توهم احمدی نژاد یا؟

علی افشاری
علی افشاری

پدیدار شدن شکاف بین  رهبری  و رئیس جمهور نشان داد که حلقه یاران دولت احمدی نژاد برنامه ای برای آینده حاکمیت دارند که مورد تایید آقای خامنه ای  وجناح افراطی اصول گرا نیست. علی القاعده قهر احمدی نژاد بزودی تمام می شود  و وی برای جلو بردن برنامه اش به نهاد  ریاست جمهوری بر می گردد. اما وی با توجه به اتفاقات روی داده  وبخصوص مقابله علنی رهبری، برای تداوم برنامه اش نیاز به زمان و باز نگری در روش ها دارد.

 جریان وی می اندیشند که  رقابتی شدن  انتخابات های آینده در غیاب اصلاح طلبان می تواند آنها را به مقصود برساند. احمدی نژاد می پندارد که آراء اعلام شده به شخص وی داده شده است. لذا می تواند دوباره این آراء را به صحنه بیاورد. تا کنون این جریان با تبلیغ پروژه های عمرانی دولت در روستا ها وشهر های کوچک، توزیع کالا در مناطق محروم  جامعه   و تبلیغ گفتمان عدالت، ساده زیستی و مبارزه با فساد و ثروت های باد آورده  توانسته بود بخشی از آراء اقشار فرو دست را به دست آورد. حال تصور می کنند اجرای قانون هدفمند شدن یارانه ها وزن احمدی نژاد در این بخش را افزایش داده است.

اکنون حلقه یاران احمدی نژاد در صدد هستند بخشی از طبقه متوسط را جذب کنند که بیشتر مطالبات فرهنگی دارند و چگونگی نظام سیاسی برایشان مهم نیست و گرایشی به سمت هیچ کدام از جریانات سیاسی  ندارند. آن ها با  ترکیب آراء این عده  با اقشار محروم و روستا نشینان پیروزی خود را در انتخابات آینده تضمین شده می یابند. در راه تداوم قدرت، کسب اکثریت مجلس  برای آنها ارزشی استراتژیک دارد تا قوه مقننه را با قوه مجریه همسو سازند و سپس به صف آرایی در برابر نهاد های انتصابی بپردازند و آنها را مجبور به عقب نشینی و دنباله روی سازند.

اما چالش های جدی در سر راه این برنامه وجود دارد و موفقیت آن در شرایط معمول سیاسی را زیر سئوال می برد.

نخست جنبه متوهمانه آن است که بر مبنای ارزیابی درست و واقع بینانه از  موقعیت قرار ندارد. همانگونه که تصور پیوند استراتژیک رهبری با احمدی نژاد غلط از کار در آمد، فرض های دیگر نیز  ممکن است به چنین سرنوشتی دچار شوند.  توزیع پول، روحانیت ستیزی، نمایش چهره جدید در نظام سیاسی و مخالفت با گذشته نظام، ادبیات عوام پسند، نمایش فساد ستیزی در مناظره  های انتخاباتی، ژست های ناسیونالیستی، رویکرد تهاجمی و تحقیر گرایانه در برابر غرب و گرایش پوپولیستی  نقاط قوت این جریان را تشکیل می دهد منتها پایه اصلی و پشتوانه این مزیت ها حمایت نامشروط رهبری بود  که دیگر وجود ندارد. حال  در غیاب حمایت رهبری و نیروهای نظامی و امنیتی تحت هدایت وی، احمدی نژاد می خواهد به کار خود ادامه دهد؟ بدیهی است که بخش مهمی از آراء وی که بخاطر رهبری به وی رای داده بودند، ریزش خواهند کرد. وی برای جبران این ریزش باید به رای هایی  بیندیشد که خارج از سبد آراء پایگاه اجتماعی نظام هستند.

همچنین بخشی از حامیان وی با تصور حضور وی در قدرت در کنار او بوده اند. بررسی سوابق دیگر کارگزاران ارشد نظام جمهوری اسلامی نشان می دهد وقتی دچار مشکل شدند، بخشی از  طرفداران سابق به آنها پشت کردند و به صف مقابل پیوستند. این ریزش در برخی به علت فرصت طلبی سیاسی است و در برخی دیگر، ناشی از دلبستگی انها به کلیت نظام سیاسی است که در نهایت در دو راهی  پیش آمده، بقای نظام سیاسی  را بر  همراهی با فرد ارجح می شمرند. بنابراین محتمل است که برخی از سینه چاکان احمدی نژاد در صورت اصرار وی بر حفظ رابطه با مشایی و اطاعت گریزی از رهبری  از وی کناره بگیرند. اتفاقی که هشدار فاطمه رجبی آغاز آن است و توصیه محمد علی رامین  بخش دیگر آن که که وی را به چشم پوشی در استفاده از حقوق  قانونی  خود  و پیروزی در آزمون ولایت پذیری توصیه کرد، تا بمانند خود آقای خامنه ای  که از بنیان گذار جمهوری اسلامی اطاعت کرد نتیجه خوش  تبعیت محض از ولایت فقیه بچشد. این ها  روشن کننده جدایی طیف دیگری از نزدیکان کنونی وی است. اکثر سایت های گمنام و یا جدید التاسیسی که به حمایت از دولت و شخص احمدی نژاد مشغول هستند در عین حال توجه ویژه ای به رهبری دارند و می خواهند این هر دو را با هم داشته باشند. به عنوان مثال  سایت دولت یار که به دشمنان نظام هشدارمی دهد که هرگز آنان جدایی این نیرو ها از نظام را نخواهند دید، روشن می سازد اگر کار احمدی نژاد به جدایی از رهبری بکشد، کثیری از این نیروها بعید است به حمایت ا ز او ادامه بدهند.

