رالی انتخابات در چالش تحریمیان پیگیر

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

در آستانه ی برگزاری دور دوم انتخابات مجلس هشتم، زمانی که حضور در پای صندوق های رای پایتخت را ‏با توجه به دور اول انتخابات بی حاصل ارزیابی کردم، دوستانی مقیم خارج به استقبال این موضع آمده و به ‏باور خود ورودم را به حلقه ی تحریمی ها تبریک گفتند، هر چند که در میانشان بودند کسانی که با توجه به در ‏پیش بودن انتخابات ریاست جمهوری با شک و تردید به این مسئله می نگریستند.‏

نتایج انتخابات مرحله ی دوم که روشن شد و پیش بینی ها محقق و هیچیک از نامزدهای اصلاح طلب از تهران ‏به مجلس راه نیافتند، دوست دیگری که سال هاست که جزو تحریمیان مقیم ایران که سال هاست این روش را ‏تبلیغ می کند و هر انتخاباتی که می گذرد پوشه ی مدارک و مستنداتش فربه تر می شود، با طعنه این پرسش را ‏مطرح کرد که “حالا به نتیجه ی حرف های ما رسیدید که شرکت در انتخابات بی فایده است و باید بر سیاست ‏تحریم پافشاری کرد تا مشروعیت نظام ساقط شود؟”‏

این ها موارد چندی است از نوع نگرش و ذوق و شوقی که با سست شدن اراده ی طرفداران رای دهندگان، ‏در میان تحریم کنندگان انتخابات مجلس هشتم مشاهده شد. پیش بینی می شود که این نگاه با اندک تفاوتی در ‏آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری دهم در نقد طرفداران مشارکت فعال در کارزار انتخاباتی- نه ضرورتا ‏رفتن به پای صندوق های رای به صورت کلی یا موردی- یا بیشتر در جهت جذب رای دهندگان به اردوگاه ‏خویش دیده و شنیده شود. نقد و نگاهی که نه تنها در مقابل کنشگران سیاسی منفرد یا طرفداران گروه های ‏احزاب اصلاح طلب، که گاه در مواجهه با رای دهندگان حزبی اپوزیسیون با حدت و شدت بیشتری در درون ‏جریان های سیاسی، چالش هایی را برمی انگیزد و گاه به صدور بیانیه علیه این فرد یا آن جناح یا فراکسیون ‏نیز انجامیده یا می انجامد.‏

در فضای حاکم شده بر جامعه و تلاش های جریان های سیاسی داخلی، و شاید هم ناخودآگاه در پاسخ این گروه ‏از دوستان به ویژه تحولخواهان مقیم خارج، بود که نوشتن و انتشار مطالب انتخاباتی ام این بار زودتر از ‏موعد مقرر شروع شد. اما مسلما پاسخ به آن دوست تحریمی ساکن ایران، در یک گفت و گوی منتقدانه ی رو ‏در رو، خودآگاه و ارادی بود، بخصوص که او همزمان با دفاع از سیاست تحریم، از مخدوش شدن و ملکوک ‏شدن چهره ی ایران و ایرانی در این سال ها هم گلایه داشت. در مقابل، من این سوال را مطرح کردم که ‏‏”مگر نه این است جمله ی ما در روی کار آمدن احمدی نژاد و آنچه که در این دو سه سال بر ایران و ایرانیان ‏رفته است مقصریم؟ در این میان، تکلیف ما که روشن است و اتهام ما روشن تر، اما شما چه، شما چه برنامه ‏ای دارید که در انتخابات آینده احمدی نژاد برای یک دوره ی چهار ساله ی دیگر تثبیت نشود یا فردی مشابه یا ‏بدتر از آن به ملت ایران تحمیل نگردد؟ سیاست شما ثابت است و تغییرناپذیر، باز هم تحریم؟” این دوست آن ‏روز پاسخ روشنی به این سوال مشخص نداشت، اما قرار گذاشت که در این مورد فکر کند و با دوستانش نیز ‏مشورت، تا در کنار پاسخ کلیشه ای همیشگی “ ضرورت کار در بطن اجتماع و فعالیت در عرصه ی مدنی” ‏جواب همه سو نگرتر و کاربردی تری هم ارائه دهد. جوابی که برای تبیین و تشریح آن و ارائه ی حرفی نو و ‏راهکاری جدید، لازم است طیف وسیعتری از تحریمیان وارد میدان شده و بخصوص در “رالی انتخابات ‏ریاست جمهوری دهم” از هم اکنون آستین ها را حسابی بالا بزنند و حاصل فکر و اندیشه ی خود را قلمی کنند ‏یا به بحث عمومی بگذارند.‏

