تماشا

لیلا سامانی
لیلا سامانی

تماشای جهان ادب و هنر

از شوالیه نیمه مجنون تا بابی ساندز

 

دن کیشوت: این شوالیه نیمه مجنون

 

 

چهار صدو هشت سال از روز انتشار”دن کیشوت” - نقطه سرآغاز رمان مدرن جهان – می گذرد. رمانی که به قرن پنجم پا می گذارد و از ادبیات قدرتمند و درخشان اسپانیای قرن شانزدهم، بر می آید. شاهکاری که مرزها را درنوردید و نه تنها ادبیات اسپانیا، که ادبیات آمریکای لاتین وحتی جهان را هم تحت تاثیر قرار داد.

“دن کیشوت” تصویرگر سلحشوریهای تخیلی شوالیه ای نیمه مجنون است. مردی که در خیال بدل به شوالیه ای مبارز و سازش ناپذیر می شود و در حقیقت مردی سرگشته و ضعیف الجثه است که ایمان، آرمانگرایی و عدالتجویی اش در زمانه ی او به سخره گرفته می شود و در نهایت از وی قهرمانی شکست خورده برجای می نهد. دوگانه های شخصیت دن کیشوت آنقدر در هم تنیده و پیچیده اند که گاه در این اثر حتی مرز تراژدی و طنز هم از میان برداشته می شود، این قهرمان از سویی با خیالات خوش بینانه و ساده انگارانه اش مضحک و خنده آور جلوه می کند و از سوی دیگر با نمایش سرخوردگی و درماندگی اش، شوریدگی و سرگشتگی ابدی ذات بشر را به تصویر می کشد. روایتی غریب و در عین حال مانوس که خواننده را با خود دمساز و همراه می سازد و دن کیشوت را به مثابه ی آینه ای در برابر ذات شیدا و پرسش گر خویش می یابد.

هرچند “میگل سروانتس ساآودرا” خالق این اثر، به مانند دیگرآفرینندگان شاهکارهای ادبیات جهان، کمتر از مخلوقش به شهرت رسیده است، اما آنچه او از این قهرمان پریشان و سرخورده نقل کرد، فصل تازه ای در ادبیات تاریخ جهان گشود:

“ای خواننده فارغ البال، اگر بگویمت من این کتاب را که به مثابه فرزند طبع من است چنان زیبا و محتشم سرشار از فکر و معنی می خواستم که برتر از آن به تصور نگنجد بی نیاز به سوگند باور خواهی کرد، لیکن ای دریغ که من نتوانستم از قوانین طبیعت که به حکم آن “گندم از گندم بروید جو زجو” سر بپیچم…”

 

ناگیسا اوشیما: جدال با تابو

 

 

“ناگیسا اوشیما” کارگردان بی پروا و سردمدار موج نوی سینمای ژاپن در سن هشتاد سالگی بر اثر ابتلا به ذات الریه درگذشت.

 اوشیما با گسستن از قراردادهای سنتی سینمای ژاپن مسیر فیلمسازی خود را بر پایه ی اجتناب از تکرار و ساختار شکنی مدام بنا نهاده بود. فیلم های جنجالی او که آمیزه ای از مسائل جنسی، سیاست، عشق و فلسفه را به نمایش می کشیدند، در تقابل با معضلات اجتماعی چون فقر، فساد، تباهی، نژادپرستی وبی عدالتی بر می خاستند و جسورانه به تابوهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی می تاختند؛ جسارتی که از سوی برخی ستودنی و از طرف گروهی دیگر پرسش برانگیز و افراطی خوانده می شد.

از جمله فیلم های درخشان این کارگردان می توان به “شب و مه در ژاپن”، “تله”، “ مرگ با طناب دار”، “بازگشت سه میخواره”، “خواهر عزیزی برای تابستان”، “سرگذشت بیرحم جوانی”، “گورستان”، “امپراتوری احساس”، “خشونت در نیمروز”، “کریسمس مبارک آقای لاورنس” و “پسربچه ” اشاره کرد.

