چه کسی در ایران در راس است؟

نویسنده


برای حل بسیاری از مسائل لاینحل مرتبط با ایران، غرب باید با تنها مرجعی که قدرت کافی برای حل معضل ‏دارد وارد معامله شود و امتیازاتی را در این رابطه ارائه دهد و این مرجع کسی نیست جز خامنه ای نیست، نه ‏احمدی نژاد.‏

با انتشار گزارش امنیتی آمریکا در مورد توقف فعالیت های تولید سلاح هسته ای ایران، چشم انداز درگیری ‏نظامی در دوران دولت بوش کمرنگ شد. ولی اکنون پس از گذشت چند ماه از انتشار این گزارش معلوم شده ‏است که ایران تولید جنگ افزار هسته ای را رها نکرده است و در کار تغلیظ اورانیوم در حدی است که در ‏تولید سوخت هسته ای می تواند بکار رود.‏

طرفین باید پیش از آنکه موضوع به تعارض حاد بکشد راه حلی بیابند. دیپلماسی غرب در سال ها اخیر بیشتر ‏متوجه رئیس جمهور ایران، محمود احمدی نژاد بوده است در حالیکه ای این رویکردی غلط است.‏

بگذارید سرنوشت دو رئیس جمهور قبل از احمدی نژاد را بیاد آوریم. محمد خاتمی (2005-1997) به دنبال ‏انجام اصلاحات سیاسی بود در حالی که اکبر هاشمی رفسنجانی (1997-1989) سعی کرد اقتصاد ایران را ‏به روی دنیا باز کند. هر دو شکست خوردند چون در ایران رئیس جمهور نیست که مملکت را اداره می کند. ‏هر گونه راه حلی در زمینه مساله هسته ای ایران – یا هر مساله دیگری در روابط خارجی ایران – در دست ‏رهبر معظم انقلاب، آیت الله خامنه ای است.‏

خامنه ای، غیر از انواع مسئولیت ها، فرمانده نیرو های مسلح و سازمان امنیت و اطلاعات و تعیین کننده ‏مدیریت صدا و سیمای (تلویزیون) ملی نیز هست. منصوبین وی تقریبا تمام وزارت خانه ها و شهر های ‏کشور را ادره می کنند.‏

خامنه ای در زمینه دیپلماسی با هوشیاری عمل می کند ولی شیوه اش قابل تشخیص است. او دیپلمات ها را با ‏دستور العمل های متناقض به میدان مذاکرات می فرستد. همه آن ها ادعا می کنند با اطلاع و نظر رهبری ‏عمل می کنندولی هیچ یک نمی توانند قولی بدهند چون نمی دانند خامنه ای در نهایت چه تصمیمی می گیرد. ‏بعد از مدتی آن ها برکنار می شوند و گروه دیگری گسیل می شوند.‏

خامنه ای برای حفظ موقعیت خود در روند تصمیم گیری، افراد ضعیف را ترجیح می دهد. احمدی نژاد هم از ‏این قاعده مستثنی نیست. پایگاه مردمی او به دلیل مشکلات اقتصادی ناشی از رویارویی با غرب، رو به ‏نقصان است. طرفداران او در انتخابات مجلس نیز کمتر از قبل خواهند بود. ولی نتایج انتخابات بر سیاست ‏خارجی کشورچندان اثری نخواهد داشت.‏

برخی از دیپلمات های غربی به نقش رهبر انقلاب پی برده اند. ولی در عمل این دیپلمات ها نقش خامنه ای را ‏نادیده می گیرند در حالیکه وی قادر است تمام معادلات و تصمیمات سایرین را بر هم بزند. به نظر نمی آید ‏غربی ها بدانند چه کسی است رئیس است. برخی تحلیل ها معتقدند شکست بیل کلینتون در برقراری ارتباط با ‏ایران آن بود که بیشتر رئیس جمهوررا خطاب قرار می داد.‏

غرب باید از ولادیمیر پوتین بیاموزد: وی به ایران سفر نکرد مگر زمانی که مطمئن شد مستقیما با خامنه ای ‏دیدار خواهد کرد. دیداری که طی آن پوتین پیشنهاد خود را برای راه حل مساله هسته ای ایران به خامنه ای ‏ارائه کرد. پاسخ ایران به این مطلب هنوز معلوم نیست ولی پس از این دیدار تحرکاتی برای تحویل سوخت ‏هسته ای به ایران، برای راه اندازی نیرو گاه بوشهر انجام شده است.‏

مطمئنا خامنه ای نسبت به دیدار با رهبران غیر مسلمان اکراه دارد، ولی این موضوع نباید غرب را از کوشش ‏در این زمینه نا امید کند و یا مانع از آن شود که از رهبری بخواهند نماینده مورد وثوق خود را برای مذاکره با ‏غرب معرفی کند.‏

یکی از سیاستمداران آمریکایی که می داند با ساختار قدرت در ایران چگونه برخورد کند، لی هامیلتون، رئیس ‏مرکز وودرو ویلسون است. زمانی که هاله اسفندیاری، یکی از محققین این مرکز در ایران دستگیر شد، ‏هامیلتون نامه ای به خامنه ای نوشت و آزادی وی را بر اساس موازین انساندوستانه خواستار شد. خامنه ای ‏برای اولین بار به یک نامه آمریکایی پاسخ داد و اسفندیاری ظرف چند روز آزاد شد.‏

خامنه ای ظاهرا از هر گونه دعوتی از سوی آمریکا برای مذاکره در مورد مسائل حیاتی سر باز خواهد زد. ‏مسلما اولویت او حفاظت از نظام جمهوری اسلامی است و نه حفظ چند سیاستمدار. در حالیکه رفتار های ‏احمدی نژاد هر گونه مذاکره با وی را از سوی غربی ها غیر ممکن ساخته است، ولی خامنه ای نمی خواهد ‏کشور را در دست انداز جنگ و رویارویی نظامی قرار دهد، چیزی که به بی ثباتی ایران و احیانا سرنگونی ‏رژیم خواهد انجامید.‏

برای حل بسیاری از مسائل لاینحل مرتبط با ایران، غرب باید با تنها مرجعی که قدرت کافی برای حل معضل ‏دارد وارد معامله شود و امتیازاتی را در این رابطه ارائه دهد و این مرجع کسی جز خامنه ای نیست و نه ‏احمدی نژاد.‏

منبع : دیلی تایمز – 25 فوریه ‏