این چالش فکری و مباحث نظری و راهکارهای عملی از آنجا ضرورت بیشتری می یابد که در میان شخصیت ‏های حقیقی و حقوقی جبهه ی گسترده اصلاحات و تحول خواهانی که در جهت تغییر جامعه و ساختار سیاسی ‏کشور به روش های مسالمت آمیز، بطئی و گام به گام باور دارند، تفاوت نظرها هر روز که می گذرد ابعاد و ‏عمق بیشتری می یابد و حتی در درون احزاب و گروه ها نیز اختلاف دیدگاه حتی تا کادرهای بالا و در رده ‏های تصمیم گیرنده بعد و گستردگی فراوان می یابد، در سطوح پائین تر حزبی و در میان طرفداران آنان که ‏جای خاص خود را دارد.‏

به این دلیل است که نه طرفداران شرکت در انتخابات مجلس هشتم و منادیان “مشارکت مشروط و معترضانه” ‏توانستند همه ی کادرها و حامیانشان را به پای صندوق های رای بکشانند، و نه تحریمیان و مبلغان “عدم ‏مشارکت منتقدانه” در توانشان بود که مانع اقدام سیاسی و رای دادن بخشی از طرفداران و نیروهایشان- دست ‏کم در برخی حوزه ها که امکان رقابت نسبی بود- شوند. در این جبهه ی وسیع و در این گوناگونی نظرگاه ‏هاست که یک راه حل عملی، منطقی و مبتنی بر حداقل خواسته ها و برنامه ها در جهت منافع کوتاه مدت و بلند ‏مدت ملت می تواند اثرگذار باشد.‏

نگاهی به بیانیه ها و مواضع دو جریان سیاسی مطرح دو سوی این طیف اصلاح طلب خواهان تحول و تغییر ‏سیاسی می تواند حیطه ی بحث و ارزیابی آنان را از کیفیت و میزان “آزاد، سالم، عادلانه و رقابتی بودن” ‏انتخابات روشن تر سازد.‏

در بیانیه صادره توسط “سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی” که در تاریخ 15 اردیبهشت ماه 87 در تحلیل نتایج ‏و دست آوردهای انتخابات مجلس هشتم منتشر شد، آمده است:“… در پی وقوع حماسه دوم خرداد، جناح ‏اقتدارگرای استبدادطلب و طرفدار یکه سالاری، ضمن تلاش برای به شکست کشاندن جنبش اصلاحی مردم ‏ایران، برآن شد تا با بلاموضوع کردن انتخابات و انهدام اساس جمهوریت نظام، از تکرار دوم خرداد ‏جلوگیری کند. انتخابات دوره هفتم مجلس، دوره نهم ریاست جمهوری و دوره هشتم مجلس، هر یک مراحلی از ‏این تلاش گسترده و مهندسی شده را به نمایش گذاشت. ما وضعیت ایجاد شده برای انتخابات مجلس هشتم را ‏محصول اعمال تفکری می دانیم که از اساس به رأی مردم و اصالت انتخابات اعتقادی نداشته و پذیرش آن را ‏نیز تنها از باب اضطرار، اسکات خصم و تزیین حاکمیت خود برمی تابند. این تفکری است که… میزان بودن ‏رأی مردم را با دیده انکار می نگریست و به دنبال اعمال قیمومیت بر مردم و سرنوشت آنان بود. با کمال ‏تأسف امروز این تفکر بیش از هر زمان دیگر بر مقدرات کشور ما حاکمیت دارد و مشغول انتقام گیری از ‏مدافعان تفکر مردم سالار است و در این مسیر، انتخابات مجلس هشتم را به انتخاباتی تبدیل کرد که در آن ‏صلاحیت بیش از 35 درصد از داوطلبان مورد تأیید قرار نگرفته است، اصلاح طلبان به عنوان رقیب اصلی ‏جناح حاکم، برای کمتر از 50 درصد کرسی ها امکان شرکت و تنها برای کمتر از 20 درصد کرسی ها ‏امکان رقابت داشته اند، بی طرفی و رفتار عادلانه دستگاه های رسمی تبلیغاتی کشور و اجرایی و نظارتی ‏انتخابات در آن کاملاً مخدوش شده است، تنها حدود 50 درصد واجدان شرایط در کل کشور و کمتر از 30 ‏درصد واجدین شرایط در شهرهای بزرگی مانند تهران، مشهد، تبریز، اصفهان و… در آن شرکت کرده اند و ‏امکان نظارت نسبت به روند برگزاری، شمارش آرا و اعلام نتایج آن برای رقبا و حتی ناظران بی طرف ‏وجود نداشته است. بنابراین، با کمال تأسف ناگزیریم اعلام کنیم؛ انتخابات مجلس هشتم، به انتخاباتی ‏غیررقابتی و ناعادلانه تبدیل شد که سلامت برگزاری آن نیز زیر سوال است. ‏

