در آستانه ی برگزاری دور دوم انتخابات مجلس هشتم، زمانی که حضور در پای صندوق های رای پایتخت را با توجه به دور اول انتخابات بی حاصل ارزیابی کردم، دوستانی مقیم خارج به استقبال این موضع آمده و به باور خود ورودم را به حلقه ی تحریمی ها تبریک گفتند، هر چند که در میانشان بودند کسانی که با توجه به در پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری با شک و تردید به این مسئله می نگریستند.
نتایج انتخابات مرحله ی دوم که روشن شد و پیش بینی ها محقق و هیچیک از نامزدهای اصلاح طلب از تهران به مجلس راه نیافتند، دوست دیگری که سال هاست که جزو تحریمیان مقیم ایران که سال هاست این روش را تبلیغ می کند و هر انتخاباتی که می گذرد پوشه ی مدارک و مستنداتش فربه تر می شود، با طعنه این پرسش را مطرح کرد که “حالا به نتیجه ی حرف های ما رسیدید که شرکت در انتخابات بی فایده است و باید بر سیاست تحریم پافشاری کرد تا مشروعیت نظام ساقط شود؟”
این ها موارد چندی است از نوع نگرش و ذوق و شوقی که با سست شدن اراده ی طرفداران رای دهندگان، در میان تحریم کنندگان انتخابات مجلس هشتم مشاهده شد. پیش بینی می شود که این نگاه با اندک تفاوتی در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری دهم در نقد طرفداران مشارکت فعال در کارزار انتخاباتی- نه ضرورتا رفتن به پای صندوق های رای به صورت کلی یا موردی- یا بیشتر در جهت جذب رای دهندگان به اردوگاه خویش دیده و شنیده شود. نقد و نگاهی که نه تنها در مقابل کنشگران سیاسی منفرد یا طرفداران گروه های احزاب اصلاح طلب، که گاه در مواجهه با رای دهندگان حزبی اپوزیسیون با حدت و شدت بیشتری در درون جریان های سیاسی، چالش هایی را برمی انگیزد و گاه به صدور بیانیه علیه این فرد یا آن جناح یا فراکسیون نیز انجامیده یا می انجامد.
در فضای حاکم شده بر جامعه و تلاش های جریان های سیاسی داخلی، و شاید هم ناخودآگاه در پاسخ این گروه از دوستان به ویژه تحولخواهان مقیم خارج، بود که نوشتن و انتشار مطالب انتخاباتی ام این بار زودتر از موعد مقرر شروع شد. اما مسلما پاسخ به آن دوست تحریمی ساکن ایران، در یک گفت و گوی منتقدانه ی رو در رو، خودآگاه و ارادی بود، بخصوص که او همزمان با دفاع از سیاست تحریم، از مخدوش شدن و ملکوک شدن چهره ی ایران و ایرانی در این سال ها هم گلایه داشت. در مقابل، من این سوال را مطرح کردم که ”مگر نه این است جمله ی ما در روی کار آمدن احمدی نژاد و آنچه که در این دو سه سال بر ایران و ایرانیان رفته است مقصریم؟ در این میان، تکلیف ما که روشن است و اتهام ما روشن تر، اما شما چه، شما چه برنامه ای دارید که در انتخابات آینده احمدی نژاد برای یک دوره ی چهار ساله ی دیگر تثبیت نشود یا فردی مشابه یا بدتر از آن به ملت ایران تحمیل نگردد؟ سیاست شما ثابت است و تغییرناپذیر، باز هم تحریم؟” این دوست آن روز پاسخ روشنی به این سوال مشخص نداشت، اما قرار گذاشت که در این مورد فکر کند و با دوستانش نیز مشورت، تا در کنار پاسخ کلیشه ای همیشگی “ ضرورت کار در بطن اجتماع و فعالیت در عرصه ی مدنی” جواب همه سو نگرتر و کاربردی تری هم ارائه دهد. جوابی که برای تبیین و تشریح آن و ارائه ی حرفی نو و راهکاری جدید، لازم است طیف وسیعتری از تحریمیان وارد میدان شده و بخصوص در “رالی انتخابات ریاست جمهوری دهم” از هم اکنون آستین ها را حسابی بالا بزنند و حاصل فکر و اندیشه ی خود را قلمی کنند یا به بحث عمومی بگذارند.
