر باشد عکس العمل قوی تر می شود و من صمیمانه برای شما و همکارانتان در کمپین یک میلیون امضاء به منظور تغییر قوانین تبعیض آمیز و آگاهی دادن به مردم، آرزوی موفقیت دارم.در پاسخ به سئوالات شما فرض را بر این می گیرم که خوانندگان «مدرسه فمینیستی»، با سه جلد کتابی که درباره صدیقه دولت آبادی [1] از سوی انتشارات «نگرش و نگارش زن» در سال 1377 در شیکاگو به چاپ رسیده دسترسی نداشته اند. همین جا شدیدا تاکید می کنم که پی گفتار افسانه نجم آبادی را با دقت بخوانند. در ضمن، منبع اصلی من هم در پاسخ به سئوالات شما اتفاقا همین کتاب است.اما از رابطه صدیقه دولت آبادی با مادرم و من پرسیده اید. برای روشن تر شدن مطلب، باید کمی به عقب برگردم. صدیقه دولت آبادی کوچکترین فرزند خانواده است. شش برادر بزرگتر از خود دارد. همه فرزندان حاج میرزا هادی (پدر صدیقه) به صورت خانواده ای گسترده در یک خانه بزرگ (خانه پدری) زندگی می کردند. خاتم بیگم (مادر صدیقه) که مریض می شود، دختر خردسالی را برای انجام دادن کارهای شخصی حاج میرزا هادی به حریم خانواده می آورند. از آن جایی که طبق رسم و رسومات آن زمان، این دختر باید با «آقا» محرم باشد، صیغه محرمیت خوانده می شود.از این پس دو دختر دیگر به خانواده اضافه می شود. زمانی که صدیقه 26 ساله بوده مادرم که آخرین فرزند حاج میرزا هادی است به دنیا می آید و شش ماه بعد پدر خانواده فوت می کند. مدتی پس از مرگ حاج میرزا هادی، خاتم بیگم هم از دنیا می رود. به نظر می رسد اداره خانواده گسترده بعد از فوت خاتمه بیگم به صدیقه می رسد. او که از خود فرزندی نداشت سرپرستی خواهران کوچکتر از خود را تا سال 1302 شمسی یعنی تا وقتی به قصد معالجه، ایران را ترک می کند عهده دار می شود.مادرم از نداشتن پدر، جدا شدن از مادرش در ایام کودکی، تنبیهات و همچنین سختگیری هایی که آن زمان برای تربیت کودکان مرسوم بوده داستان های دردناکی بازگو می کرد. می توانم بگویم که نسل به نسل شاید در بزرگ کردن فرزندان مان ملایمتر شده باشیم ولی در فضای دیکتاتوری پیوسته اطاعت محض را بر پذیرفتن مراحل کودکی و درک کودک، متاسفانه ترجیح داده ایم.وقتی به سیر رویدادها و روندی که در زندگی خانوادگی مان سپری شده بازمی گردم و مشخصا زندگی خودم و مادرم را بازنگری و مرور می کنم می بینم که مادرم و من در زندگی خصوصی راه صدیقه را دنبال کرده ایم. چون که ما هم پس از جدا شدن از شوهر، به تحصیل پرداخته و پیوسته در فعالیت های اجتماعی مشارکت داشته ایم و در پیشبرد اصلاح وضعیت زنان و کودکان سرزمین مان کوشیده ایم.صدیقه دولت آبادی زنی پرمایه، قوی و مطلع از اهدافش بود. واهمه و ترس از این و آن واقعا برایش معنی نداشت. من را در کودکی بارها مورد تشویق قرار می داد زیرا در مواجه با درد جسمی مثل بقیه هم سن و سالان ام به گریه و داد فغان متوسل نمی شدم. ولی رابطه من با ایشان مثل نوه و مادربزرگ نبود، رابطه خاصی بود. البته پس از فوت مادرم و دستیابی به نامه های خصوصی ایشان موجب شد که در واقع بتوانم ایشان را بهتر و عمیق تر بشناسم و در نتیجه به زنی که در همه لحظات زندگی اش این همه پشتکار داشت و با جدیت و اعتقادی راسخ، پیوسته برای برابری زنان می کوشید بیشتر ارج بگذارم.