‏… ما همچنین بر این اعتقادیم که اصرار بر روش های پیش گفته در برگزاری انتخابات، می تواند منجر به ‏استحاله و خروج نظام ما از دایره اصول اساسی آن شده، مخاطرات وسیعی را برای کشور به دنبال داشته ‏باشد، لذا مصرانه و مشفقانه خواهان آنیم که در اسرع وقت و تا دیر نشده است، نسبت به تغییر این روش های ‏ساختارشکنانه اقدام و دفتر درخشان تاریخ انقلاب اسلامی از لوث وجود آنها پالایش گردد تا انتخابات آینده ‏کشور، یعنی دهمین دوره ریاست جمهوری، به انتخاباتی آزاد، رقابتی، عادلانه و سالم تبدیل شود.‏

‏… سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران ضمن تشکر از رفتار انتخاباتی آگاهانه و هوشمندانه شما (ملت ‏شریف ایران) که به تناسب شرایط متفاوت موجود به وقوع پیوست، به عنوان جمع بندی عملکرد اصلاح ‏طلبان در انتخابات گذشته و چگونگی استمرار این فعالیت ها در آینده، اعلام می نماید علی رغم انتقادات ‏موجود به برخی تصمیمات تاکتیکی اصلاح طلبان در انتخابات اخیر که در این بیانیه نیز به گوشه ای از آن ها ‏اشاره شد و در صورت اجتناب از آن ها و جایگزین ساختن تاکتیک هایی متناسب با راهبرد متخذه، دست ‏آوردهای به مراتب بیشتری نصیب این جناح می کرد، معتقد است که حضور در انتخابات اخیر بر مبنای ‏راهبرد “مشارکت مشروط و معترضانه” و با حفظ همگرایی و ائتلاف فراگیر اکثریت قریب به اتفاق اصلاح ‏طلبان صورت گرفت، اقدام صحیحی بوده است که می بایست با رفع نواقص و کاستی های آن، مبنای حرکت ‏اصلاح طلبان در انتخابات آتی قرار گیرد. ما باید با پیگیری و وفاداری به تمامی اجزای راهبرد فوق، از ‏جمله؛ ملحوظ داشتن قطعی معیارها و شروط تعیین شده برای مشارکت در انتخابات، راه پر پیچ و خم، صعب ‏و دشوار اصلاحات را ادامه داده و مخاطرات پیش روی کشور و نظام را مرتفع سازیم.‏

در طیف دیگر این تفکر مسالمت جو که به راهبردی دیگر معتقد است و رفتن به پای صندوق های رای را ‏نفی می کند و شرکت در انتخابات را نهی، ارزیابی نهایی از چنین کنش سیاسی مشروعیت بخشیدن به نظام ‏جمهوری اسلامی است. در میان این گروه از تحریمیان می توان جمعبندی دیگری از انتخابات، اما در ‏مواردی نزدیک به شرکت کنندگان در انتخابات را ملاحظه کرد. ‏

