فیلم روز♦ سینمای جهان

نویسنده
امیر عزتی

ezati_01.jpg

آغاز نمایش شوالیه سیاه ارقام جدول های فروش فیلم ها تابستان امسال را در آمریکا دچار تغییراتی شگرف کرده و ‏تمامی فرضیه ها را به هم ریخت. اما در آن سوی اقیانوس نیز فیلم هایی دیگر مانند ربوده شده با هدف تسخیر گیشه ها ‏ساخته شده اند که یک به یک روی پرده می روند. این هفته به سراغ این فیلم ها و سینمای متفاوت کشورهای کمتر ‏شناخته شده رفته ایم…‏

معرفی فیلم های روز سینمای جهان

taken.jpg


ربوده شده‎‎‏ ‏Taken

کارگردان: پی یر مورل. فیلمنامه: لوک بسون، رابرت مارک کیمن. موسیقی: ناتانیل مکالی. مدیر فیلمبرداری: مایکل ‏آبراموویچ. تدوین: فردریک توروال. طراح صحنه: هیو تیساندیه. بازیگران: لیان نیسن[برایان]، مگی گریس[کیم]، ‏فمکه جنسن[لنور]، زاندر برکلی[استوارت]، کتی کسیدی[اماندا]، الیوه رابوردین[ژان کلود]، للاند اُرسر[سام]، جان ‏گریس[کیسی]، دیوید وارشاوسکی[برنی]، هالی والانس[دیوا]، نیتن ریپی[ویکتور]، کامیل ژپی[ایزابل]، نیکلا ‏ژیرو[پیتر]، جرارد واتکینز[سنت کلر]، اربن بایراکتاری[مارکو]. 93 دقیقه. محصول 2008 فرانسه. ‏

برایان جاسوس سابق ‏CIA‏ که از همسرش جدا شده، به همراه دوستانش به عنوان محافظ شخصی کار می کند. تا اینکه ‏کیم دختر 17 ساله او که نزد مادرش زندگی می کند از او اجازه می خواهد تا به همراه دوستش آماندا سفری به پاریس ‏داشته باشد. برایان که از خطرات سفر دختران جوان و تنها آگاه است، ابتدا مخالفت می کند. اما بعد با شرط تماس مرتب ‏و هر روزه تلفنی می پذیرد. کیم و آماندا به محض ورود به پاریس در فرودگاه با پسر جوانی آشنا می شوند. این پسر بعد ‏از یاد گرفتن آدرس محل اقامت آنها، گروهی از تبهکاران را به سراغ آنها می فرستد. این واقعه مصادف می شود با ‏تماس تلفنی برایان از آمریکا با کیم و در نتیجه از ربوده شدن دخترش توسط قاچاق چیان انسان آگاه می شود. برایان با ‏کمک دوستانش می فهمد که ربایندگان گروهی آلبانیایی خطرناک هستند و مهلت کمی برای نجات دخترش باقی است. از ‏این رو بلافاصله به پاریس رفته و شروع به تحقیقات می کند. برای این کار به سراغ ژان کلود یکی از همکاران سابقش ‏در وزارت اطلاعات و امنیت فرانسه می رود. اما خیلی زود می فهمد که ژان کلود از حامیان باندهای قاچاق انسان ‏است. برایان با استفاده از مهارت های شغل پیشین خود موفق به یافتن رد دخترش شده و سرانجام او را در محلی که ‏مخفیانه دختران جوان را برای لذت ثروتمندان به فروش می رسانند، می یابد. خریدار شیخی عرب است و برایان ناچار ‏می شود تا تمامی محافظان مسلح او را به قتل رسانده و شیخ را نیز بکشد. برایان به همراه دخترش به آمریکا بازمی ‏گردد و او را به همسر سابقش می سپارد. ‏

چرا باید دید؟

پی یر مورل نام آشنایی نیست. لااقل برای کسانی که پیشینه فیلمبردارها برایشان جذاب نیست. چون مورل از آغاز دهه ‏‏1990 فیلمبردار و مدیر فیلمبرداری فیلم های زیادی بوده، از جمله فیلم هایی که بسون تهیه کرده است[مامور انتقال، ‏دنی سگه]. و بخت کارگردانی را نیز در سایه او به دست آورده و اولین بار در سال 2004 برای ساختن منطقه 13 ‏روی صندلی کارگردانی نشسته است. ربوده شده دومین فیلم اوست که لوک بسون در مقام فیلمنامه نویس و تهیه کننده در ‏آن حضور دارد. ‏

ربوده شده یک اکشن بسیار مهیج و اندکی کلیشه ای است که بازیگرانی مشهور را برای روایت داستان ساده اش به کار ‏گرفته، اما در پشت این ظاهر ساده قصه ای تلخ جریان دارد که سینمای هالیوود تاکنون چندان روی خوشی به آن نشان ‏نداده و فقط یک بار در فیلم اسپارتی به گونه ای شایسته به آن پرداخته است. قصه تلخ برده داری جنسی در زمانه ما که ‏در آغاز کوشیده شده تا از سوی دولت ها انکار یا چشم پوشی شود، اما اسپارتی و ربوده شده با وجود ضعف هایی در ‏پیرنگ داستانی شان کوشیدند تا توجه دولتمردان و مردم عادی را به این موضوع خطیر جلب کنند. در اسپارتی دزدیده ‏شده فرزند رئیس جمهور باعث می شد تا پای یک مامور کهنه کار به ماجرا کشیده شود و این بار دزدیده شدن دختر خود ‏یک مامور سبب می شود تا این جاسوس کهنه کار با استفاده از تجارب و ارتباطات خود در کمترین زمان ممکن دختر ‏خود را بیابد. بدیهی است اولین سوالی که به ذهن خطور می کند این است: اگر فرزند یک فرد عادی دزدیده شود تکلیف ‏چیست؟ چه کسی برای نجات او به پا خواهد خاست؟‏