این چالش فکری و مباحث نظری و راهکارهای عملی از آنجا ضرورت بیشتری می یابد که در میان شخصیت های حقیقی و حقوقی جبهه ی گسترده اصلاحات و تحول خواهانی که در جهت تغییر جامعه و ساختار سیاسی کشور به روش های مسالمت آمیز، بطئی و گام به گام باور دارند، تفاوت نظرها هر روز که می گذرد ابعاد و عمق بیشتری می یابد و حتی در درون احزاب و گروه ها نیز اختلاف دیدگاه حتی تا کادرهای بالا و در رده های تصمیم گیرنده بعد و گستردگی فراوان می یابد، در سطوح پائین تر حزبی و در میان طرفداران آنان که جای خاص خود را دارد.
به این دلیل است که نه طرفداران شرکت در انتخابات مجلس هشتم و منادیان “مشارکت مشروط و معترضانه” توانستند همه ی کادرها و حامیانشان را به پای صندوق های رای بکشانند، و نه تحریمیان و مبلغان “عدم مشارکت منتقدانه” در توانشان بود که مانع اقدام سیاسی و رای دادن بخشی از طرفداران و نیروهایشان- دست کم در برخی حوزه ها که امکان رقابت نسبی بود- شوند. در این جبهه ی وسیع و در این گوناگونی نظرگاه هاست که یک راه حل عملی، منطقی و مبتنی بر حداقل خواسته ها و برنامه ها در جهت منافع کوتاه مدت و بلند مدت ملت می تواند اثرگذار باشد.
نگاهی به بیانیه ها و مواضع دو جریان سیاسی مطرح دو سوی این طیف اصلاح طلب خواهان تحول و تغییر سیاسی می تواند حیطه ی بحث و ارزیابی آنان را از کیفیت و میزان “آزاد، سالم، عادلانه و رقابتی بودن” انتخابات روشن تر سازد.
در بیانیه صادره توسط “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی” که در تاریخ 15 اردیبهشت ماه 87 در تحلیل نتایج و دست آوردهای انتخابات مجلس هشتم منتشر شد، آمده است:“… در پی وقوع حماسه دوم خرداد، جناح اقتدارگرای استبدادطلب و طرفدار یکه سالاری، ضمن تلاش برای به شکست کشاندن جنبش اصلاحی مردم ایران، برآن شد تا با بلاموضوع کردن انتخابات و انهدام اساس جمهوریت نظام، از تکرار دوم خرداد جلوگیری کند. انتخابات دوره هفتم مجلس، دوره نهم ریاست جمهوری و دوره هشتم مجلس، هر یک مراحلی از این تلاش گسترده و مهندسی شده را به نمایش گذاشت. ما وضعیت ایجاد شده برای انتخابات مجلس هشتم را محصول اعمال تفکری می دانیم که از اساس به رأی مردم و اصالت انتخابات اعتقادی نداشته و پذیرش آن را نیز تنها از باب اضطرار، اسکات خصم و تزیین حاکمیت خود برمی تابند. این تفکری است که… میزان بودن رأی مردم را با دیده انکار می نگریست و به دنبال اعمال قیمومیت بر مردم و سرنوشت آنان بود. با کمال تأسف امروز این تفکر بیش از هر زمان دیگر بر مقدرات کشور ما حاکمیت دارد و مشغول انتقام گیری از مدافعان تفکر مردم سالار است و در این مسیر، انتخابات مجلس هشتم را به انتخاباتی تبدیل کرد که در آن صلاحیت بیش از 35 درصد از داوطلبان مورد تأیید قرار نگرفته است، اصلاح طلبان به عنوان رقیب اصلی جناح حاکم، برای کمتر از 50 درصد کرسی ها امکان شرکت و تنها برای کمتر از 20 درصد کرسی ها امکان رقابت داشته اند، بی طرفی و رفتار عادلانه دستگاه های رسمی تبلیغاتی کشور و اجرایی و نظارتی انتخابات در آن کاملاً مخدوش شده است، تنها حدود 50 درصد واجدان شرایط در کل کشور و کمتر از 30 درصد واجدین شرایط در شهرهای بزرگی مانند تهران، مشهد، تبریز، اصفهان و… در آن شرکت کرده اند و امکان نظارت نسبت به روند برگزاری، شمارش آرا و اعلام نتایج آن برای رقبا و حتی ناظران بی طرف وجود نداشته است. بنابراین، با کمال تأسف ناگزیریم اعلام کنیم؛ انتخابات مجلس هشتم، به انتخاباتی غیررقابتی و ناعادلانه تبدیل شد که سلامت برگزاری آن نیز زیر سوال است.