‏ موضع رسمی بیان شده در ارگان “سازمان فدائیان خلق ایران(اکثریت)، پیش از برگزاری انتخابات مجلس ‏این بود که: “انتخابات دوره هشتم هم غیردمکراتیک است و هم فرمایشی که در آن نه امکان مشارکت برای ‏نیروهای اپوزیسیون و نمایندگان بخش مهمی از گروه های اجتماعی وجود دارد و نه حتی امکان رقابت برای ‏جناحهای دیگر حکومت. سکوت در مقابل برگزاری چنین انتخاباتی جایز نیست. باید علیه آن به اعتراض ‏برخاست و خواست برگزاری انتخابات آزاد را مطرح نمود. شرکت در چنین انتخاباتی مشروعیت بخشیدن به ‏انتخابات غیردمکراتیک و فرمایشی است.” مسئولان سیاسی این گروه مستقر در خارج، ضمن تاکید بر این ‏مواضع گذشته، جمعبندی اشان از نتایج انتخابات چنین است: “… آمارهائی که از میزان مشارکت مردم در ‏سطح کشور و در کلان شهرها انتشار یافته است، حاکی از کاهش چشمگیر میزان مشارکت در کل کشور و به ‏ویژه در شهرهای بزرگ در انتخابات اخیر است. اگر آمارهای دولتی را علیرغم دستکاریهای صورت گرفته ‏مبنا قرار دهیم بیش از 55 درصد واجدین شرایط یا در انتخابات شرکت نکردند و یا به خاطر مهر خوردن ‏شناسنامه و یا بدلایل دیگر رای سفید دادند. در شهرهای بزرگ این رقم به بیش از 70 درصد رسید. این ارقام ‏نشانگر عمق مخالفت، نارضایتی و اعتراض به جمهوری اسلامی، سیاستهای حاکم و انتخابات غیردمکراتیک ‏و مدیریت شده است. میزان مشارکت مردم در انتخابات آنچنان کاهش یافته است که رسانه های وابسته به ‏جمهوری اسلامی هم مجبور شده اند به آن اعتراف کنند… اکنون که انتخابات برگزار شده می توان گفت که ‏انتخاباتی که برگزار شد بسته تر، غیردمکراتیک تر و غیررقابتی تر از انتخابات دوره های قبل بود، هیاتهای ‏اجرائی و نظارت با حذف گسترده کاندیداهای اصلاح طلبان، اجازه ندادند که آنها اکثریت کرسی های مجلس ‏را در اختیار خود بگیرند، وزن سپاه پاسداران در مجلس افزایش پیدا کرد، اصولگرایان با کمک صدا و سیما، ‏وزارت کشور، شورای نگهبان، سپاه و بسیج و با حمایت خامنه ای و دستکاری در آرا، در انتخابات پیروز ‏شدند و جریان حاکم با مسدودتر کردن فضای سیاسی ترکیب مورد نظر خود را از صندوقهای رای بیرون ‏آورد.” ‏

در نوشته ی پیشین در مورد انتخابات ریاست جمهوری دهم که محوریت اش نیروها و جریان های داخل و ‏درون نظام یا بخش پیرامونی بود، آن گاه که دایره ی بحث از به اصطلاح “اصلاح طلبان حکومتی”‌ فراتر ‏رفت و به اپوزیسیون داخلی یا خارج نشین کشیده شد، موضوع به اجمال گذشت و تنها به بیان این نکته بسنده ‏شد که :“در جبهه ی گسترده ی اصلاحات، جایی که جریان های سیاسی به اصطلاح غیرحکومتی یا بیرون از ‏حکومت فعال هستند، از اهل تحریم گرفته تا مشارکت کنندگان مشروط در انتخابات نیز امکان مطرح شدن ‏چهره های نو یا تک چهره هایی با پیشینه ی سیاسی، فرهنگی و… - حتی آنان که در خارج از کشور رحلت ‏اقامت گزیده اند- با اهداف و انگیزه های گوناگون دور از انتظار نیست. البته، گروه اول کماکان همچون ‏گذشته بر ساز مخالف خواهند نواخت و از هم اکنون خواهند گفت “ما نگفتیم که…، پس تحریم”. اما گروه دوم ‏که مشارکت مشروط در انتخابات را بخشی از مشی های اصلاح طلبانه می دانند بعید نیست که نامزد ‏اختصاصی خود را حتی با علم به رد صلاحیت شدن معرفی کنند، تا به گونه ای در کارزار انتخاباتی ایفای ‏نقش کنند”. ‏

