تکوین طبقه‌ی جدید

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

اگر با دکتر بشیریه هم‌عقیده باشیم که تمرکز منابع قدرت و ایدئولوژی گروه حاکمه، دو ویژگی مهم ساخت قدرت ‏در جمهوری اسلامی محسوب می‌شوند، نمی‌توان از تکوین یک طبقه‌ی جدید به لطف منابع رانتی، در تحلیل نهایی ‏بلوک قدرت در ایران، صرف‌نظر کرد.‏

اولویت یافتن کنترل متمرکز بر منابع قدرت نسبت به گسترش رقابت و مشارکت سیاسی، و پیوند خوردن آن با ‏ویژگیهای ایدئولوژیک، در کنار منابعی که ثروت‌های خدادادی (یا به تعبیری، بادآورده) نصیب حاضران در ‏ساخت قدرت کرده است، به‌تدریج، و زیر پوست لایه‌های اجتماعی، “طبقه‌ای جدید” را سامان داده است. این طبقه ‏تنها ابزارهای قدرت سیاسی را در اختیار ندارد، و به سلاح ایدئولوژیک بسنده نکرده است. ‏

برای شفاف شدن موضوع صحبت، به این گزارش سردار سرلشکر، رحیم صفوی، فرمانده‌ی سابق سپاه پاسداران، ‏توجه کنید:“حدود 1300 پروژه را قرارگاه خاتم‌الانبیاء در بخش‌های مختلف عهده‌دار شده…ساخت سدهایی مثل ‏کرخه… انواع خطوط انتقال آب، نفت و گاز که بیش از 2500 کیلومتر شده است؛ مانند خط انتقال گاز همدان-‏قروه-سنندج به طول 162 کیلومتر، خط انتقال نفت ساری-ورسک، خط انتقال آب زاینده‌رود به یزد، خط انتقال آب ‏اهواز به آبادان، خط انتقال گاز از عسلویه به سیستان و بلوچستان به طول بیش از 900 کیلومتر، که به پاکستان و ‏هند ادامه پیدا خواهد کرد… توسعه‌ی بنادر شهید رجایی بندرعباس و چابهار؛ ساخت اسکله‌ی تردد اسکان بهرگان ‏بوشهر؛ اجرای اسکله‌ی 150هزار تنی شناورها در بندر امام خمینی و…” (اعتمادملی 10/2/87) ‏

در همین راستا، علی سعیدی، نماینده ولی فقیه در سپاه پاسداران نیز گفته است:“سپاه بخشی از توان مهندسی خود ‏را به امر سازندگی و کمک به دولت اختصاص داده؛ چنان‌که تا به حال بیش از 1500 پروژه را در دستور کار ‏داشته… و امروز هم بیش از 400 پروژه را در دست اقدام دارد…” (کارگزاران 4/2/87)‏

از یاد نباید برد که این پروژه‌ها آن‌چنان که مشخص و قابل حدس است، پروژه‌هایی معظم‌اند؛ به این‌ نکته، نماینده ‏ولی فقیه در سپاه نیز اذعان کرده است:“سپاه انجام پروژه‌های سنگینی را که بسیاری از آنها جنبه‌ی ملی دارد و از ‏عهده‌ی بسیاری از موسسات و شرکتهای دیگر برنمی‌آید، برعهده گرفته است…“‏

درگیرشدن در چنین پروژه‌های کلان اقتصادی، به‌معنای قدرتمندشدن و حجیم‌گردیدن شرکت‌ها و موسسات صنعتی ‏و مهندسی است که مدیریت آنها را نیروهای نظامی دیروز برعهده دارند. مجموعه‌ای مرتبط با هم، با ایدئولوژی ‏مورد حمایت و مشترک، و منافع و برنامه‌ی سیاسی مشابه. این‌چنین، و به‌تدریج، طبقه‌ای شکل می‌گیرد -و گرفته ‏است- که به تعبیر میلوان جیلاس، به اندازه‌ای نیرومند است که می‌تواند آن برنامه‌های اقتصادی و دیگر ‏برنامه‌هایی را که سایر طبقات (یا لایه‌های اجتماعی) قادر به انجام آن نیستند، عملی کند.‏