پاسخ روشن است، اما هدف ثانویه سازندگان این فیلم ها می تواند اعتنای بیشتر از سوی دولتمردان به همین امر باشد تا ‏افراد معمولی نیز از خدمات مامورین کهنه کار در جنین مواردی برخوردار شوند و دست بالا موضوع برده داری ‏جنسی و قاچاق زن ها و دخترها مهار شود. گفتم مهار و نه ریشه کن که تقریباً کاری غیر عملی و نشدنی است. چون تا ‏زمانی که بازار مصرف وجود دارد، سودجویانی هم هستند که در صدد استفاده از این محیط مساعد برآیند. البته وقایع ‏پیرامونی فیلم می گوید باید خوش بین بود، چون خانم فمکه جنسن بعد از حضور در این فیلم آن قدر متاثر شده که به ‏دفتر ویژه مبارزه با جنایت و مواد مخدر سازمان ملل پیوسته و سفیر حسن نیت شان شده است. اگر بسون ندانسته نیز ‏مسبب این اتفاق بوده، باز جای امیدواری و شکر باقی است. اما فیلم در قالب یک اثر هنری چه دارد: برای تماشاگر ‏عادی لیام نیسن، فمکه جنسن و مگی گریس[با سریال ‏Lost‏ به شهرت رسید] و قصه ای پر هیجان و پر کشش نجات ‏دختری نافرمان و ناسپاس به دست پدری وظیفه شناس که به شدت همدلی برانگیز است و نفس را در سینه حبس می کند. ‏و برای منتقد؛ یک فیلم دیگر از کارخانه پدرخوانده سینمای امروز فرانسه که چند صباحی است فقط در نقش فیلمنامه ‏نویس و تهیه کننده به جوان ها فرصت کارگردانی می دهد، اما مهر او پای همه این فیلم ها وجود دارد. مانند سری ‏تاکسی که معجزه اقتصادی سینمای فرانسه را رقم زد و هنوز با ساختن ادامه هایی دیگر از این معدن طلا بهره برداری ‏می شود. ‏

ربوده شده کمترین نسبت را رئالیسم در پرداخت شخصیت ها دارد. معلوم نیست برایان جاسوس سیا بوده یا نیجا که ‏موفق می شود به تنهایی از پس این همه آدم مسلح برآید؟! و ظاهراً باید یکی از آن قاتلین خونسرد و عاطفی بسون باشد ‏که حرفه ای است و مهم نیست این پیشینه از کجا می آید. اما در روند نجات دختر بسون و مورل خیلی چیزها را برای ‏او مشروع می کنند از جمله شکنجه و حتی قتل زیر شکنجه که شاید بعضی تماشاگران خشمگین از دزدیده شدن دختری ‏‏17 ساله را همراه و ارضاء کند. ولی آیا برای اجرای عدالت فطری بایستی قوانین بشری را هم نادیده گرفت؟ بسون و ‏مورل می گویند که این کار با توجه به شناعت کار دختر ربایان و سرسختی شان مجاز است. اما شخصاً مبارزه با فساد ‏درون سیستم پلیس و قدرتمندتر شدن آن را ترجیح می دهم تا نیازی به چنین مامورین خود گمارده ای نباشد. البته این کار ‏مانع از آن نمی شود که در بیشتر لحظات با پدری نومید همدلی نکنم. پدری که در پایان جز تشکری خشک و خالی هیچ ‏دریافت نمی کند. صحنه رویارویی او با همسر سابقش و شوهر وی که دخترش را از وی تحویل می گیرند، و او را تنها ‏رها می کنند به همه فیلم می ارزد. ‏

فیلم قرار است در ماه سپتامبر در آمریکا به نمایش درآید، اما اکران اروپایی آن آغاز شده و به نظر می رسد خیلی زود ‏بودجه 30 میلیون یورویی خود باز خواهد گرداند. یک توصیه به دخترربایان ناگرامی: موقع دزدیدن بچه مردم مراقب ‏باشید که چه کسی را می دزدید و اگر پدر فرد مورد نظر با صدایی آرام، خونسرد و قاطع از پشت تلفن گفت که شما را ‏یافته و مثل سگ خواهد کشت، باور کنید و از خیر این یکی بگذرید!‏

ژانر: اکشن، مهیج. ‏

vice.jpg

وایس‎‎‏ ‏Vice

نویسنده و کارگردان: رائول سانچز اینگلیس. موسیقی: کلیف مارتینز. مدیر فیلمبرداری: آندری سکولا. تدوین: کلی ‏هرون. طراح صحنه: مایکل نمیرسکی. بازیگران: مایکل مدسن[واکر]، داریل هانا[سالت]، مایکلتی ‏ویلیامسون[سمپسون]، مارک بون حونیور[باگزبی]، کروپات[تی جی گرین]، جان کاسینی[تراوالینو]، نیکلاس ‏لئا[جنکینز]، آرون پیرل[چمبرز]، ماتیو رابرت کلی[زلکو]، پیاتر لکورکس[کابورگ]، بتی لیند[مادر واکر]. 98 دقیقه. ‏محصول 2008 آمریکا. ‏

کارآگاه مکس واکر پلیسی مورد احترام و موفق است تا اینکه همسرش را از دست می دهد. واکر که با خاطرات او اسیر ‏شده به سراغ الکل و روسپی ها می رود. بعد از حمله ای موفق به قاچاق چیان مواد مخدر توسط واکر و تیم او از جمله ‏سالت و سمپسون، محموله ای بزرگ به دست پلیس می افتد. اما در حین حمله واکر به غلط دختری غیر مسلح را هدف ‏تیر قرار داده و با صحنه سازی از مجازات می گریزد. عملیات ظاهراً موفقیت آمیز بوده، اما تعداد کشته شدگان و اینکه ‏یکی از تبهکاران موفق به فرار شده چندان به مذاق مافوق های واکر خوش نمی آید. به دنبال تحقیقات در جهت روشن ‏شدن ماجرا یکایک مامورین شرکت کننده در حمله به قتل می رسند. به زودی روشن می شود که دلیل این وقایع گمشدن ‏‏40 کیلو هروئین از مواد مکشوفه بوده و یکی از اعضای تیم واکر در این کار دخیل است.بعد از کشته شدن باگزبی، ‏واکر در معرض اتهام قرار می گیرد. واکر از سالت می خواهد تا به او در یافتن قاتل یا قاتلین، همچنین مواد دزدیده شده ‏کمک کند. آن دو با راهنمایی تراوالینو یکی دیگر از اعضای تیم به مکانی راه می یابند که متعلق به سیمسون بوده و 20 ‏کیلو مواد در آنجا پنهان شده است. سیمسون از قبول اتهام سر باز زده و به دست تراوالینو کشته می شود. مکس نیز ‏تروالینو را می کشد. واکر و سالت به سراغ جنکینز تنها مظنون باقیمانده می روند. اما واکر بعد از کشتن وی با دیدن ‏پرونده های یافته شده در منزل او درمی یابد که جنکینز افسر امور داخلی و فردی سالم بوده است. اما دیگر دیر شده و ‏سالت از پشت به او شلیک می کند…‏

چرا باید دید؟

متاسفانه معادل مناسبی برای لغت ‏Vice‏ نیافتم. چون ‏Vice‏ یکان یا واحدی در نیروی پلیس بسیاری از کشورهاست که ‏به جرائم اخلاقی مانند روسپی گری، فروش مواد مخدر، فروش الکل به نوجوانان، پورنوگرافی و قمار می پردازد. ‏چنین یکانی در نیروی پلیس ما وجود ندارد و هر کدام از این جرائم بخش ویژه خود را دارد. می شود آن را با کمی ‏مسامحه تیم پلیس نام داد. به هر حال وایس یک فیلم پلیسی عادی نیست و همان طور که می بینید در ژانر درام رده بندی ‏شده است. ‏