اما اکنون که تب و تاب انتخابات مجلس هشتم فرو افتاده و انتخابات ریاست جمهوری دهم در بورس سیاسی ‏کشور قرار گرفته است، این سوال قابل طرح است که آیا این دو انتخابات - حتی با فرض بدون تغییر ماندن ‏شرایط داخلی و اوضاع بین المللی طی بیشتر از یک سال- هم سنگ و هم ترازند و بنابرانی راهبرد و ‏راهکارهای قابل اتخاذ واحد و غیرقابل تغییر؟ اگر پاسخ منفی است، آنگاه این پرسش جدید مطرح می شود که ‏جریان های واقع بین تر و عملگراتر که بسته به شرایط در صحنه ی عمل سیاست های کلان و خرد خود را ‏برمی گزینند؟ یا اینکه نه، بسته به شرایط و موقعیت عمل می کنند و درنتیجه، نه همواره و در هر وضعیت به ‏مشی “شرکت بدون قید و شرط” تن می دهند، و نه همیشه “تحریم” را تنها کارت بازی سیاسی می پندارند.‏

در واقع، این طیف اصلی ترین جریان عملگرا هستند که از هم اکنون باید اعلام کنند که برنامه هایشان برای ‏ماه های آینده و انتخابات آتی چیست. اگر به هر دلیلی و با هر تحلیلی خود اهل معرفی کردن نامزد مستقل در ‏انتخابات ریاست جمهوری نیستند، دست کم چه پیشنهادی عملی و منطقی برای تغییر اوضاع و به قدرت ‏نرسیدن فردی در قد و قواره، شکل و شمایل، راه و روش، و برنامه و منش احمدی نژاد ارائه می دهند، تا اگر ‏نمی توانند به صورت مستقیم در تصمیم گیری ها و تصمیم سازی های جمهوری اسلامی ایفای نقش کنند، ‏دست کم بتوانند نشان دهند که چون بسیاری از ملت دغدغه ی نرفتن آبروی و حیثیت ایران و ایرانی را در ‏جهان دارند یا به هر راه و وسیله ی ممکن از منافع ملی و مصالح بین المللی کشور دفاع می کنند.‏

این دوستان حتما بر این نکته واقفند که اگر در جمعی کوچک چون احزاب و گروه های متبوع خویش قادر ‏نباشند به روش های دموکراتیک رفقا و هم حزبی های خود را در پیش گرفتن راهی واحد اقناع کنند و مانع ‏شوند طرفدارانشان در داخل کشور به “نامزدهای تحول خواه و اصلاح طلب” رای دهند، به ناچار فردا ‏روزی باز باید به تبع آن پذیرای “محاکمه ی سیاسی هم حزبی ها” یا “ طرد یا بریدن طرفداران” و در نتیجه ‏تشتت و انزوای بیشتر خود باشند.‏

شاید درمقام “نظر” این گفته منطقی آید که “ارگان های سازمان (اکثریت) تلاش می کنند از یکسو به پرنسیپ ‏های دمکراتیک پایبند بمانند و از سوی دیگر با نهادسازی و تدوین موازین حزبی، عنصر حزبیت را تقویت ‏بخشند”، اما در مقام عمل چه؟ مسلما باید برای این پرسش هم پاسخی وجود داشته باشد که چه می شود که ‏جمعی به این نتیجه می رسند که امضای “نامه سرگشاده خطاب به نامزدهای انتخابات و مردم” ضروری است ‏و نیازی ملی، حتی اگر این بیان نظر جمعی “خلاف موازین و الگوهای حزبی ارزیابی” شود؟ مگر نه این ‏است که قانون و مقررات برای اجرای طیف گسترده ای نوشته می شوند و اگر مقبول و مطلوب نیفتند از ‏همان وادی امر قانون شکنی “مباح” و گاه “لازم و ضروری” تشخیص داده می شود، و در نهایت کسی به آن ‏تن نمی دهد؟

اما این سوال نیز مطرح است که اگر به هر دلیلی فرد یا جمعی در انتخابات ریاست جمهوری آینده فارغ از ‏نگاه و جمعبندی سازمان متبوع به این ارزیابی برسد که باید در انتخاب میان “بد” و “بدتر” به “نامزدی ‏مشخص” رای داد و طبیعتا به جانب فردی متمایل شد که دست کم با نقطه نظرها یا مواضع و برنامه های ‏حزب متبوع در تضاد نبوده یا با آن همخوانی بیشتری داشته باشد، باید چون مسلمانان متعصب حکم “ارتداد” ‏آنان را صادر کرد و رای به ریختن خونشان داد، چون “ در واقعیت سیاسی غرض آن، دعوت مردم به رای ‏دادن به اصلاح طلبان حکومتی است”؟ ‏