 

برای چه منظوری خانم صدیقه دولت آبادی به خارج سفر می کنند؟ علت این مسافرت طولانی چه بود؟
به نظر می رسد که ایشان از ناراحتی کلیه ها، کبد و درد پا و همچنین از عوارض بیماری مالاریا در رنج بوده اند. مداوای ایشان نزدیک به یکسال طول می کشد. ولی روشن است که چنین زنی، حتا اگر برای معالجه بیماری مجبور باشد در شهر یا کشور دیگری باشد دست از فعالیت و تلاش برنمی دارد، به همین دلیل است که می بینیم ایشان در ایام معالجه، در دهمین کنگره بین المللی زنان که به منظور گرفتن «حق رای زنان» در پاریس تشکیل شده بود فعالانه شرکت می کنند و چه نامه شیرینی از این رویداد برای مادرم نوشته اند. [2] در آن زمان اولین باری است که یک زن از طرف مملکت ایران در یک کنگره بین المللی شرکت می کند. بیرق ایران را نشان می دهد. افزون بر این فعالیت ها، به ادامه تحصیل می پردازد و با جدیت درس می خواند و پس از گرفتن دیپلم دارالفنون، باز در نامه دیگری می نویسد که اول به ایران برمی گردم اگر نشد هر جای دیگر دنیا به من کار می دهند [3].

 
قبل از این که صدیقه دولت آبادی از شوهرشان جدا بشود چه کارهایی می کردند منظورم چه نوع فعالیت های اجتماعی و فرهنگی داشتند؟
بین سال های 1296-1302 شمسی زندگی صدیقه دولت آبادی بسیار پربار است. او که فرزند مجتهد و پیش نماز شهر بوده و می دانید که مذهبیون آن زمان با فرستادن دختر به مدرسه مخالف بوده اند. در اصفهان اول «مکتب خانه شرعیات» و سپس «ام المدارس» را برای دختران تاسیس می کند. در خاطرات برادرزاده ایشان ملک تاج انصاری می خوانیم که «پدرم اجازه نمی دادند من مدرسه بروم. عقیده شون این بود که دختر نباید مدرسه برود. آقا حاج میرزا یحیی از من پرسیدند: عمو جون چقدر درس خوانده اید؟ آقا حاج میرزا احمد که پدربزرگم بودند، گفتند: «حاجی سر به سر این نذار. این نوه اول منه، درس نمی خواد» [4].

او در چنین فضایی اقدام به باز کردن مدرسه برای دختران می کند. مدرسه اول که بسته می شود، دومی را می گشاید. در اصفهان با کمک گروهی از زنان انجمنی به نام «شرکت خواتین اصفهان» باز می کنند. دو بند از اساسنامه این انجمن در باره تشویق خانم ها در نخریدن پارچه های خارجی و حمایت از تولیدات داخلی است و بند دیگر اساسنامه در مورد لزوم جلوگیری از ازدواج دختران قبل از سن پانزده سالگی.

در سال 1298 بالاخره امتیاز روزنامه «زبان زنان» را می گیرد. این روزنامه، ماهی دو شماره منتشر می شده. اولین روزنامه ای است که در اصفهان توسط یک زن اداره می شد و سخنگوی زنان بوده است. طبیعتا با مخالفت شدید عده ای از مردمان متعصب که خود تحمل وجود زنان را در کارهای اجتماعی نداشتند روبرو شده است. حتا تهدید به قتل او کرده اند. [5] عاقبت به خاطر سر مقاله ای که نوشت و با قرارداد وثوق الدوله مبنی بر قرضه گرفتن از خارجیان مخالفت کرد، پس از سه سال انتشار، نشریه زبان زنان توقیف می شود.