درامی تلخ، سیاه و آکنده از خون، فساد، خیانت و هر پلشتی که فکرش را بکنید و همه اینها در میان پلیس ها می گذرد. ‏هیچ کس خوب نیست، همه نقاط ضعفی دارند و بعضی ها بسیار…. و آن گونه که در آغاز فیلم تاکید می شود هیچ انسانی ‏بدون اشتباه کامل نیست. وایس بر خلاف فیلم های پلیسی مشابه خود تلاش یک مرد برای پاک کردن نام خود نیز نیست، ‏چون آن طور که در پایان فیلم واکر می گوید به برنده شدن اهمیتی نمی دهد. او دیگر به اخلاق اعتنایی ندارد، چون ‏سالت -و قبلاً دیگران را- بی هیچ تردیدی خلاص می کند. رابطه او و مادرش که به شکلی ظریف در دل فیلم تنیده شده، ‏حاکی از اندک دلبستگی ناشاد عاطفی او دارد. فیلم قصه سقوط اوست و هیچ چیز نمی تواند مانع از این سقوط شود. حتی ‏انگیزه سالت در دزدیدن هروئین ها به عنوان افسری موفق که همواره در سایه او قرار داشته، اهمیتی ندارد. چون هم ‏واکر و هم حالا تماشاگر می داند که روند خودویرانگری انتخاب شده توسط وی نمی تواند به جایی جز نابودی و مرگ ‏ختم شود و اگر سالت نباشد یکی دیگر و ماجرایی دیگر…(فراموش نکنیم که در ابتدای فیلم او برای رهایی از مجازات ‏کشتن دختری غیر مسلح، سلاحی را در کنار جسد او جاسازی می کند). ‏

وایس یک فیلم مستقل چهار و نیم میلیون دلاری و تلخ است که کمتر نشانی از هیجان و راز در آن می یابید. یک درام ‏پلیسی بالغ که روند فروپاشی روانی یک مرد را ترسیم می کند. دنیس هاپر فیلم را یکی از بهترین فیلم های پلیسی همه ‏عمرش نام داده است. شاید این نان قرض دادن به دو دوست و همکار باشد که این بار پشت دوربین هم قرار گرفته اند: ‏داریل هانا و مایکل مدسن که در مقام تهیه کنندگان فیلم نیز خضور داشته اند و به خوبی نقش های اصلی را میان خود ‏قسمت کرده اند. وایس به خاطره کریس پن فقید تقدیم شده است که مدسن و سکولا با او در سگدانی کوئنتین تارانتینو ‏همکاری داشته اند. ولی خواهش می کنم یادآوری این موضوع بر قضاوت شما و ایجاد شباهت میان این دو فیلم نشود!‏

رائول سانچز اینگلیس اهل مکزیکوسیتی است و از اواخر دهه 1980 با دستیار کارگردانی وارد سینمای هالیوود شده ‏است. بعد از ساختن ایپزودی از سریال تلویزیونی ‏Shadow Raiders‏ اولین فیلم خود به نام سقوط/بی وفا را در 1998 ‏ساخت که برنده جایزه بهترین استفاده از بودجه از جشنواره فیلم های مستقل ویکتوریا شد. وایس سومین فیلم بلند اوست ‏و در فاصله این دو فیلم کوتاه روزهای بهتر را کارگردانی کرده است. ‏

ژانر: درام. ‏

sapo.jpg

سافو‎‎‏ ‏Sappho

نویسنده و کارگردان: رابرت کرامبی. موسیقی: مارو تئودوراکیس. مدیر فیلمبرداری: باقر رافی یف. تدوین: ایگور ‏لیتونینسکی. بازیگران: اوالون بری[سافو]، تاد سولی[فیل]، لودمیلا شیریه وا[هلن]، بوگدان اشتوپکا[پرفسور اُرلوف]، ‏الیزیوس والکوس[دیونیزیوس]، اوکسانا اُسیپووا[ماریا]، سرگئی کوزنکو[کریستوس]. 88 دقیقه. محصول 2008 ‏اوکراین.‏

سال 1926. سافو دختر مردی ثروتمند که به تازگی با نقاشی جوان به اسم فیل ازدواج کرده، با کشتی تفریحی شان به ‏جزایر لزبو می روند تا ماه عسل خود را بگذرانند. در ابتدا سافو که دختری مدرن است با نگاه های متعجب اهالی ‏جزیره روبرو می شود، اما فیل از بودن در آنجا راضی است و شروع به خلق تابلوهای تازه می کند. تا اینکه یک روز ‏سافو در حین گردش در جزیره و بعد از کوتاه و رنگ کردن موهایش با دختری به نام هلن برخورد می کند. هلن زیبا ‏فرزند باستان شناسی روسی به نام اُرلوف است که بعد از وقوع انقلاب اکتبر ترجیح داده به کشور خود بازنگردد و به ‏حفاری های خود در جزیره ادامه دهد. هلن به زودی اعتماد سافو را جلب و دوستی او را به دست می آورد. پی آمد این ‏کار ابراز علاقه هلن به سافو است. کاری که در آغاز برای سافو غریب است، اما اندک اندک علاقه میان دو زن را ‏پذیرفته و به آن دل می سپارد. سافو هلن را به فیل معرفی کرده و مدتی بعد هر دو رابطه ای سه گانه را به او پیشنهاد ‏می کنند. فیل نیز ابتدا مخالفت می کند، اما بعد از عشق بازی با هلن زیبا سافو دچار حسادت شده و رابطه میان سه نفر ‏تیره می شود. سافو بعد از یافتن سکه ای قدیمی با نیمرخ سافو شاعره یونانی و دیدن شباهت های میان خودش و او می ‏پندارد، شاعره معروف در وجود او بار دیگر به دنیا بازگشته است. اما هلن که باکره بوده، بعد از اولین همخوابگی اش ‏با فیل کشف می کند که تمایلش به جنس مخالف بیشتر است و او را ترک می کند. پی آمد این کار مرگ سافو و خروج ‏هلن به همراه فیل از جزیره است…‏

چرا باید دید؟

رابرت کرامبی متولد 1964 لندن است. اولین فیلم بلندش ‏Cuba Libre‏ را در سال 2000 ساخت و سافو دومین فیلم ‏سینمایی او به شمار می رود. کرامبی در فاصله این دو فیلم ویدیویی نگهبان زمان را نیز در سال 2004 کارگردانی ‏کرده است. کرامبی هم اکنون سرگرم ساخت نسخه تازه ای از دن کیشوت است که در سال 2009 به نمایش در خواهد ‏آمد. نگهبان زمان را ندیده ام، اما ‏Cuba Libre‏ در قالب کمدی خود اشاره به قفس هایی داشت که همه ما درون آن ‏هستیم و گاه بی خبر از وجودش آن را خانه می نامیم و یا چیزهایی دیگر. سافو نیز فیلمی با همین تم و این بار جنسیت ‏است. ‏