در این میان، فارغ از تحولات آینده، از جمله حاکم شدن باندهای اطلاعاتی- نظامی- امنیتی و به قدرت رسیدن ‏امثال احمدی نژاد، و فارغ از قضاوت آیندگان - چون قضاوتی که اکنون در مورد عملکرد برخی از شخصیت ‏های سیاسی حقیقی و حقوقی دوران زمامداری دکتر مصدق وجود دارد- همواره باید بر این نظر پای فشرد که ‏‏”مرغ ما یک پا دارد”؟ یا نه، بسته به شرایط و تحلیل اوضاع و پیامدهای داخلی و بین المللی باید نه تنها ‏راهکارها، بلکه راهبردهای مشخص را نیز به روز و به هنگام کرد؟

مگر نه این است که “کنش سیاسی” به جای “سر به هوا” داشتن، باید “پا در زمین” داشته باشد؟ مگر نه این ‏است که “جریان های سیاسی” در اتخاذ مواضع خود به جای “خیال پردازی” و “ذهن گرایی” ضروری است ‏به منافع آنانی بیندیشند که طرف اصلی “واقعیت های روزمره زندگی” هستند و حساب هزینه هایی را داشته ‏باشد که تعامل کنندگان، نفع برندگان و هزینه پردازان اصلی رویدادها و امور جاری کشورشان می پردازند یا ‏خواهند پرداخت؟ ‏

یا به قول آن تحلیلگر سیاسی مقیم خارج “مردمی که در ایران زندگی می کنند، یا عزیزانشان در آن سرزمین ‏هستند و خواهند بود، هر ساعت زندگی شان با آنچه در آن حکومت از رأس تا ذیل می گذرد، ارتباط ناگزیر ‏دارد و شرکت در انتخابات به هر میزان که جلوی ورود نیروی مخالف حقوق مردم را بگیرند، عمومی ترین ‏و کم هزینه ترین راه تأثیر گذاری در آن حکومت و دستگاهش است. این ارتباط ِناگزیر برای ما جماعتی که به ‏هر دلیل در خارجه نشسته ایم، موجود نیست”. هم او که در رد نظر تحریمیان و ضرورت شرکت در انتخابات ‏مجلس و رای دادن به نامزدهای اصلاح طلب و تحول خواه چنین استدلال کرد: “… امروز بچه ها هم می ‏فهمند که تحریم و عدم شرکت فقط به سود راست افراطی تمام می شود. که عدم شرکتی ها تنها هنری که می ‏کنند، نسبت درصد نیروی مقابل خود را بالا می برند. که اگر شرکت کنند به زیان نیرویی شرکت خواهند کرد ‏که بیشترین تقابل را با آزادی و فرهنگ مردم دارد و اینک به جای اینکه قاتق نان شان شود، بلای جانشان هم ‏شده است. دوم خرداد به تحریمی ها ستم کرد از این بابت که وادارشان کرد تا همه بگویند غافلگیر شدیم و ‏دور بعدی را به جهت عدم مواجهه با غافلگیری، با رأی مردم موافقت کنند، اما خدمتی هم کرد. زیرا که منطقاً ‏نمی توانست، و نتوانست پاسخگوی مطالبات سرکوب شده یک تاریخ دراز باشد، پس تحریمیون ما ترجیع بند ‏دیگری یافتند، اصلاح طلبان چه کردند که باز بیایند! آنها به وعده های خود عمل نکردند! راستی وعده های ‏آنها، دغدغه آنها، که دغدغه اکثریت اپوزیسیون داخل و خارج بود و هست، چه بود که عمل نکردند؟ وعده ‏آوردن نفت سر سفره مردم که نبود. وعده آزادی بود. آزادی در هر جامعه ای فقط با آنچه که در آن لحظه در ‏آن جامعه می گذرد تعریف می شود. آزادی در افغانستان طالبان می تواند این باشد که لااقل در شهرهای ‏بزرگتر دختران بتوانند به مدرسه بروند، که زنان از زیر برقع خارج شوند و گام بگذارند در راه حضوری ‏شبیه سی سال پیش در جامعه خود. آزادی در جامعه ای که دوم خرداد وعده آن را آورد این شد که نیروی ‏مسلح در کوچه و خیابان برای دو تار موی دختران آنان را به زندان و کمیته نسپارند. که آوای موسیقی حس ‏ترسناک شلاق و حبس را به جانها نریزد. که در روزنامه ها بتوان از دولت و مقامات انتقاد و شکایت کنند. که ‏ایرانیان تبعیدی از ترس زندان و شکنجه رابطه خود را با میهنشان قطع نکرده و آن را یکسره به حاکمان ‏نسپرند. که بستن هر روزنامه ای تنها انتظار برای گشوده شدن دیگری باشد. و همینها چهره کشور را ‏دگرگون کرد و آگاهی و مطالبات تازه با خود آورد. اما از آنجا که جامعه درک و تجربه کافی از انتخابات و ‏جایگاه و میزان اثر گذاری آن نداشت، چون همه مطالبات خود ر ا برآورده ندید، راه عجیب و غریب و ‏نامعقول قهر از اصلاح طلبان را، به معنای قهر از انتخابت، برگزید”.‏

