مادر مصطفی کریم بیگی، جوانی که در عاشورای 88 هدف گلوله قرار گرفته و جان باخت در مصاحبه با “روز” از تخریب و شکستن سنگ قبر فرزندش خبر داده و گفت: تکه های شکسته سنگ قبر فرزندم را مردم جمع کرده روی مزار او گذاشته اند اما تنها پاسخی که با از گذشت بیش از دوسال گرفته ایم شکستن سنگ قبر مصطفی است.
شهنار اکملی گفت: این کارها باعث می شود صدای من بلندتر شود و فریاد بزنم که مگر بچه مرا مظلومانه نکشتید؟ مگر او را که دستانش خالی بود نکشتید؟ حال از چه می ترسید از سنگ قبر پسر من؟ از اینکه او و نامش زنده است؟
مصطفی کریم بیگی، جوان 26 ساله ای بود که در روز عاشورای 88 و در جریان اعاتراضات مردمی به انتخابات خرداد همان سال هدف گلوله قرار گرفته و جان باخت.
مادر او پیشتر به “روز” گفته بود که ماموران امنیتی خوستار تعویض سنگ قبر فرزندشان شده و خانواده او را برای این مساله تحت فشار قرار داده اند.
او اکنون می گوید که سنگ قبر فرزندش را شکسته و تیکه های سنگ قبر را به اطراف پرت کرده اند اما مردم تیکه ها را جمع کردم و بر روی مزار مصطفی گذاشته اند.
خانم اکملی توضیح میدهد: از اطلاعات به ما گفتند باید سنگ قبر را عوض کنید پدر مصطفی گفت ما عوض نمیکنیمذ رگفتند پول سنگ قبر را هم میدهیم عوض کنید و کلمه شهید را حذف کنید. قبول نکردیم بعد گفتند روی آن را با رنگ بپوشانید. پدر مصطفی بالای سنگ قبر را که نوشته بودیم “شهید مظلوم عاشورا” رنگ زد و با رنگ پوشاند. اما مردم رنگ را پاک کرده بودند که شهید مظلوم عاشورا مشخص باشد تا سه هفته پیش که وقتی سر خاک رفتم دیدم روی قبر مصطفی رنگ پاشیده و خاک ریخته اند. این پنج شنبه هم که رفتم دیدم سنگ قبر را شکسته و به اطراف پرت کرده اند و مردم اما تیکه های شکسته را جمع کرده و روی مزار گذاشته بودند تا ما زیاد ناراحت نشویم.
مادر مصطفی کریم بیگی سپس می گوید که من نمیدانم چه فکری میکنند اما این کارشان باعث می شود من بیشتر صدایم را بلند کنم و فریاد بزنم بچه من با دستان خالی رفت و شهید شد اگر جرمی کرده بود او را می گرفتند و دادگاهی میکردند اما زدند توی پیشانی اش و او را کشتند و اکنون سنگ قبرش را هم تحمل نمی کنند و از سنگ قبر او می ترسند همین نشان میدهد که بچه من زنده است.
از خانم اکملی می پرسم که با گذشت دو سال و نیم از جان باختن فرزندتان چه پاسخی به شکایت شما دادند؟ چه توضیحی درباره جان باختن فرزندتان داده اند؟ او می گوید: جوابشان شکستن سنگ قبر مصطفی است. هیچ توضیحی هم نمیدهند تنها می گویند یا بیا دیه بگیر یا برو قاتل را پیدا کن. مگر من کارآگاه هستم که قاتل را پیدا کنم؟ من به دستگاه قضایی متوسل شده ام و شکایت کرده ام که قاتل بچه ام را پیدا کنند و به مجازات برسانند. مگر نمیدانند قاتل بچه من و بچه های دیگر کیست؟
او می افزاید: من دیه میخواهم چه بکنم؟ بچه مرا روز عاشورا مظلومانه شهید کردنذد نه تنها بچه من همه بچه های ما که شهید شدند و به خانواده های همه هم می گویند که بیایید دیه بگیرید. ما میخواهیم قاتلان بچه هایمان معرفی و محاکمه شوند دیه نمیخواهیم.
