برادرعلیرضا کرمی خیرآبادی، زندانی امنیتی ۶۱ ساله ای که روز شنبه در بیمارستان امام خمینی تهران درگذشت در مصاحبه با “روز” اعلام کرد که وی در حالی درگذشت که با غل و زنجیر به تخت بسته شده بود.
او گفت جنازه برادرش در پزشکی قانونی است و قرار است امروز به خانواده تحویل داده شود: “پرونده پزشکی اش را که دیروز دیدم علت مرگ را اختلالات حواسی و تنفسی نوشته بودند اما برادر من هیچ مشکلی نداشت. قبلا قلب او مشکل داشت که جراحی کرده و بالون زده بود، حالا نمیدانیم چه اتفاقی افتاده چون یک هفته قبل از کما رفتن برادرم، او را در زندان رجایی شهر ملاقات کرده بودیم و خیلی سرحال بود”.
علیرضا کرمی خیرآبادی از زندانیان امنیتی زندان رجایی شهر بود. او به جرم هواپیما ربایی به اعدام و سه سال زندان محکوم شده بود اما به گفته برادرش از سال ۷۸ همچنان در زندان بود تا روز شنبه که درگذشت.
برادر علیرضا کرمی خیرآبادی درباره پرونده و محکومیت او توضیح میدهد: “برادرم کارمند شرکت نفت و مسئول ایمنی آتش نشانی بود ولی سر کار خیلی او را اذیت میکردند. به جزیره خارک منتقل اش کرده بودند ولی اجازه نمیدادند آنجا خانه بگیرد و می گفتند باید در اهواز خانه بگیری. از سویی ممنوع الخروج هم بود و به خاطر دیگر برادرم که عضو سازمان مجاهدین خلق است او را خیلی اذیت می کردند. تا اینکه علیرضا سال ۷۱، هواپیمای متعلق به شرکت نفت را ربود و به عراق رفت. آنجا او را به اردن تحویل دادند و دولت اردن هم سال ۷۸ او را تحویل ایران داد و از همان زمان زندان بود. او را به اعدام و سه سال حبس محکوم کردند ولی تمام این مدت با همان حکم در زندان ماند؛ یعنی حکم اعدام را اجرا نکردند و همین طور در زندان نگه اش داشتند تا اینکه خبر مرگش را شنیدیم.”
از آقای کرمی خیرآبادی می پرسم چگونه در جریان خبر درگذشت برادرتان قرار گرفتید؟ می گوید: “حتی خبر انتقال برادرم به بیمارستان و کما رفتن او را هم به ما ندادند، ما از طریق یکی از همبندی های برادرم در جریان قرار گرفتیم. من مسافرت بودم. هم بندی برادرم خبر داد و گفت که اگر دیر برسید علیرضا را دیگر نخواهید دید. آمدم تهران و دیدم که در بیمارستان امام خمینی است. در کما بود اما با غل و زنجیر او را به تخت بسته بودند. دو سرباز هم بودند. واقعا نمیدانم اسم اش را چه باید بگذارم. آدمی را که در کما است و دو سربازهم بالای سرش است، به تخت بسته بودند. او در همین وضعیت هم درگذشت. برادر من هر جرم و اتهامی هم که داشت یک زندانی بود، یک انسان بود. دیدن او که در کما به تخت بسته شده واقعا دردآور بود”.
او می افزاید: “برادرم همچنان بیمارستان بود که از طریق یکی از شبکه های تلویزیونی خبر مرگ اش را شنیدیم. یعنی بعد از مرگش هم به ما خبر ندادند. رفتیم بیمارستان امام خمینی و جنازه را به پزشکی قانونی منتقل کردند ما را فرستادند به کلانتری ۱۴۸ فلسطین و آنجا هم چند سئوال و جواب کردند. گفتیم شکایتی از کسی نداریم و نوشتیم. نامه تحویل جنازه را به ما دادند و گفتند که امروز برای تحویل جنازه برویم و شناسنامه برادرم را هم ببریم. شناسنامه و وسایل برادرم هم که در زندان رجایی شهر است. به هر حال امروز پی گیری میکنیم”.
به گفته آقای کرمی خیرآبادی در پرونده برادرش علت مرگ را اختلال حواسی و اختلالات تنفسی نوشته اند.
سئوال میکنم که برادر شما بیماری یا مشکل خاصی داشت؟ آقای کرمی خیرآبادی می گوید:” برادرم تا یک هفته قبل از اینکه به بیمارستان منتقل شود سرحال بود. ما همان موقع او را ملاقات کردیم. قبلا مشکل قلبی داشت که جراحی کرده و بالون زده بود. بعد از آن گاهی گله میکرد که رسیدگی نمی کنند، مثلا میگفت بعد از جراحی اش دارو نیاز دارد ولی به او نمیدهند یا برای کنترل پیش دکتر نمی برند و.. اما بیماری خاصی نداشت”.
علیرضا کرمی خیرآبادی، ۶۱ ساله و دارای ۵ فرزند بود. یکی از فرزندان او هم چند سال پیش در کشور ترکیه جان خود را از دست داد.
به گزارش سایت جرس علیرضا کرمی خیرآبادی قبل از انتقال به بیمارستان به دلیل اصرار ماموران اعزام در پوشیدن لباس زندان و مخالفت وی با این خواسته نهایتا به بند بازگردانده شده اما روز بعد از آن در پی تشدید بیماری با حالت بیهوش با آمبولانس به بیمارستان منتقل شد. تا اینکه ظهر روز شنبه بدلیل نارسایی مغزی از طریق عفونت ویروسی مغزی فوت کرد.
او براساس گزارش وب سایت بیبی سی، در سال ۱۳۸۷ از زندان رجایی شهر در نامه ای سرگشاده نوشت که وزارت اطلاعات بارها او را به اتهام هواداری از برادرش عبدالرضا کرمی خیرآبادی، از اعضای سازمان مجاهدین خلق، در گچساران بازخواست و اوهر گونه ارتباط با برادرش را تکذیب کرده است.
بر اساس این گزارش آقای کرمی خیرآبادی در بخشی از نامه خود نوشته بود: “رفتاری با من داشتند که مصداق بارز قصاص قبل از جنایت می باشد. من جان خود و فرزندانم را در خطر می دیدم و آنها آنقدر مرا شکنجه کردند که لاجرم برای نجات خود و خانواده ام اقدام به فرار با هواپیمای فوکر ۲۷ متعلق به شرکت ملی نفت ایران نمودم”.