در ادامه ی این بحث باید بر این نکته نیز پای فشرد که مگر نه این است که در انتخابات ریاست جمهوری آینده ‏اگر دستی نجات بخش از غیب نرسد یا نامزدی وجیه المله از خارج نیاید، دایره ی انتخاب مردم محدود می ‏شود به نامزدهای داخلی و در بهترین وجه همین اصلاح طلبان حکومتی، از جمله سید محمد خاتمی - چه ‏انتخابات مشروعیت بخش نظام باشد و چه مدرک و سند جدید دیگری باشد دال بر “غیرآزاد، ناسالم، ‏غیرمنصفانه و غیررقابتی” بودن انتخابات. مگر نه این است که در نهایت چون انتخابات های متعدد سی سال ‏گذشته بالاخره فرد یا افرادی برگزیده شده یا به مردم تحمیل می شوند و خارجیان مدعی دموکراسی و حقوق ‏بشر نیزبا آنان در هر زمینه ای به مذاکره می نشینند یا امضاهایشان را پای قراردادهای میلیونی و میلیاردی ‏می گذارند. و در نهایت، این ملت ایران خواهد بود که باید پیامدهای مادی و معنوی آن را متحمل شده و ‏بپردازد، یا از آن بدتر، به پیشواز فروپاشی اجتماعی، نابسامانی اقتصادی یا بحران سیاسی رفته یا خطر بروز ‏درگیری نظامی و جنگ را در چشم انداز آینده بنگرد؟

پرسش اصلی این است که در این فضا چه باید کرد؟ آیا تنها باید در هر شرایطی ندای تحریم سرداد و مردم را ‏حواله داد به عرصه ی اجتماعی نامشخص و نامنسجم؟ باید دست روی دست گذاشت و مردم را با یک حکم ‏ثابت به خانه نشینی فراخواند؟ یا برعکس، ضرورت دارد که مردم را در صحنه نگاه داشت، در کارزار ‏انتخاباتی فعال کرد و اگر شرایط فراهم شد آنان را تشویق کرد تا نامزدهای کمتر مسئله دار را برگزینند- ‏درست عکس جریان هایی که مردم را منع می کنند که به رقبای محافظه کاران رای دهند، تنها به این دلیل که ‏آنان نتوانسته اند در شرایط مقاومت سرسختانه ی اقتدارگرایان و بحران آفرینان به همه ی خواسته ها و ‏مطالبات مردم جامه ی عمل بپوشانند؟ یا حتی بدتر به آنان نباید رای داد، چون اتهام سنگین شان این بوده است ‏که روزی در حکومت بوده اند- هر چند که در راه پیروزی انقلاب، دفع دشمن از مرز و بوم، یا تداوم ‏اصلاحات هزینه داده، طعم بازداشت و زندان و آوارگی چشیده اند و اندک کارشان این بوده است که در دوران ‏اصلاحات یا کارزار انتخابات “اسرار هویدا کرده اند”؟ ‏

مگر نه این است که در نهایت پر و بال اینان را دو لبه از تیغ یک قیچی می برد و هر کدام به بهانه ای؟ چه تیغ ‏اقتدارگرایان باشد و چه… ‏

اگر هدف نه این است، باید راه دیگری رفت یا دست کم با ارائه ی تحلیل مشخص و قابل عمل باید به صورت ‏روشن و مستدل بیان داشت که “ چه باید کرد” تا منافع ملی حفظ شود، مصالح کشور تامین گردد و چهره ی ‏ایران و ایرانیان در مقابل جهانیان بیش از این مخدوش و ملکوک نشود؟

‏ ‏

‏ ‏