… ما همچنین بر این اعتقادیم که اصرار بر روش های پیش گفته در برگزاری انتخابات، می تواند منجر به استحاله و خروج نظام ما از دایره اصول اساسی آن شده، مخاطرات وسیعی را برای کشور به دنبال داشته باشد، لذا مصرانه و مشفقانه خواهان آنیم که در اسرع وقت و تا دیر نشده است، نسبت به تغییر این روش های ساختارشکنانه اقدام و دفتر درخشان تاریخ انقلاب اسلامی از لوث وجود آنها پالایش گردد تا انتخابات آینده کشور، یعنی دهمین دوره ریاست جمهوری، به انتخاباتی آزاد، رقابتی، عادلانه و سالم تبدیل شود.
… سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ضمن تشکر از رفتار انتخاباتی آگاهانه و هوشمندانه شما (ملت شریف ایران) که به تناسب شرایط متفاوت موجود به وقوع پیوست، به عنوان جمع بندی عملکرد اصلاح طلبان در انتخابات گذشته و چگونگی استمرار این فعالیت ها در آینده، اعلام می نماید علی رغم انتقادات موجود به برخی تصمیمات تاکتیکی اصلاح طلبان در انتخابات اخیر که در این بیانیه نیز به گوشه ای از آن ها اشاره شد و در صورت اجتناب از آن ها و جایگزین ساختن تاکتیک هایی متناسب با راهبرد متخذه، دست آوردهای به مراتب بیشتری نصیب این جناح می کرد، معتقد است که حضور در انتخابات اخیر بر مبنای راهبرد “مشارکت مشروط و معترضانه” و با حفظ همگرایی و ائتلاف فراگیر اکثریت قریب به اتفاق اصلاح طلبان صورت گرفت، اقدام صحیحی بوده است که می بایست با رفع نواقص و کاستی های آن، مبنای حرکت اصلاح طلبان در انتخابات آتی قرار گیرد. ما باید با پیگیری و وفاداری به تمامی اجزای راهبرد فوق، از جمله؛ ملحوظ داشتن قطعی معیارها و شروط تعیین شده برای مشارکت در انتخابات، راه پر پیچ و خم، صعب و دشوار اصلاحات را ادامه داده و مخاطرات پیش روی کشور و نظام را مرتفع سازیم.
در طیف دیگر این تفکر مسالمت جو که به راهبردی دیگر معتقد است و رفتن به پای صندوق های رای را نفی می کند و شرکت در انتخابات را نهی، ارزیابی نهایی از چنین کنش سیاسی مشروعیت بخشیدن به نظام جمهوری اسلامی است. در میان این گروه از تحریمیان می توان جمعبندی دیگری از انتخابات، اما در مواردی نزدیک به شرکت کنندگان در انتخابات را ملاحظه کرد.