 

زنی چنین: شمشیر و حریر

 

“ویرجینیا وولف” که در صدوسی و یکمین زاد روزش هستیم، از برجسته ترین نویسندگان زن در قرن گذشته است، نویسنده ای که گرچه به تشریح حقایق درونی انسان می پرداخت، اما از دخیل کردن نظریات فمینیستی اش در آثار خود نیز غافل نماند و توانست در بنیان گذاری نوشته های زنانه نقشی اساسی ایفا کند. نوشته های وولف بر آمده از روح حساس و انتقادی او و تمایل سیری ناپذیرش به تسلط و شناخت بر همه ی امور غیر قابل لمس است. از همین روست که رمان های او نمونه ی کامل وبا شکوهی از شیوه ی تک گفتاری درونی و جریان سیال ذهن را به دست می دهند. وولف در یکی از درخشان ترین آثار خود به نام “اورلاندو” با الهام از زندگی ملکه ی ویکتوریا و خانواده ی وی، نگاه تلخ و گزنده ی خود را به مسائل فرهنگی- اجتماعی و همچنین تبعیض جنسیتی می دوزد. او در این کتاب از “اورلاندو”یی سخن می گوید که در کسوت یک مرد شمشیر زن، سلحشورو جسور است، اما پس از مدتی بدل به زنی می شود که این بار از دستانش نه برای گرفتن شمشیر که برای نگاه داشتن پارچه بر روی شانه ها و حفظ پوشش استفاده می کند. آنچه در این رمان می گذرد منحصر به تاریخ و خاندان خاصی باقی نمی ماند و چون درختی شاخ و برگ خود را بر بخش وسیعی از تاریخ می گستراند.

 

عشق به روایت هانکه

فیلم “عشق” برنده ی نخل طلای شصت و پنجمین جشنواره ی کن، جدیدترین ساخته ی “میشاییل هانکه” کارگردان اتریشی - آلمانی ست. این فیلم که این روزها توانسته است نام خود را در پنج رشته به عنوان نامزد دریافت جایزه ی اسکار به ثبت برساند، روایتی تکان دهنده است از آنچه خود هانکه، آن را “چگونگی کنار آمدن با درد و رنج کسی که عاشقش هستی” می خواند.

هانکه در این فیلم با دستمایه قرار دادن داستانی جهان شمول، جسورانه و گاه بیرحمانه به ترسیم زندگی مشقت بار زوج موسیقیدان سالخورده ای می پردازد که درآن عشق و رخوت آمیخته به رنج با هم در پیکارند. عشق به روال دیگر آثار هانکه تصویری صریح و تلخ از سرگشتگی ها و مشقات زندگی بشر امروز ارائه می دهد. تصویری که تلفیقی ست از تفکر روانشناسانه ی این فیلسوف و نگاه ریز بین و هنرمندانه اش.

 

دن کیشوت دنیای امروز

“احسان نوروزی” کتاب خود، “بطالت” را بر اساس جریان سیال ذهن نوشته است، اثری که مشخصا به لحاظ شیوه ی نوشتاروامدار “اورلاندو” ی ویرجینیا وولف و “بوف کور” هدایت است. قهرمان و راوی این کتاب “دن کیشوت” دنیای امروز است، قهرمانی که میراث پدرانش برای او دن کیشوت وار زیستن است. او در شهری آکنده از دود و توهم و در فضایی سورئال، به شیوه ای غریب وهر از گاه در خواب قصد می کند تا گریزی به واقعیت تحریف شده بزند، اما آنچه می بیند بازهم بر جنون و شیداییش می افزاید: “ وقتی خم می شوم تا دست در آب برم، به جای صورتم چهره دن کیشوت رامی بینم که با زرهی در هم شکسته و چهره ای خونین، کاسه سلمانی به دست، میان برهوتی ایستاده و پشت سرش، اسبی از رمق افتاده مشغول بوییدن خاک، پی ِ چیزی برای خوردن است.”

نوروزی، در این کتاب دن کیشوت را به میان “بطالت” دنیای سرگیجه آور امروز پرتاب کرده است، تا این بار به جای دم زدن از سلحشوری های خیالی، با کتابهای ادبی و فلسفی دست به گریبان شود و در درمان سرگشتگی و جنونش نویسندگان و فلاسفه را به مبارزه بطلبد. دنیایی که نزدیک است زیر آوارهای زلزله ی اطلاعات و تکنولوژی مدفون شود.

 

تن زندانی به مثابه ی سلاح او

فیلم گرسنگی ساخته استیو مک کویین،روایت شش هفته ی آخر زندگی “بابی ساندز “، مبارزمعروف ارتش جمهوری خواه ایرلند است، اعتصاب غذای تاریخی او که شصت و شش روز به طول انجامید و سرانجام با مرگ تراژیکش پایان یافت.

فیلم با تصاویر نفس گیر و درخشانش لحظات مملو از ترس و رنج گرسنگی تا مرگ را به نمایش می کشد. روندی که طی آن بدن به خود خوری دردناکی دچار می شود، به نحوی که ماهیچه ها و اندام حیاتی درونی بدن را در جست و جوی انرژی می کاود و مصرف می کند.