از مادر مصطفی می پرسم حال چه خواهید کرد سنگ قبر شکسته را عوض و کلمه شهید را حذف میکنید؟ می گوید: ما سنگ قبر را عوض نمیکنیم این سنگ قبر باید باشد همین سنگ شکسته باید باشد. هر کسی که سر خاک می آید می پرسد چرا شکسته اند؟ برای همه این “چرا” هست و من می گذارم این سنگ قبر به همین شکل بماند تا همه ببینند و کسانی که آن را شکسته اند باید جوابگو باشند و بدانند که با شکستن سنگ قبر به جایی نمی رسند. شکستن سنگ قبر نشانه ضعف شان است و فریاد مرا بلندتر میکند.
خانم اکملی می افزاید: من مدتها بود مصاحبه هم نمیکردم سکوت کرده بودم و تنها سر خاک بچه ام می رفتم تا اینکه چنین کردند و فریاد مرا دراوردند. حداقل جواب ما را که میدهند و قاتل را معرفی نمیکنند دیگر کاری به کارمان نداشته باشند آخر جز آبرو ریزی، چه نتیجه ای دارد شکستن سنگ قبر؟
مادر مصطفی کریم بیگی می گوید که او سیاسی نیست و یک زن معمولی است که با سیاست کاری ندارد “من یک آدم عادی هستم اصلا سیاسی نیستم اما حق دارم و می پرسم که چرا بچه مرا کشتید؟ مگر بچه من حق زندگی نداشت؟ بچه من و بچه های ما فرقی نمیکنند همه آنهایی که توی خاک خوابیده اند می توانستند زندگی کنند ازدواج کنند و خوشبخت باشند. چرا کشتید و چرا خانواده ها را راحت نمی گذارید؟
او سپس خطاب به مجامع حقوق بشری بین المللی می گوید که “ما از مجامع حقوق بشری بین المللی میخواهیم از ما حمایت کنند تنها در حرف و شعار خلاصه نشود. شما مطبوعاتی ها صدای ما را به همه حا می رسانید اما اینها برای ما چه کرده اند؟ این همه مصاحبه از ما منتشر شده چه بازتابی داشته؟ هم بچه هایمان را از دست دادیم هم اینقدر عذاب می کشیم چرا کسی کاری نمیکند؟
خانم اکملی پیشتر نیز به “روز” گفته بود: این سازمان های حقوق بشری کجا هستند؟ چکار میکنند؟ این همه بچه شهید شد چکار کردند؟ این همه بچه که به خاک و خون کشیده شدند خونشان کجا رفت؟ میدانید چقدر از خانواده ها بچه هایشان را از دست دادند؟ یکی مثل من و مادر سهراب، صدایمان را بلند می کنیم اما میدانید چقدر از خانواده ها صدایشان در نمی آید و سکوت کرده اند؟ من به جان خریده ام همه چیز را و اصلا مهم نیست امشب یا فردا بیایند و بازداشت ام کنند چون صد در صد میدانم که تلفن را شنود می کنند. هر کجا که می روم آمارش را در می آورند اما می گویم که بشنوند این درد دل یک مادر است. من حرف زیادی نزده ام یک مادر دلسوخته ام؛ می گویم که الان بشنوند و همان قدر که شما به عنوان مادر دلت می سوزد شاید آنها هم کمی دلشان بسوزد و با خود بگویند ای وای اگر بچه من بود چه میکردم؟ همان طور که موقع بازجویی هم گفتم شما پدر هستید اگر دست بچه تان خاری برود چه حالی می شوید؟ حال ببینید من چه حالی دارم که بچه ام روز عاشورا رفت و دیگر نیامد روزهای بعد هم نیامد تا 16 روز بعد که او را در سردخانه کهریزک دیدم و…
او افزوده بود: خون بهای فرزندش، ازادی زندانیان سیاسی و آزادی ایران است: مصطفی ستون خانه ام بود، ستون مردمش شد و خونش را به مردمش اهدا کرد. وقتی گفتم خون بهای بچه ام آزادی ایران و زندانیان است شعار ندادم، هدف مصطفی را گفتم. من آدمی سیاسی نبوده ام و نیستم اما الان زبان مصطفی هستم. مادر همه شهدا زبان بچه هایشان هستند، مادر سهراب، زبان سهراب است و مادر رامین، زبان رامین و خوب میدانم که خون مصطفی می جوشد و یک روز دامن قاتلانش را خواهد گرفت.