آیینه در آیینه

ابراهیم مهتری
ابراهیم مهتری

معرفی صفحات ادبیات معاصر ایران در صفحات جهانی اینترنت

روزگار شعر و داستان در تبعید

شماره جدید گذرگاه منتشر شد. گذرگاه جُنگی است ماهانه که به عنوان سایتی تخصصی به حوزه ی ادبیات می پردازد و در عین حال ادبیات معاصر را بیشتر پوشش می دهد.

گذرگاه به استناد آخرین شماره اش بیشتر آثار  ادبی را منعکس می کند که آفرینندگان  آن درخارج از ایران  زندگی می کنند.

 

نظرگاه سایت گذرگاه را می توان در بخش در باره ما چنین یافت:“ما مشتاقان و عاشقان ادبیات پارسی، با آنکه زیستگاههایمان در نقاط مختلف این دهکده جهانی است، ولی همه رهروان این “گذرگاه” هستیم. و تلاش می کنیم که در حد بضاعت خود که بسیارمزجات هم هست، آن را برای شما خوانندگان و شما قلم به دستان عاشق، هر ماه آب و جارو کنیم. و آویز های رنگین نور را در گوشه و کنار آن بیاویزیم.آثار شما، منشور های باز تاب ادبیات ما هستند، و بانی استمرار چراغانی این راه عبور خواهند بود، دریغ نکنید.”.

تازه ترین شماره گذرگاه شامل بخش های زیر است:

مقاله. در این بخش از جمله این مطالب آمده است: انقلاب مشروطه، حسین منصور حلاج، ای آدمها که در ساحل نشسته شاد و خندانید….

داستان در این بخش از جمله این مطالب آمده است: با اوزون اسماعیل فریاد، رویای، بازگشت…

در بخش شعر به این مطالب بر میخورید: ماجرای سیب، از زبان ‌برگ، من جلوه ی شباب ندیدم به عمر خویش

در بخش عکس گذرگاه که خودرا “ نشریه عشاق , عاشقان ادبیات، عاشقان آزادی، عاشقان زندگی” می خواند، تصاویری بسیار معمولی امده است که راهی به هنر نمی برد.

از مزیت های گذرگاه این است که در هر بخش (داستان، شعر، ترجمه مقاله، عکس) امکان پیام گذاشتن وجود دارد که خود این موضوع از طرفی مخاطب را کاملاً درگیر و فعال می کند

مشکلی که در نگاه اول رخ می نماید، عدم درج زمان به روز شدن سایت است و تنها مخاطبی که بطور مداوم به سایت سر بزند، متوجه زمان بندی آن خواهد شد. در ارشیو هم  فقط یاکلیک بر روی هرکدام از نشریات شماره‌های قبل می توان تاریخ نشر مطلب را یافت.

از شماره آخر سایت گذرگاه که همآهنگ کننده ان دکتر محمود صفریان است  یک شعر کوتاه را انتخاب کرده ایم:

وقتی که پیدا می شوی

گم می شود  تنهایی ام،  وقتی   که پیدا  می شوی

چون رمز و راز یک غزل، تعبیر رویا می شوی

در   لابه لای  واژه ها،   می بالی  و   بینم رها

از پوچیِ بیگانگی وز “کاش” و”امّا” می شوی

درغربت من می خزی، بر روح سردم می وَزی

لرزیدنم  را می مَزی،  جادوی  گرما   می شوی

سرکش  نگاهم  می کنی،  شور گناهم می کنی

وقتی که بی پروا تر از، مجنون ِلیلا می شوی

شوق  از کلامم  می چکد  تا درد را بیرون کند

شورآب   اندوه   مرا  وقتی   پذیرا    می شوی

هر قطره اش می کاودت، بر دفترم می خواندت

شعر  تو را   می پرورم،  پایان  حاشا می شوی

می  جویی ام  از  ابتدا،  می خواهی ام تا   ا نتها

چون روز آغازت عجین با عطر فردا می شوی

 

ویدا فرهودی - مرداد ۱۳۸۹

http://www.gozargah.com/