سافو نام و محوریت قصه خود را مدیون اسطوره سافو شاعره یونانی سده هفتم پیش از میلاد است. سافو به قولی بزرگ ‏‏‌ترین شاعر غنایی از زمان باستان تا امروز و نخستین زنی است که کنار احساسات فردی، خصوصی‌ترین احساسات ‏خویش را در شعر بیان کرد. افلاطون او را ایزدبانوی دهم هنر و زاهد آسوری تاتیانوس وی را “روسپی، دیوانهٔ عشق، ‏کسی که هرز‌گی‌اش را آواز می‌داده” نامیده‌اند. بیش‌ترین جنجال پیرامون او نیز به دلیل گرایش هم‌جنس‌گرایانه‌ اش بوده ‏‏‌است. سافو در سروده‌هایش عشق بین زنان را ستایش کرده است. او از جزیرهٔ لزبوس است و برای همین، امروز زنان ‏هم‌جنس‌گرا را “لزبین” می‌نامند.‏

از اشعار سافو بخش اندکی به جا مانده و برخی مورخان و محققین مانند ادیت مورای فرانسوی عقیده دارند که وی ‏خودکشی کرده است. نظریه های دیگری نیز مطرح است از قبیل اینکه دو سافو وجود داشته: یکی شاعر و دیگری زنی ‏اشرافی و افسانه ها و اسطورهای بسیاری درباره سافو ساخته شده، همچون روسپی بودن یا زشت رو بودنش که در ‏حوصله معرفی فیلم نیست. اما این خلاصه را گفتم تا بر اصرار کارگردان و شخصیت اصلی بر شباهت های میان رفتار ‏و سرنوشت سافوی فیلم با سافوی شاعر اشاره کرده باشم که در پایان با خودکشی وی پایان می پذیرد. ‏

فیلم در دهه پر غوغای بیست می گذرد و سافو نماینده زن زن مدرن ابتدای قرن بیست است که رفتارش برای اهالی ‏جزیره کوچک(حتی راندن تنها اتومبیل جزیره) غریب و به قول قدما نشانه آخر زمان است. او با خودش نشانه های ‏نهضتی را به جزیره می آورد که چند دهه بعد در دنیا به جنبشی نیرومند تبدیل خواهد شد. مرادم فمینیسم است نه ‏همجنس گرایی که در اینجا فقط نشانه ای به آزادی تن اوست. اما کارگردان برای رسیدن به این هدف راهی غلط را می ‏پیماید. صحنه های پرشکوه و زیبای معاشقه دو زن در ساحل یا مکان های دیگر، رنگ و جلایی در ستایش لزبینیسم به ‏فیلم می دهد. اما در پایان فیلم با بروز بحران روحی در سافو و چشیدن طعم همخوابگی با مردها توسط ایرنه که به ‏شناخت جسمانی و روحی منتهی می شود، مسیری دیگر برمی گزیند. تماشاگر بخت برگشته که تا اینجا با فیلمی در ‏ستایش اساطیر یونان باستان و همجنس خواهی زنانه روبرو بوده، خود را با قصه عاشقانه حقیر دختر کوچولوی ‏ثروتمند بیچاره روبرو می بیند که همه ترکش کرده اند. سافوی فیلم در نهایت یک میلیونرزاده هوسران است که ایرنه ‏این هوس را در وی بیدار و به آن دامن می زند. اما بعدها خود نمی تواند به آن پاسخ بگوید و زوجی مذکر برمی گزیند. ‏

سافو که با بودجه ای نزدیک به دو میلیون دلار تولید شده قرار بوده تا با دست اندازی به اسطوره سافو، برگردانی مدرن ‏از آن ارائه دهد. اما روحیه مثلاً آزاد و مستقل دختر میلیونر قرن بیستمی کجا و طبع لطیف سافوی شاعر کجا؟ شباهت ‏ها فقط ظاهری است و ایده ابلهانه تناسخ نیز برچسبی نازیبا است که قرار بوده بر رمز و راز قصه بیفزاید. فیلم به ‏عنوان نماینده سینمای اوکراین یک قصه درباره مثلث عشقی نخ نمایی بیش نیست و تنها حسنی که دارد تشویق تماشاگر ‏به جست و جو درباره سافوی واقعی است و از این راه آشنایی با ادبیات کلاسیک. تنها نکته چشمگیر فیلم لوکیشین های ‏زیبای آن است. همین! ‏

ژانر: درام، عاشقانه. ‏

elbano.jpg

توالت پاپ‎‎‏ ‏El Baño del Papa

کارگردان: سزار کارلونه، انریکه فرناندز. فیلمنامه: سزار کارلونه، انریکه فرناندز. موسیقی: گابریل کاساکوبرتا، ‏لوسیانو سوپرویله. مدیر فیلمبرداری: سزار کارلونه. تدوین: گوستاوو جیانی. طراح صحنه: اینس اولمدو. بازیگران: ‏سزار تورنکوزو[بتو]، ویرجینا مندز[کارمن]، ماریو سیلوا[والوولینا]، ویرجینا روئیز[سیلویا]، نلسون لنس[مله یو]، ‏هنری د لئون[ نکنته]، خوزه آرسه[تیکا]، روساریو دوس سانتوس[ترزا]، هوگو بلاندامورو[تارتامودو]. 90 و 97 ‏دقیقه. محصول 2007 اورگوئه، برزیل، فرانسه. نام دیگر: ‏Les Toilettes du pape، ‏O Banheiro do Papa، ‏The Pope’s Toilet‏. برنده جایزه تماشاگرا-بهترین بازیگر مرد.سزار تورنکوزو-بهترین بازیگر زن/ویرجینیا مندز-‏بهترین فیلمنامه و جایزه منتقدان از جشنواره گرامادو، برنده جایزه نقره بهترین فیلمنامه و نامزد جایزه طلای بهترین فیلم ‏از جشنواره فیلم آمریکای لاتین ‏Huelva، برنده جایزه بهترین کار الو از جشنواره فیلم لاتینی لیدا، برنده جایزه هیئت ‏داوران بین المللی از جشنواره سائو پائولو.‏