دولت آبادی در سال 1300 از اعتضاد جدا می شود و به تهران باز می گردد. در تهران در مجمع فارغ التحصیلان مدرسه امریکایی درباره ترقی نسوان از دیدگاه تاریخی و از نظر تمرین و ممارست و نقش آگاهی، سخنرانی می کند. [6]

پس از مدتی، روزنامه «زبان زنان» را به صورت «مجله» منتشر می کند. جلد دوم کتاب «نامه ها، نوشته ها و یادها» در واقع نشانگر وسعت دید و انتقاداتی است که از طرف او باید گفته می شد. همچنین بار دیگر با کمک خانم محترم اسکندری «جمعیت نسوان وطنخواه» [7] را به وجود می آورند. فعالیت این گروه نیز، همچنان برای منع استفاده از پارچه های خارجی و تشویق مردم در استفاده از منسوجات وطنی بوده است.

 
صدیقه دولت آبادی چند سال شان بود که ازدواج می کنند؟
جواب این سئوال آسان نیست. زیرا در موارد و منابع مختلف، سنین متفاوت ذکر شده. به نظر می رسد که حدود سن بیست سالگی به حقیقت نزدیک تر باشد.

 

به لحاظ وضعیت مالی خانم دولت آبادی چگونه تامین می شدند؟

ایشان به آنچه عقیده داشند عمل می کردند. ارث پدرشان بین برادران و خودشان به طور مساوی تقسیم شد. دو خواهری هم که از مادر جدا بودند نصف دیگران ارث بردند. تصور می شود که فعالیت های فرهنگی و مطبوعاتی ایشان با بودجه شخصی خودش تامین می شده، و به نظرم بخشی از آن نیز صرف مداوا و تحصیل در خارج شده باشد. در اواخر اقامت در پاریس دچار مضیقه مالی می شوند که از طرف دولت به ایشان کمک مالی می شود [8]. قبل از مسافرت از طریق روزنامه زبان زنان درباره لزوم ایجاد مدرسه دخترانه با بودجه ای که از محل مالیات برای دولت به وجود آمده مطالبی نوشته اند [9]. در این مدارس هم تدریس می کرده اند و هم مفتش (بازرس مدرسه) بوده اند. پس از بازگشت از اروپا در وزارت معارف استخدام می شوند و تا پایان عمر مسئول کانون بانوان و مدارس ابتدایی و متوسطه برای زنان بزرگسال که در محل کانون دایر بود، برعهده داشته اند.


چگونه و بر اثر چه رویداهایی ایشان سرانجام به کانون بانوان می روند؟

دولت آبادی پس از بازگشت از اروپا دیگر پوشش سنتی را نمی پذیرد. در گفتگویی که با شمس الملوک جواهرکلام داشته، عکسی از او چاپ شده که روز دوم ورود در میدان سپه سابق برداشته شده و ایشان را با کلاه و دامن بلند نشان می دهد. همان روز در دیداری که با رئیس شهربانی وقت داشته است از او اجازه خواسته که با همین لباس مشغول خدمت باشد وگرنه به اروپا برمی گردد.

کانون بانوان هم که می دانید در سال 1314 برای همکاری بیشتر و منسجم تر زنان به وجود آمد و خانم تربیت به سرپرستی آنجا انتخاب شده بود. خانم دولت آبادی مشخصا 17 دی که روز آزادی زنان بوده را در خانه خود جشن گرفته و به آن ارج گذاشته بودند. از طرف دیگر می دانیم که ایشان از زمانی که رضاشاه وزیر جنگ بود و بعدا در زمان نخست وزیری او از طریق مکاتبه و نامه نگاری با رضاشاه در ارتباط بوده اند. یکی از اقدامات اساسی پس از به سلطنت رسیدن رضاشاه، اجباری کردن تحصیل ابتدایی برای کودکان 6 تا 13 ساله بود. این قانون مشمول دختران هم می شد. به وجود آمدن سازمان پیش آهنگی، برداشتن حجاب، متحدالشکل کردن دانش آموزان، شکل ظاهر و لباس پوشیدن ایشان همه و همه موجب می شود که رضاشاه کانون بانوان را به ایشان بسپارد. به نظر می رسد پذیرفتن این مسئولیت در آن زمان کار سختی نبود، زیرا هدف ایشان و دولت در یک راستا بود. [10]