موضع رسمی بیان شده در ارگان “سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)، پیش از برگزاری انتخابات مجلس این بود که: “انتخابات دوره هشتم هم غیردمکراتیک است و هم فرمایشی که در آن نه امکان مشارکت برای نیروهای اپوزیسیون و نمایندگان بخش مهمی از گروه های اجتماعی وجود دارد و نه حتی امکان رقابت برای جناحهای دیگر حکومت. سکوت در مقابل برگزاری چنین انتخاباتی جایز نیست. باید علیه آن به اعتراض برخاست و خواست برگزاری انتخابات آزاد را مطرح نمود. شرکت در چنین انتخاباتی مشروعیت بخشیدن به انتخابات غیردمکراتیک و فرمایشی است.” مسئولان سیاسی این گروه مستقر در خارج، ضمن تاکید بر این مواضع گذشته، جمعبندی اشان از نتایج انتخابات چنین است: “… آمارهائی که از میزان مشارکت مردم در سطح کشور و در کلان شهرها انتشار یافته است، حاکی از کاهش چشمگیر میزان مشارکت در کل کشور و به ویژه در شهرهای بزرگ در انتخابات اخیر است. اگر آمارهای دولتی را علیرغم دستکاریهای صورت گرفته مبنا قرار دهیم بیش از 55 درصد واجدین شرایط یا در انتخابات شرکت نکردند و یا به خاطر مهر خوردن شناسنامه و یا بدلایل دیگر رای سفید دادند. در شهرهای بزرگ این رقم به بیش از 70 درصد رسید. این ارقام نشانگر عمق مخالفت، نارضایتی و اعتراض به جمهوری اسلامی، سیاستهای حاکم و انتخابات غیردمکراتیک و مدیریت شده است. میزان مشارکت مردم در انتخابات آنچنان کاهش یافته است که رسانه های وابسته به جمهوری اسلامی هم مجبور شده اند به آن اعتراف کنند… اکنون که انتخابات برگزار شده می توان گفت که انتخاباتی که برگزار شد بسته تر، غیردمکراتیک تر و غیررقابتی تر از انتخابات دوره های قبل بود، هیاتهای اجرائی و نظارت با حذف گسترده کاندیداهای اصلاح طلبان، اجازه ندادند که آنها اکثریت کرسی های مجلس را در اختیار خود بگیرند، وزن سپاه پاسداران در مجلس افزایش پیدا کرد، اصولگرایان با کمک صدا و سیما، وزارت کشور، شورای نگهبان، سپاه و بسیج و با حمایت خامنه ای و دستکاری در آرا، در انتخابات پیروز شدند و جریان حاکم با مسدودتر کردن فضای سیاسی ترکیب مورد نظر خود را از صندوقهای رای بیرون آورد.”
در نوشته ی پیشین در مورد انتخابات ریاست جمهوری دهم که محوریت اش نیروها و جریان های داخل و درون نظام یا بخش پیرامونی بود، آن گاه که دایره ی بحث از به اصطلاح “اصلاح طلبان حکومتی” فراتر رفت و به اپوزیسیون داخلی یا خارج نشین کشیده شد، موضوع به اجمال گذشت و تنها به بیان این نکته بسنده شد که :“در جبهه ی گسترده ی اصلاحات، جایی که جریان های سیاسی به اصطلاح غیرحکومتی یا بیرون از حکومت فعال هستند، از اهل تحریم گرفته تا مشارکت کنندگان مشروط در انتخابات نیز امکان مطرح شدن چهره های نو یا تک چهره هایی با پیشینه ی سیاسی، فرهنگی و… - حتی آنان که در خارج از کشور رحلت اقامت گزیده اند- با اهداف و انگیزه های گوناگون دور از انتظار نیست. البته، گروه اول کماکان همچون گذشته بر ساز مخالف خواهند نواخت و از هم اکنون خواهند گفت “ما نگفتیم که…، پس تحریم”. اما گروه دوم که مشارکت مشروط در انتخابات را بخشی از مشی های اصلاح طلبانه می دانند بعید نیست که نامزد اختصاصی خود را حتی با علم به رد صلاحیت شدن معرفی کنند، تا به گونه ای در کارزار انتخاباتی ایفای نقش کنند”.