سال 1988. شهر کوچک ملو، اوروگوئه نزدیک به مرز برزیل. بتو مانند بسیاری از آلونک نشین ها زندگی فقیرانه ‏خود و خانواده اش را با آوردن جنس از آن سوی مرز برای مغاره داران به وسیله دوچرخه می گذراند. اما همین تنها ‏راه ارتزاق آنها نیز توسط مرزبانان و گشتی ها مخصوصاً مردی به نام مله یو تهدید می شود. مله یو عملاً از بسیاری ‏باج می گیرد تا چشم بر کار آنها ببندد و همین امر او را به بدنام ترین مرد ملو تبدیل کرده است. سیلویا دختر بتو در ‏آرزوی مجری گری تلویزیون یا رادیو است، کاری که به نظر محال می آید. از سویی درخواست های بتو در زمینه ‏کمک به او در زمینه حمل کالای قاچاق رابطه پدر و دختر را تیره کرده است. وقتی اعلام می شود که پاپ ژان پل دوم ‏در سفرش به آمریکای جنوبی از ملو نیز عبور خواهد کرد، اهالی و از جمله آلونک نشین ها خود را برای استقبال از او ‏آماده می کنند. آنها می پندارد که در سایه ازدحام به وجود آمده موفق خواهند شد تا اجناس خانگی خود را به فروش ‏رسانده و پولی به چنگ آورند. بتو نیز ایده ای دارد: راه انداختن یک باب سرویس بهداشتی عمومی…‏

چرا باید دید؟

مگر اورگوئه سینما هم دارد؟ باور کنید من هم قبل از دیدن توالت پاپ چنین تصوری داشتم و با یک جست و جوی ‏اینترنتی فهمیدم که غفلت بزرگی در باب سینمای این کشور مرتکب شده ام. ‏

توالت پاپ که به عنوان نماینده رسمی سینمای کشورش به مراسم اسکار 2008 معرفی شده بود، یکی از آن نادر فیلم ‏هایی است که می توان به عنوان سندی مردم شناختی از یک جامعه هم روزگار مورد استفاده قرار گیرد. سندی که ‏رنگی هنرمندانه بر آن زده شده و طنزی غریب قصه آن را همراهی می کند. ‏

در سال 1988 پاپ ژان پل دوم واقعاً سفری به آمریکای جنوبی کرد و همین سفر باعث شد تا طبقه فقیر و آن گونه که ‏در این فیلم دیده می شود طبقه کارگر و پست جامعه از شوق دیدار وی جانی بگیرد. هر کس برای استقبال از او کاری ‏کرد و اینکه یک نفر در این آشفته بازار تصمیم می گیرد توالتی همگانی ساخته و با پول آن رونقی به زندگی اش بدهد، ‏به خودی خود طنزی تلخ در پشت سر دارد. طنزی که در سکانس اوج فیلم، بتوی حیران و سرگردان و توالت فرنگی به ‏دوش را در میان جمع مستقبلین نشان می دهد و زمانی که خسته و کوفته به منزل می رسد، بار دیگر برای یافتن مشتری ‏به میان همان جمعیت بازمی گردد. او از تلاش های خود نتیجه ای نمی گیرد. یعنی هیچ کدام از آلونک نشین ها نمی ‏گیرند، اما بتو خوش شانس تر است. چون جان کندن ها او باعث می شود تا تفاهمی میان او و دخترش به وجود آید. ‏دختری که در پایان به ناچار می پذیرد سودای مجری گری را از سر بیرون کرده و به پدر نگون بختش در قاچاق کالا ‏کمک کند. چون پدر دیگر دوچرخه ای هم ندارد و باید پای پیاده این مسیر دشوار را هر روز رفته و بازگردد. ‏

پاپ می آید و بعد از موعظه کوتاهی که سبب نومیدی همه می شود، آنجا را ترک می کند. دیگر از مذهب و نماینده اش ‏هم برای این انسان های بیچاره[طبقه کارگر؟] کاری ساخته نیست. حتی تسکینی هم وجود ندارد و آنچه برجای می ماند ‏تیرگی است و رنج و فقر و پلشتی که باید باز در آن غوطه زد به ناچار…. امیدی به رهایی نیست. اما اتفاق های خوش ‏آیند کوچک می تواند زندگی در همین جا را نیز را روشنایی اندکی ببخشد. همان طور که برای خانواده بتو اتفاق می ‏افتد. توالت پاپ شاید فیلم بزرگی نباشد، اما برای آشنا شدن با سینمای کشوری که از آن هیچ ندیده اید نمونه بسیار ‏شایسته و خوبی باشد. ‏

سزار کارلونه متولد 1958 مونته ویدئو، اورگوئه و ساکن برزیل است و به عنوان فیلمبرداری چیره دست و صاحب ‏سبک شهرت دارد[نامزد اسکار برای فیلم شهر خدا(2002)فرناندو میرلس و برنده 18 جایزه معتبر بین المللی]. چیزی ‏که در همین فیلم به وضوح قابل مشاهده است و صحنه های پایانی فیلم را تبدیل به عکس هایی کم نظیر از زندگی فقرا و ‏افراد پریشان احوال می نماید. توالت پاپ اولین تجربه کارگردانی اوست که آن را به همراه انریکه فرناندز ساخته است. ‏

انریکه فرناندز نیز با توالت پاپ برای اولین بار کارگردانی تجربه می کند و تنها ردپای موجود از اودر دنیای سینما ‏دستیارکارگردانی و تدوین فیلم ‏Otario‏[ساخته تحسین شده دیه گو آرسوآگا-1997] است. ‏

یقین دارم شما هم مثل من بعد از تماشای توالت پاپ شگفت زده خواهید، نه به خاطر مهارت در ترسیم زندگی این انسان ‏ها و کشف کمدی درون این زندگی ها، بلکه در یافتن لحظات زیبای زندگی در دل سیاهی ها، چیزی که برای هر ‏فیلمسازی دستاورد کمی نیست. آن هم در کار اول!‏

ژانر: درام. ‏

amende.jpg

و آنگاه توریست ها آمدند‎‎‏ ‏Am Ende kommen Touristen

کارگردان: رابرت تالهایم. فیلمنامه: رابرت تالهایم، برند لانگه، هانس-کریستین اشمید. موسیقی: اووه بوسنز. مدیر ‏فیلمبرداری: یولیسوا گرتیگ. تدوین: استفان کوبه. طراح صحنه: مایکل گالینسکی، ریتا هاله کامپ. بازیگران: الکساندر ‏فهلینگ[سون لنرت]، ریشارد رونچوسکی[استانیسلاو کرژمینسکی]، باربارا ویوسکا[آنیا لانوشوسکا]، پیوتر ‏روگوچی[کریشتف لانوشوسکا]، رینر یلین[کلاوس هرولد]، لنا اشتولز[آندرئا اشنایدر]، لوتز بلوخبرگر[یورگن درملر]. ‏‏85 دقیقه. محصول 2007 آلمان. نام دیگر: ‏And Along Come Tourists‏. برنده جایزه بهترین فیلم از جشنواره ‏باواریا، نامزد جایزه بهترین فیلم مراسم فیلم آلمانی، برنده بهترین بازیگر خوش آتیه الکساندر فهلینگ از جشنواره ‏مونیخ. ‏