اتکای طبقه‌ی جدید به درآمدهای نفتی غیرقابل انکار است؛ این طبقه اگر از دل یک نظام سیاسی ایدئولوژیک ‏سربرمی‌آورد، به همان ترتیب نیز از دل یک دولت رانتی -و با اتکا بدان- متولد می‌شود. در یک رابطه‌ی ‏دیالکتیکی و تعاملی، دولت مطلقه و ایدئولوژیک، طبقه‌ای را تعریف و تولید می‌کند که واجد حداکثر همسویی و ‏پیوند با خود است و بیش از دیگر لایه‌های اجتماعی، در حراست از آن می‌کوشد؛ و از سوی دیگر، طبقه‌ی جدید، ‏نهایت حفاظت و مراقبت را از ساخت قدرت به‌عمل می‌آورد، چرا که برخورداری‌ و ثروت و قدرتش درگرو بقای ‏آن است. مضمونی واحد، دو روی یک سکه را توضیح می‌دهد.‏

به عقیده‌ی جیلاس، طبقه‌ی جدید نسبت به درخواست آزادی از سوی مردم حساس است. این طبقه‌، تنها نسبت به ‏برخی از انواع معین آزادی روی خوش نشان می‌دهد؛ طبقه‌ی جدید هرگز موافق آزادی به معنا و مفهوم وسیع آن - ‏به‌ویژه آزادی سیاسی- نیست. طبقه‌ی جدید، تنها در برابر خواست آزادی عقیده و آزادی انتقاد در چهارچوب ‏موجود و محدود به ایدئولوژی رسمی، مخالفتی ابراز نمی‌دارد.‏

آن‌گونه که جیلاس توضیح می‌دهد، طبقه‌ی جدید به سائقه‌ی غرایز خویش، احساس می‌کند که تمامی دستاوردهای ‏جامعه عملاً در اختیار اوست، و هرگونه تخطی نسبت به نظام سیاسی مطلوب وی، مالکیت‌اش را به مخاطره ‏می‌افکند؛ از اینرو نسبت به انتقادهایی که تهدیدکننده‌ی منافع‌اش ارزیابی کند، به‌شدت حساسیت نشان می‌دهد.‏

جیلاس همچنین نکته‌ی مهم دیگری را مورد اشاره قرار می‌دهد: پدید آمدن تضادی عمده؛ مالکیت کشور از نظر ‏حقوقی، متعلق به تمامی شهروندان است؛ ولی در عمل تنها یک طبقه (خودی‌ها) از منافع آن متمتع می‌شود. تضاد ‏گفتار و عملکرد زمامداران در همین‌جا معنادار می‌گردد.چرا که گروه زمامدار در پی تحکیم مالکیت و بسط قدرت ‏سیاسی -و اقتصادی- خویش است.‏

‏ به‌عنوان نمونه -و از این منظر- از انتخابات آزاد و مجلس مردمی، “گفته” می‌شود اما در عمل، فیلتراسیون و ‏نظارت شدید، از ورود “غیرخودی”ها به ساخت قدرت و تاثیرگزاری ایشان بر روندها و سیاست‌گزاری‌ها ممانعت ‏می‌کند.‏

به‌نظر می‌رسد تحلیل ساخت قدرت جمهوری اسلامی، و تدوین و طراحی هر راهبردی برای پیشبرد ‏دموکراتیزاسیون در ایران، بدون توجه به توان و ماهیت “طبقه‌ی جدید”ی که مورد اشاره قرار گرفت، ناقص است ‏و وضع موجود را به‌دقت و درستی مورد توجه قرار نداده است. ‏