اما اکنون که تب و تاب انتخابات مجلس هشتم فرو افتاده و انتخابات ریاست جمهوری دهم در بورس سیاسی کشور قرار گرفته است، این سوال قابل طرح است که آیا این دو انتخابات - حتی با فرض بدون تغییر ماندن شرایط داخلی و اوضاع بین المللی طی بیشتر از یک سال- هم سنگ و هم ترازند و بنابرانی راهبرد و راهکارهای قابل اتخاذ واحد و غیرقابل تغییر؟ اگر پاسخ منفی است، آنگاه این پرسش جدید مطرح می شود که جریان های واقع بین تر و عملگراتر که بسته به شرایط در صحنه ی عمل سیاست های کلان و خرد خود را برمی گزینند؟ یا اینکه نه، بسته به شرایط و موقعیت عمل می کنند و درنتیجه، نه همواره و در هر وضعیت به مشی “شرکت بدون قید و شرط” تن می دهند، و نه همیشه “تحریم” را تنها کارت بازی سیاسی می پندارند.
در واقع، این طیف اصلی ترین جریان عملگرا هستند که از هم اکنون باید اعلام کنند که برنامه هایشان برای ماه های آینده و انتخابات آتی چیست. اگر به هر دلیلی و با هر تحلیلی خود اهل معرفی کردن نامزد مستقل در انتخابات ریاست جمهوری نیستند، دست کم چه پیشنهادی عملی و منطقی برای تغییر اوضاع و به قدرت نرسیدن فردی در قد و قواره، شکل و شمایل، راه و روش، و برنامه و منش احمدی نژاد ارائه می دهند، تا اگر نمی توانند به صورت مستقیم در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های جمهوری اسلامی ایفای نقش کنند، دست کم بتوانند نشان دهند که چون بسیاری از ملت دغدغه ی نرفتن آبروی و حیثیت ایران و ایرانی را در جهان دارند یا به هر راه و وسیله ی ممکن از منافع ملی و مصالح بین المللی کشور دفاع می کنند.
این دوستان حتما بر این نکته واقفند که اگر در جمعی کوچک چون احزاب و گروه های متبوع خویش قادر نباشند به روش های دموکراتیک رفقا و هم حزبی های خود را در پیش گرفتن راهی واحد اقناع کنند و مانع شوند طرفدارانشان در داخل کشور به “نامزدهای تحول خواه و اصلاح طلب” رای دهند، به ناچار فردا روزی باز باید به تبع آن پذیرای “محاکمه ی سیاسی هم حزبی ها” یا “ طرد یا بریدن طرفداران” و در نتیجه تشتت و انزوای بیشتر خود باشند.
شاید درمقام “نظر” این گفته منطقی آید که “ارگان های سازمان (اکثریت) تلاش می کنند از یکسو به پرنسیپ های دمکراتیک پایبند بمانند و از سوی دیگر با نهادسازی و تدوین موازین حزبی، عنصر حزبیت را تقویت بخشند”، اما در مقام عمل چه؟ مسلما باید برای این پرسش هم پاسخی وجود داشته باشد که چه می شود که جمعی به این نتیجه می رسند که امضای “نامه سرگشاده خطاب به نامزدهای انتخابات و مردم” ضروری است و نیازی ملی، حتی اگر این بیان نظر جمعی “خلاف موازین و الگوهای حزبی ارزیابی” شود؟ مگر نه این است که قانون و مقررات برای اجرای طیف گسترده ای نوشته می شوند و اگر مقبول و مطلوب نیفتند از همان وادی امر قانون شکنی “مباح” و گاه “لازم و ضروری” تشخیص داده می شود، و در نهایت کسی به آن تن نمی دهد؟
اما این سوال نیز مطرح است که اگر به هر دلیلی فرد یا جمعی در انتخابات ریاست جمهوری آینده فارغ از نگاه و جمعبندی سازمان متبوع به این ارزیابی برسد که باید در انتخاب میان “بد” و “بدتر” به “نامزدی مشخص” رای داد و طبیعتا به جانب فردی متمایل شد که دست کم با نقطه نظرها یا مواضع و برنامه های حزب متبوع در تضاد نبوده یا با آن همخوانی بیشتری داشته باشد، باید چون مسلمانان متعصب حکم “ارتداد” آنان را صادر کرد و رای به ریختن خونشان داد، چون “ در واقعیت سیاسی غرض آن، دعوت مردم به رای دادن به اصلاح طلبان حکومتی است”؟