سون که انتخاب کرده به جای خدمت در ارتش یک سال را در اداره خدمات اجتماعی کار کند، به آشوویتس فرستاده می ‏شود تا در محل اردوگاه های سابق خدمت کند. یکی از ماموریت های عمده او کمک به پیرمردی 85 ساله به نام ‏کرژمینسکی بازمانده اردوگاه های نازی است که چمدان های بازماندگان را برای موزه تعمیر می کند. اما سون خیلی ‏زود از رفتار غیر دوستانه کرژمینسکی آزرده شده و از مافوقش هرولد می خواهد تا مکان دیگری برای اقامت وی تهیه ‏کند. صاحبخانه جدید او آنیای زیبا راهنمای توریست ها است. آنیا او را به خانه برده و اتاقی در اختیارش می گذارد. این ‏کار به مزاق کریشتف برادر آنیا خوش آیند نیست، چون مجبور به تخلیه اتاقش می شود. این وقایع و برخورد غیر ‏دوستانه اهالی با او که یک آلمانی است باعث می شود تا سون از بودن در آنجا احساس ناراحتی کند. اما به زودی ‏ارتباط عاطفی میان او و آنیا سبب دلبستگی اش می شود. از طرف دیگر میان او و کرژمینسکی نیز اندک علاقه ای به ‏وجود می آید. ولی آنیا که در آزمون شغلی در بلژیک شرکت کرده و پذیرفته شده، قصد دارد آشوویتس را ترک کند. ‏سون نیز که بعد از کش رفتن چمدان های کهنه برای کمک به کرژمینسکی از سوی مافوق هایش همچنین موزه ‏آشوویتس توبیخ شده، تصمیم به ترک آنجا می گیرد ولی…‏

چرا باید دید؟

رابرت تالهایم متولد 1974 برلین است و با اولین فیلمش ‏Netto‏ در سال 2005 موفق شده چهار جایزه معتبر از ‏جشنواره های برلین، ‏Schwerin Art of Film Festival، انجمن منتقدان آلمان و جایزه مکس افولس دریافت کند. ‏Netto‏ یک کمدی درباره رابطه میان پدران و پسران و اختلاف های میان زندگی در برلین شرقی و غربی بود که ‏همراه با خداحافظ لنین توانست به عنوان ترسیم کننده جهان پیش و پس از فروپاشی بلوک شرق و از میان رفتن دیوار ‏میان دو برلین در میان تماشاگران و منتقدان شهرتی به سزا کسب کند. ولی و آنگاه توریست ها آمدند بر خلاف فیلم ‏پیشین لحنی سرد، کم و بیش تلخ و جدی دارد که با موضوعی بسیار مهم در تاریخ قرن بیستم آلمان سر و کار دارد. شرم ‏تاریخی از نسل کشی یهودی ها توسط نازی ها که گویا در آستانه قرن تازه نیز هنوز دست از سر ملت آلمان برنداشته ‏است. ‏

تالهایم انگشت روی موضوعی بسیار حساس گذاشته و آن اینکه نسل جدید علاقه ای به تاریخ ندارد. آشوویتس برای ‏جهانگردان- همان طور که برای ساکنان آنجا مانند آنیا و کریشتف مکانی برای زندگی است- تبدیل به مکانی دیدنی با ‏پیشینه تاریخی شده و اغلب آنان دانسته های محو و گاه ناچیز یا غلطی از تاریخ این مکان هولناک دارند. کرژمینسکی ‏نیز به این نکته واقف است و به سون می گوید: دیگر هیچ کس به حضور او در آنجا نیاز ندارد و در پاسخ به سوال او ‏که می پرسد: پس چه کسی درباره آشوویتس برای امروزی ها سخت بگوید؟ ادامه می دهد: فیلم فهرست شیندلر را ‏برایشان نمایش دهید. ‏

جان کلام فیلم در دیالوگ پایانی آن نهفته است جایی که سون معلم تازه وارد و سرگشته را راهنمایی می کند تا به همراه ‏شاگردانش اتوبوس آشوویتس را یافته و به آنجا بروند و خود نیز به همراه آنان بازمی گردد. حال او هدفی دارد و این ‏هدف را معلم بر زبان می آورد و ما دوست داریم با وی هم عقیده شویم که: “تمدن ما، فرهنگ ما نهایتاً باید مورد ‏قضاوت قرار گیرد که در آن دوران سیاه در قبال نابودی سیستماتیک میلیون ها انسان چگونه رفتار کردیم.“‏

این هدف نه فقط باید از سوی آلمانی ها امروز که نه دوست دارند و نه می خواهند این گذشته خونین و شرم آور را به ‏یاد بیاورند، بلکه از سوی بسیاری از ملل مورد مداقه قرار گیرد. کمتر کشور و ملت است که گذشته خونینی نداشته باشد ‏و نسل کشی هایی را از سر نگذرانده باشد. مگر همین چند سال قبل نبود که شرق اروپای متمدن و بغل گوش همین ‏آشوویتس صدها هزار انسان کشته شدند؟ ‏

و آنگاه توریست ها آمدند دعوت به نو کردن حافظه جمعی است. شاید به عنوان یک اثر سینمایی فاقد بدعت های ‏چشمگیری و حتی جذابیت های معمول نیز باشد. ولی به عنوان فیلمی شایسته توجه و تفکر برانگیز نیازمند بیشتر دیده ‏شدن است. شاید به همین خاطر است که تالهایم داستان عاشقانه کمرنگی نیز در پیش زمینه فیلمش قرار داده است. و ‏آنگاه توریست ها آمدند به ما می گوید: بله، زندگی ادامه دارد. اما این امر نباید سبب فراموشی گذشته شود. حتی گذشته ‏ای ناشاد. چیزی که شرقی ها و مخصوصاً ما ایرانی ها در آن تخصص داریم و تنها به نقاط اوج و مثبت تاریخ دو هزار ‏و پانصد ساله خود می نازیم. شاید وقت آن رسیده باشد که دیگر تاریخ متعلق به فاتحان نباشد!‏

ژانر: درام. ‏

fighter.jpg

مبارز‎‎‏ ‏Fighter

کارگردان: ناتاشا آرتی. فیلمنامه: ناتاشا آرتی، راسموس هیستربرگ، نیکولای آرسل. موسیقی: فریتهوف توسکویگ. ‏مدیر فیلمبرداری: سباستین وینترو. تدوین: کاسپر لیک. طراح صحنه: پیتر د نیرگارد. بازیگران: سمرا توران[عایشه]، ‏نیما نبی پور[علی]، سایرون بیورن ملویل[امیل]، مالی بلیکست اگلیند[سوفی]، سعدی تکلی اوغلو[پدر عایشه]، زیان ‏ژائو[سیفو]، بهروز بانیسی[عمر]، دنیز کارابودا[مادر عایشه]، ارتوغرول یلان[ممت]، ئوزلم ساغلانماک[یاسمین]، ‏یوکسل ایشیک[پدر یاسمین]. 90 و 100 دقیقه. محصول 2007 دانمارک. نام دیگر: ‏Aicha‏. نامزد جایزه بهترین ‏بازیگر زن/سمرا توران-بهترین فیلم و بهترین بازیگر نقش مکمل سایرون بیورن ملویل از جشنواره بودیل. ‏

