جنبش سبز و ضرورت ها

فرید طلایی
فرید طلایی

تعریف و تفسیر یک استراتژی جامع و کامل برای پیروزی جنبش آزادی خواه ایران ضرورتی است اجتناب ناپذیر. از آنجایی که صدای آزادیخواه ملت ایران درهیچ حنجره ای تمام و کمال نمی گنجد، پس تحقق چنین ضرورتی را نمی توان وظیفه شخص، جریان و یا گروه خاصی دانست. 

همانطور که می دانیم استراتژی مجموعه ای است از انواع راهکارهای ممکن در سطح و ابعاد مختلف، با تاثیر گذاریهای متفاوت اما در یک جهت هم سو برای دست یابی به هدفی مشخص، پس می بایست ابتدا هدف را بشناسیم و بعد راهکارهای مورد نیاز را فراهم آوریم.

راستی هدف جنبش سبز چیست؟ پاسخ این سئوال را اگر از نظر رهبران جنبش که به قولی تمام هواداران جنبش می باشند بپرسیم انصافاً تا چه اندازه به پاسخی مشترک می رسیم؟ پاسخ را اگر از فعالان سیاسی و صاحب نظران در داخل حاکمیت بجوییم به چند جواب خواهیم رسید؟ در میان صاحب نامان و فعالان گرفتار جنبش در داخل کشور، چه هدفی به عنوان هدف غایی این جنبش تعریف شده است؟

باز پس گیری رای ملت، برگزاری انتخاباتی آزاد، رفراندوم برای تغییر قانون اساسی، برکناری دولت، آزادی مطبوعات، رهایی زندانیان سیاسی در بند، توقف اعدامها و دستگیریهای خودسرانه، انحلال نهاد ولایت فقیه، تغییر نظام سیاسی حاکم، برگزاری تجمعات خیابانی، برقراری حکومت سکولار، … به راستی کدام یک از این موضوعات هدف اصلی و اساسی جنبش سبز خواهد بود؟

بدون داشتن هدف و استراتژی مشخص، جنبش سبز در میان کارزار اندیشه و عمل، گرفتار ابهام و عدم صراحت بیان می شود و نا خواسته صدها هدف در اذهان ترسیم می نماید که هیچکدام  از نظر عموم دراولویت قرار نمی گیرد و در نهایت  مجموعه ای از نیازهای جامعه، اندیشه ای در کنار دردهای خفته فرهنگ دوستان و عافیت طلبی متداول صاحبان منفعت اقتصادی، در معامله قدرت طلبی  سیاسیون معنی می شود و آمال و آرزوهای ملت آزادیخواه  درهم می پیچد و مه ای غلیظ آسمان ذهن آدمیان را پر می کند و  تشخیص و پیگیری مصرانه هدف اصلی و غایی این جنبش به تاخیر و مجادله می افتد.

نباید در این فضای مه آلود ادبیات سیاسی، حامیان جنبش دور از برنامه و هدف فقط حول محور تفسیر خشونت و قساوت حاکمیت دور بزنند که در این صورت، سرمایه گران سنگ حامیان میلیونی جنبش در برهوت سرخوردگی و نا امیدی و وحشت رها می ماند. اگر تشتت آرا در میان حامیان  در کار نباشد، تریبونی آزاد برای صاحبان  نفوذ، به راحتی فعالیتهای بی وقفه دستگاههای رعب و وحشت حاکمیت را کارآمد تر می سازد.

تحلیل بنیه امید در میان جوانان حامی جنبش از برنامه های تاثیر گذار جریان مخالف است. پس ما چرا با بی تدبیری در تشریح قدرت مخالف خود آن را دامن زنیم؟ تهی کردن بنیان اقتصادی خانواده های متوسط جامعه هدفی است که مخالفان جنبش با برنامه آن را پیش می برند، ما در مقابل چه می توانیم بکنیم؟ شعله ور کردن خشم مذهبی و سنتی توده ها در برابر شعارهای جنبش هر روز جدی تر پیگیری می شود، ما چه اندیشه ای در سر داریم؟

در آن سوی خط آنان در زیر پرچم دفاع از ولایت که همانا آن را خیمه اول و آخر خود می دانند جمع شده اند، ما کجا گرد هم خواهیم آمد؟ آنها با پول بیت المال و صادرات نفت و حراج مفت منفعت ملی سرمایه مورد نیاز خود را دست و پا می کنند، ما چگونه باید منابع مالی مورد نیاز خودمان را فراهم آوریم؟

نمی بایست در چنین کارزار سختی، اندک فضای گپ و گفت و اعتماد میان مردم را با آزمون و خطا در مسیر اما و اگر و شاید و ای کاش پیش برانیم که این خود جفاییست سخت نا بخشودنی. اگر امکان پیروزیهای بزرگ فراهم نیست، باید پیروزیهای دست یافتنی، کوچک و سمبلیک را جستجو کرد. اگر راه ارتباط برای گفتگوی آزاد بسته است، باید متاثر از تجربه و ذکاوت تاریخی خود، شعر و شعار و لطیفه را در بستر سرد جامعه رواج داد تا مبارزه برای آزادی شیرین و جذاب شود. اگر اینترنت مسدود شد  و دیگر امکان چت کردن و ایمیل زدن مهیا نبود باید بساط میهمانی های شبانه  راه انداخت تا هم دیگر را بیشتر بشناسیم و حلقه های محلی مان شکل بگیرد.  

باید تلاش کرد تا آزادی و آزاد زیستن  مهم ترین خواسته جوانان شود. باید امید را سرمایه رسیدن به هدف نهایی، یعنی همان آزادی بدانیم. باید حنجره های یاس و ناامیدی را به طنین خوش آواز امیدواری آشنا کنیم. نمی توان آنچه را که خود باور نداریم به دیگران بباورانیم.

 در فضای نا امن و سنگین امنیتی باید تلاش کرد تا کارهای فرهنگی رونق یابد و سطح آگاهی مردم از واژه آزادی و تاثیر آن بر زندگی روزانه شان هر روز بیشتر شود. با موسیقی و شعر و تئاتر می توان دوران بحران را سهل تر طی کرد و امیدوارانه تر منتظر فضای عمل ماند.