در این میان، فارغ از تحولات آینده، از جمله حاکم شدن باندهای اطلاعاتی- نظامی- امنیتی و به قدرت رسیدن امثال احمدی نژاد، و فارغ از قضاوت آیندگان - چون قضاوتی که اکنون در مورد عملکرد برخی از شخصیت های سیاسی حقیقی و حقوقی دوران زمامداری دکتر مصدق وجود دارد- همواره باید بر این نظر پای فشرد که ”مرغ ما یک پا دارد”؟ یا نه، بسته به شرایط و تحلیل اوضاع و پیامدهای داخلی و بین المللی باید نه تنها راهکارها، بلکه راهبردهای مشخص را نیز به روز و به هنگام کرد؟
مگر نه این است که “کنش سیاسی” به جای “سر به هوا” داشتن، باید “پا در زمین” داشته باشد؟ مگر نه این است که “جریان های سیاسی” در اتخاذ مواضع خود به جای “خیال پردازی” و “ذهن گرایی” ضروری است به منافع آنانی بیندیشند که طرف اصلی “واقعیت های روزمره زندگی” هستند و حساب هزینه هایی را داشته باشد که تعامل کنندگان، نفع برندگان و هزینه پردازان اصلی رویدادها و امور جاری کشورشان می پردازند یا خواهند پرداخت؟
یا به قول آن تحلیلگر سیاسی مقیم خارج “مردمی که در ایران زندگی می کنند، یا عزیزانشان در آن سرزمین هستند و خواهند بود، هر ساعت زندگی شان با آنچه در آن حکومت از رأس تا ذیل می گذرد، ارتباط ناگزیر دارد و شرکت در انتخابات به هر میزان که جلوی ورود نیروی مخالف حقوق مردم را بگیرند، عمومی ترین و کم هزینه ترین راه تأثیر گذاری در آن حکومت و دستگاهش است. این ارتباط ِناگزیر برای ما جماعتی که به هر دلیل در خارجه نشسته ایم، موجود نیست”. هم او که در رد نظر تحریمیان و ضرورت شرکت در انتخابات مجلس و رای دادن به نامزدهای اصلاح طلب و تحول خواه چنین استدلال کرد: “… امروز بچه ها هم می فهمند که تحریم و عدم شرکت فقط به سود راست افراطی تمام می شود. که عدم شرکتی ها تنها هنری که می کنند، نسبت درصد نیروی مقابل خود را بالا می برند. که اگر شرکت کنند به زیان نیرویی شرکت خواهند کرد که بیشترین تقابل را با آزادی و فرهنگ مردم دارد و اینک به جای اینکه قاتق نان شان شود، بلای جانشان هم شده است. دوم خرداد به تحریمی ها ستم کرد از این بابت که وادارشان کرد تا همه بگویند غافلگیر شدیم و دور بعدی را به جهت عدم مواجهه با غافلگیری، با رأی مردم موافقت کنند، اما خدمتی هم کرد. زیرا که منطقاً نمی توانست، و نتوانست پاسخگوی مطالبات سرکوب شده یک تاریخ دراز باشد، پس تحریمیون ما ترجیع بند دیگری یافتند، اصلاح طلبان چه کردند که باز بیایند! آنها به وعده های خود عمل نکردند! راستی وعده های آنها، دغدغه آنها، که دغدغه اکثریت اپوزیسیون داخل و خارج بود و هست، چه بود که عمل نکردند؟ وعده آوردن نفت سر سفره مردم که نبود. وعده آزادی بود. آزادی در هر جامعه ای فقط با آنچه که در آن لحظه در آن جامعه می گذرد تعریف می شود. آزادی در افغانستان طالبان می تواند این باشد که لااقل در شهرهای بزرگتر دختران بتوانند به مدرسه بروند، که زنان از زیر برقع خارج شوند و گام بگذارند در راه حضوری شبیه سی سال پیش در جامعه خود. آزادی در جامعه ای که دوم خرداد وعده آن را آورد این شد که نیروی مسلح در کوچه و خیابان برای دو تار موی دختران آنان را به زندان و کمیته نسپارند. که آوای موسیقی حس ترسناک شلاق و حبس را به جانها نریزد. که در روزنامه ها بتوان از دولت و مقامات انتقاد و شکایت کنند. که ایرانیان تبعیدی از ترس زندان و شکنجه رابطه خود را با میهنشان قطع نکرده و آن را یکسره به حاکمان نسپرند. که بستن هر روزنامه ای تنها انتظار برای گشوده شدن دیگری باشد. و همینها چهره کشور را دگرگون کرد و آگاهی و مطالبات تازه با خود آورد. اما از آنجا که جامعه درک و تجربه کافی از انتخابات و جایگاه و میزان اثر گذاری آن نداشت، چون همه مطالبات خود ر ا برآورده ندید، راه عجیب و غریب و نامعقول قهر از اصلاح طلبان را، به معنای قهر از انتخابت، برگزید”.