اسلو، دانمارک. عایشه دانش آموز دبیرستانی و فرزند یک خانواده مهاجر ترک است. او به کونگ فو علاقه فراوان ‏دارد، اما والدینش به او فشار می آورند تا بیشتر روی دروس خود متمرکز شده و در رشته پزشکی قبول شود. کاری که ‏برادرش علی از عهده آن برآمده و اینک پزشکی جوان و در آستانه ازدواج با یاسمین است. اما عایشه مخفیانه به تمرین ‏ها ادامه داده و در باشگاهی معتبر که توسط استادی شرقی اداره می شود، ثبت نام می کند. برخورد با حریف های مذکر ‏ابتدا برای عایشه که در خانواده ای مذهبی بزرگ شده، سخت و ناگوار است. ولی او خود را با تمرکز روی ورزش ‏تسکین داده و حتی ابراز علاقه هم رزم دانمارکی اش امیل را رد می کند. در میان اعضای تیم جوان با استعدادی به نام ‏عمر نیز حضور دارد که او نیز ترک تبار بوده و از مبارزه با زنان امتناع می کند. استاد از او می خواهد یا با زن ها-‏مخصوصاً عایشه- نیز نبرد کند یا کلاس را ترک نماید. عمر که از این تصمیم خشمگین شده، در مجلس عروسی علی و ‏یاسمین با عایشه درگیر شده و عروسی به هم می خورد. خانواده عایشه نیز بعد از فهمیدن ماجرا، عایشه را باعث برهم ‏خوردن عروسی و بدنام شدن خانواده دانسته و علی نیز به شدت از وی دلخور می شود. عایشه گریخته و به منزل ‏دوستش سوفی می رود، اما خیلی زود به خانه بازگشته و تلاش می کند تا موضوع را برای خانواده روشن نماید. سپس ‏در مسابقات کونگ فو شرکت کرده و با عمر مبارزه می کند…‏

چرا باید دید؟

خانم ناتاشا آرتی در 23 مه 1969 در گنتوفته دانمارک به دنیا آمده و شهرتی به عنوان فیلمنامه نویش و کارگردان در ‏کشورش دارد. مخصوصاً با فیلم دوگمایی سال 2003 خود به نام ‏Se til venstre, der er en Svensker‏[کهنه، نو، ‏قرضی و آبی یا سگی به نام فیات 128] برنده جایزه داوران ‏AFI Fest‏ و بهترین بازیگر از جشنواره کارلووی واری ‏که سی و دومین فیلم نهضت دوگما 95 محسوب می شود. آرتی از 1993 با ساختن اپیزودهایی از سریال های مختلف ‏تلویزیونی شروع به کارگردانی کرده و اولین فیلم سینمایی خود را در2000 با نام معجره[برنده دو جایزه اصلی ‏جشنواره جیفونی] مقابل دوربین برد. مبارز سومین فیلم بلند اوست که با هزینه واقعاً ناقابل 300 هزار دلار ساخته شده ‏و یک فیلم سوپر مستقل است. ‏

مبارز فیلمی درباره مهاجران است. بیشتر شخصیت های فیلم(همین طور بازیگرانش) را مهاجران تشکیل می دهند و دو ‏خانواده ترک در مرکز داستان قرار دارند. عایشه فرزند یکی از این خانواده هاست که اندکی-بله، فقط اندکی- خواستار ‏جدا شدن از نقش سنتی خویش است. ترک ها در طول سه دهه گذشته بعد از اشباع آلمان از کارگران ترک تبار و چند ‏بحران اقتصادی فاجعه بار در کشور خود راهی اسکاندیناوی شدند. رویای یافتن کار و ثبات اقتصادی بسیاری از آنها را ‏به سوی سرابی رهنمون ساخت که گاه جز ویرانی چیزی نصیب شان نکرد[فیلم سفر امید زاویر کولر را به یاد می ‏آورید؟]. در مقایسه ترک ها با ایرانیان مهاجر باید گفت که تعصب دینی و آیین های سنتی قدرتمند در میان این خانواده ‏ها دردسرهای بزرگی برای فرزندان اغلب این مهاجران به وجود آورد. اکثریت فرزندان دختر این خانواده ها باید با ‏اقوام خود در ترکیه ازدواج کنند یا به عقد فرزندان دیگر مهاجران ترک در آیند. فرزندان پسر نیز کم و بیش سرنوشتی ‏مشابه دارند و چون قرار است عملدار همین سنت ها بوده و بعدها پا جای پدران شان بگذراند، گاه عامل خشونت ها و ‏قتل های ناموسی نیز می شوند. در سال های گذشته موارد بسیار زیادی از قتل های ناموسی در اسکاندیناوی به دست ‏ترک ها و گاه کردهای ترکیه گزارش شده است. بنابراین وقتی می گوییم عایشه فقط اندکی می خواهد از نقش سنتی خود ‏فاصله بگیرد، سخنی به گزاف نگفته ام. او تنها خواهان ادامه ورزش کونگ فو است. عایشه خود را قادر به برآورده ‏کردن آرزوهای پدر در زمینه پزشک شدن-مانند برادرش- نمی بیند. او شیفته ورزشی رزمی است، و حتی با وجود ‏آزرده بودن از سنت ها دل نیز در گرو آنها دارد. مانند اولین تمرین هایش با مردها که از تماس بدن آنها با بدن خود ‏دچار حالت اشمئزاز و هراس می شود. ولی به خود می قبولاند که تنها به فکر مبارزه است و بس و از دیگران هم می ‏خواهد تا به این امر ایمان بیاورند. حتی ابراز عشق امیل را رد می کند، چون می داند عاقبت خوشی ندارد. او شخصاً ‏قادر به جذب شدن در میان دختران آبجوخور و سیگاری دانمارکی نیست. خود را متعلق به دنیای آنها نمی داند، ولی از ‏نقش سنتی خود نیز می خواهد اندکی-فقط اندکی- دور شود. او در پایان موفق می شود و حتی از عمر نماینده ‏مردسالاری مذهب زده کشورش در مسابقه شکست می خورد. عایشه روی سکوی دوم می ایستد، اما همین که عمر ‏پذیرفته با وی نبرد کند، خود پیروزی بزرگی است. یقیناً این پیروزی بعدها با فتوحاتی بزرگ تر دنبال شده و به نقش ‏سنتی وی در خانواده پایان خواهد بخشید. اما تا آن زمان راهی به درازی تولد و مرگ چند نسل دیگر باقی است. ‏