به نظر شما گرفتن مسئولیت کانون بانوان باعث به وجود آمدن چالشی در ذهن او نشده بود؟

در زمانی که صدیقه دولت آبادی سرپرستی کانون بانوان را برعهده گرفت یعنی قبل از شهریور 1320، دختران پادشاه یعنی شمس و اشرف دختران جوانی بودند که از خودشان زیاد مطمئن نبودند. سال های بعد بود که خصوصا اشرف داعیه رهبری زنان را به دست گرفت. اما می دانید که هرگز کانون بانوان به آنها نپیوست. در دوران ملی شدن صنعت نفت و نخست وزیری دکتر مصدق هم، صدیقه دولت آبادی و تمام کسانی که با او کار می کردند به جنبش ملی پیوستند [11].


خانم صنعتی، به نظر شما دغدغه اصلی خانم دولت آبادی بیشتر حول چه نوع فعالیت هایی در حوزه زنان بود؟

ببینید، فعالیت های ایشان بسیار گسترده بود. او با نوشتن سفرنامه و چاپ آن در روزنامه های آن زمان، همچنین نوشتن و اعتراض کردن در مورد خرابی راه ها و جاده ها، و از رشوه گرفتن مامورین، کهنه پرستی، پول دوستی، و حتا از رفتار و مواضع ژنرال و سرکنسول ایران در بغداد و شام صحبت می کند تا برگزار کردن یک دوره کلاس درس برای پرستاران به منظور آگاه کردن شاغلان جوان از مسئولیت هاو اخلاق لازم برای پرستار بودن [12]. پس می بینید که فعالیت ها و دغدغه هایش واقعا گسترده بوده است.


ایشان بنابر آنچه در روزنامه ایران آن زمان آمده است برای برپایی «کنگره نسوان شرق» بسیار فعالیت و دوندگی کرد و از تمام زنان مسلمان دعوت کرد تا به ایران بیایند و با هم متحد شوند. با شرکت در کنگره صلح نیز پیشنهاد می دهد که فصلی درباره استقرار صلح در عالم و صلح طلبی افراد در برنامه دبیرستان ها گنجانده شود [13].
صدیقه دولت آبادی نه فقط برای مادر و خانواده واقعا مادری کرده است بلکه هر جا که به کودکی بی سرپرست برمی خورد سعی در حفاظت و مراقبت از او داشت. پیوسته پشت و پناه کسانی بود که در مضیقه بودند و تا آن جا که از دستش برمی آمد، از هیچ چیز دریغ نمی کرد.


سرآخر باز هم به شما و خوانندگان محترم تان توصیه می کنم که پی گفتار خانم افسانه نجم آبادی را در مورد صدیقه دولت آبادی بخوانید تا بهتر با ایشان و خدمات و آرزوهایش برای زن ایرانی، آشنا شوید.

پانوشت:
[[1صنعتی، نجم آبادی، صدیقه دولت آبادی، نامه ها، نوشته ها و یادها، 3 جلد، شیکاگو، 1377
[2] همانجا، ص 111
[3] همان جا، ص 109
[4] همان جا، ص 600
[5] همانجا، ص 598 و ص 629
[6] همانجا، ص 525، 518
[7] همان جا، ص 525
[8] همانجا، ص 631 و 643
[9] همان جا، ص 226
[10] همان جا، ص 610
[11] همان جا، ص 306
[12] همان جا، ص 582
[13] همان جا، ص 288

نقل از مدرسه فمینیستی