در ادامه ی این بحث باید بر این نکته نیز پای فشرد که مگر نه این است که در انتخابات ریاست جمهوری آینده اگر دستی نجات بخش از غیب نرسد یا نامزدی وجیه المله از خارج نیاید، دایره ی انتخاب مردم محدود می شود به نامزدهای داخلی و در بهترین وجه همین اصلاح طلبان حکومتی، از جمله سید محمد خاتمی - چه انتخابات مشروعیت بخش نظام باشد و چه مدرک و سند جدید دیگری باشد دال بر “غیرآزاد، ناسالم، غیرمنصفانه و غیررقابتی” بودن انتخابات. مگر نه این است که در نهایت چون انتخابات های متعدد سی سال گذشته بالاخره فرد یا افرادی برگزیده شده یا به مردم تحمیل می شوند و خارجیان مدعی دموکراسی و حقوق بشر نیزبا آنان در هر زمینه ای به مذاکره می نشینند یا امضاهایشان را پای قراردادهای میلیونی و میلیاردی می گذارند. و در نهایت، این ملت ایران خواهد بود که باید پیامدهای مادی و معنوی آن را متحمل شده و بپردازد، یا از آن بدتر، به پیشواز فروپاشی اجتماعی، نابسامانی اقتصادی یا بحران سیاسی رفته یا خطر بروز درگیری نظامی و جنگ را در چشم انداز آینده بنگرد؟
پرسش اصلی این است که در این فضا چه باید کرد؟ آیا تنها باید در هر شرایطی ندای تحریم سرداد و مردم را حواله داد به عرصه ی اجتماعی نامشخص و نامنسجم؟ باید دست روی دست گذاشت و مردم را با یک حکم ثابت به خانه نشینی فراخواند؟ یا برعکس، ضرورت دارد که مردم را در صحنه نگاه داشت، در کارزار انتخاباتی فعال کرد و اگر شرایط فراهم شد آنان را تشویق کرد تا نامزدهای کمتر مسئله دار را برگزینند- درست عکس جریان هایی که مردم را منع می کنند که به رقبای محافظه کاران رای دهند، تنها به این دلیل که آنان نتوانسته اند در شرایط مقاومت سرسختانه ی اقتدارگرایان و بحران آفرینان به همه ی خواسته ها و مطالبات مردم جامه ی عمل بپوشانند؟ یا حتی بدتر به آنان نباید رای داد، چون اتهام سنگین شان این بوده است که روزی در حکومت بوده اند- هر چند که در راه پیروزی انقلاب، دفع دشمن از مرز و بوم، یا تداوم اصلاحات هزینه داده، طعم بازداشت و زندان و آوارگی چشیده اند و اندک کارشان این بوده است که در دوران اصلاحات یا کارزار انتخابات “اسرار هویدا کرده اند”؟
مگر نه این است که در نهایت پر و بال اینان را دو لبه از تیغ یک قیچی می برد و هر کدام به بهانه ای؟ چه تیغ اقتدارگرایان باشد و چه…
اگر هدف نه این است، باید راه دیگری رفت یا دست کم با ارائه ی تحلیل مشخص و قابل عمل باید به صورت روشن و مستدل بیان داشت که “ چه باید کرد” تا منافع ملی حفظ شود، مصالح کشور تامین گردد و چهره ی ایران و ایرانیان در مقابل جهانیان بیش از این مخدوش و ملکوک نشود؟