مبارز فیلمی قابل اعتنا درباره جامعه مهاجران است و با شرکت مهاجران تولید شده است. درامی درباره بلوغ نوجوان ‏های همین خانواده ها که یک(یا دو ایرانی) نیز در آن نقش ترک ها را بازی کرده اند(شخصاً پیرنگ فرعی عشق میان ‏دو انسان از دو فرهنگ متفاوت را-مثلاً برخورد فرهنگ ها- خیلی جدی نمی گیرم. مبارز فیلم عایشه است و نبرد او ‏علیه سنت و دین). اولی نیما نبی پور است که در نقش علی برادر عایشه بازی کرده و بر خلاف دیگران یک کلمه ترکی ‏نیز صحبت نمی کند. و دومین نفر بهروز بانیسی در نقش عمر که می تواند از مهاجران کرد ایرانی باشد. ‏

مبارز بر خلاف بودجه بسیار اندکش از طراحی صحنه های رزمی بسیار خوبی برخوردار است و به عنوان یک فیلم ‏رزمی هم برای دوستداران این گونه می تواند تماشایی باشد. ‏

ژانر: درام، فانتزی. ‏

youngpepole.jpg


جوان ها عشق بازی می کنند‏‎‎‏ ‏Young People Fucking

کارگردان: مارتین گرو. فیلمنامه: آرون آبرامز، مارتین گرو. موسیقی: تودور کوباکوف. مدیر فیلمبرداری: آرتور ئی. ‏کوپر. تدوین: مایک باناس. طراح صحنه: دیانا آباتانجلو. بازیگران: آرون آبرامز[مت]، دیورا بایرد[جمی]، سونیا ‏بنت[میا]، کالوم بلو[کن]، کریستی بوث[ابی]، جاش کوک[اریک]، جاش دین[اندرو]، انیس اسمر[گورد]، ناتالی ‏لیسینسکا[اینز]، پیتر اولدرینگ[دیو]، کارلی پاپ[کریس]. 90 دقیقه. محصول 2008 کانادا. نام دیگر: ‏Y.P.F.‎‏. برنده ‏جایزه بهترین بازیگر زن نقش مکل/سونیا بنت از انجمن منتقدان ونکوور. ‏

داستان پنج زوج مختلف در صحنه معاشقه در شش فصل: پیش در آمد، پیش نوازش، سکس، میان پرده(تنفس)، ‏اُرگاسم(اوج لذت جنسی)، پس در آمد. ‏

هر کدام از زوج ها نماینده یک صورت مثالی هستند:‏

رفقای خوب: مت و کریستین تصمیم گرفته اند تا دوست باشند اما علاقه عاشقانه ای میان خود کشف می کنند. ‏

زوج ها: اندرو و همسرش ابی که در روز تولد وی تصمیم کشف می کنند زندگی جنسی شان بدتر از آنی بوده که ‏تصورش را می کردند. ‏

طلاق گرفته ها: میا و اریک بعد از جدایی بار دیگر با هم ملاقات و عشق بازی می کنند. ‏

تازه آشنا شده ها: جمی دوست پسر خانم باز خود را به آپارتمانش می آورد. ‏

هم اتاقی ها: گورد، دوست دخترش اینز و هم اتاقی اش دیو. گورد از دیو می خواهد تا در برابر چشمان او با اینز سکس ‏داشته باشد. ‏

چرا باید دید؟

مارتین کوئین گرو سوئیسی است و متولد ژنو به سال 1977، اما عمده کودکی را در اوتاوا گذرانده، در تورنتو به ‏دانشگاه رفته و اینک ساکن ونکوور است. از 6 سال پیش با نوشتن و تهیه کنندگی سریال های تلویزیونی پا به دنیای ‏فیلمسازی گذاشته و جوان ها عشق بازی می کنند[ یا درست ترش آن طور که در پوستر فیلم آمده جوان ها می گایند-یا ‏سکس دارند- ولی ما می ترسیم بپرسیم] اولین کار او در مقام کارگردان است و چه شروع امیدوار کننده و خوبی برای ‏یک فیلمساز تازه نفس!‏

جوان ها عشق بازی می کنند ظاهر یک کمدی رمانتیک را دارد، اما همان طور که خود گرو در جشنواره فیلم تورنتو به ‏زبان آورد: “نسل ما سخت تلاش می کند تا عشق و سکس را از هم جدا کند. ولی همه به شکلی فلاکت بار شکست می ‏خورند. من می گویم: گوش کنید همسن و سال های من، این کار واقعاً بدون ارتباط احساسی واقعاً سخت است”.‏

از نظر من جوان ها عشق بازی می کنند یک فیلم روانشناختی درجه یک است. یک دایره المعارف رفتار جنسی که پنج ‏زوج متفاوت و در واقع نمونه ای را برگزیده و رفتارهایشان را در محیط های بسته و در بستر قبل و بعد از سکس ‏تصویر می کند(در واقع فیلم در 5 اتاق خواب می گذرد). یک کمدی هوشمندانه که از روش روایت تو در تو استفاده می ‏کند تا مشکلات این 5 زوج را نمایش دهد و بر نکته ای بسیار مهم اشاره دارد: هنوز هم سکس(شاید هم عشق) مهم ترین ‏واقعه در برخورد میان دو انسان است!‏

جوان ها عشق بازی می کنند با هزینه یک و نیم میون دلار کانادا تولید شده، اما فروش خوبی داشته[البته در کانادا سبب ‏بروز مشاجراتی هم شده] و قرار است توزیع گسترده جهانی را نیز تجربه کند. خواهش می کنم شما هم مثل خیلی ها از ‏نام فیلم نترسید و سعی کنید با ذهن باز به تماشای آن بنشینید. چون بر خلاف نامش صحنه واقعاً سکسی ندارد و مطالعه ‏ای دقیق درباره نوع روابط آدم ها در جوامع امروزی است. شاید مثل من تنها نتیجه ای که از فیلم عایدتان شود این باشد ‏که هیچ کدام از زوج ها رستگار نمی شوند. این روابط همگی محکوم به نابودی است. سست و بی بنیاد است و هدف ‏فیلمساز جوان نیز همین بوده است. منتها این داروی تلخ را با اسانسی شیرین به خورد ما داده است. او راهی قطعی ‏برای درمان این نابهنجاری ها پیشنهاد نمی کند و تنها به عشق اشاره می کند. اما چیزی بیش از عشق برای نجات این ‏آدم ها نیاز است. ‏

ژانر: کمدی. ‏