بنابراین در شرایطی که احمدی نژاد در جناح اصول گرایان و نهاد های مهم نظام ریزش زیاد نیرو  پیدا کرده است و هیچیک از گرایش های نظامی، اطلاعاتی، امینتی و روحانی حاضر به حمایت از موضع مستقل وی نشده اند و در این جدال همه جانب رهبری را گرفته اند، او نا گزیر است بسمت مردم حرکت کند و  بن بست یار گیری در درون نظام را با جلب نظر بخش خاکستری، مستقل و ناراضی جامعه بشکند.   همان مسیری که جناح خط امام پس از نا امید شدن کنار امدن با رهبری جدید پیمود  و یا کارگزاران سازندگی در آن قدم گذاشت. البته جنس جریان احمدی نژاد با آنها تفاوت های زیادی دارد ولی جایگیری آن در جغرافیای سیاسی و الزامات جلب نظر مردم  به آنها شبیه است. همچنین در عین حال باید توجه داشت که این امر یک انتخاب نیست بلکه یک اجبار و تحمیل با توحه به سرشت بسته نظام سیاسی و تضاد ساختاری آن با  برون داد عرصه عمومی و مطالبات مردمی است.

اما حرکت احمدی نژاد به این سمت که استارت آن مدتی است زده شده و انتشار روزنامه هفت صبح و فعالیت برخی ا ز روزنامه نگاران اصلاح طلب در  آن  مهر تاییدی بر این ادعا است، گرچه با موانع جدی روبرو است.

بحران اعتماد بزرگترین چالش جریان احمدی نژاد است. آنها در بین مردم  وبخصوص نیروهای تحول خواه بد نام هستند و این مشکل بسادگی قابل حل نیست.  تمایل این   جریان برای آنکه خود را  اصول گرای پیشرو بنامد  ممکن است برخی معدود از روزنامه نگاران و فعالان سیاسی را جذب بکند اما برای تبدیل به یک جریان کافی نیست و به فعالیت های بیشتری نیاز دارد. برخی از نیروهای  مدافع دموکراسی جریان  احمدی نژاد را یک گروه فاشیستی می دانند که خطر آنها از همه جریانات حکومتی بیشتر است.

از سوی دیگر نا سازگاری بین  مطالبات اقشار محروم و طبقه متوسط نیز کار را برای جذب هر دوی آنها دشوار می سازد. میر حسین موسوی در انتخابات قبلی با همین برنامه وارد شد ولی نهایتا موفق نشد  و منطق انتخابات بر خلاف خواستش او را بسمت نمایندگی طبقه متوسط راند.

بنابراین چشم انداز موفقیت بخشی برای جریان احمدی نژاد وجود ندارد و ممکن است به همان سرعتی که او را بر کشید، از صحنه کنارش بگذارد. وقوع چنین حالتی به معنای گرفتاری وی در پیله توهم خواهد بود که سیاست ورزان در جوامع  بسته و حکومت های خودکامه بسیار مستعد آن هستند. در این حکومت ها چون رشد افراد بر مبنای ارادت سالاری و پشتیبانی راس هرم قدرت  و باز گذاشتن دست مجریان برای اعمال قدرت هست، کارگزاران تا زمانی که بر مسند هستند گمان می کنند قدرت اعمالی وابسته به شخص آنها هست اما وقتی متوجه موقعیت شکننده خود می شوند که دست پشتیبان قدرت از پشت آنها برداشته می شود و  وزن واقعی آنان آشکار می شود. جمهوری اسلامی کلکسیونی از این افراد را دارد که در زمان تصدی مسئولیت خود را قدر قدرت می دانستند ولی پس از افول آنچنان وضعیت نابسامانی  پیدا کردند  حتی نتوانستند جلوی تحقیر ها و فرجام ناگوار خود  را بگیرند. صادق خلخالی، علی فلاحیان، سعید امامی و هاشمی رفسنجانی نمونه هایی از این افراد هستند. 

همچنین رهبران و افرادی که به تصادف در موقعیت های مهمی قرار می گیرند، بسهولت دچار وهم می شوند که گویی دست غیبی و ماورایی آنها را  بر این سمت گذاشته است و رسالتی تاریخی بر دوش آنها قرار داد.  تفسیر خاص آخر الزمانی و مهدویت موعود گرای حلقه یاران احمدی نژاد بستر مساعدی است که آنها را تقدیر گرا می کند  و با نا دیده گرفتن واقعیت ها  و  تنگناها آنها را دلخوش می سازد که در پیچ آخر تاریخ هستند و برودی بشارت ظهور همه موانع را از پیش روی آنان بر می دارد. احمدی نژاد زمانی زندگی در نظام ولایت فقیه را  تمرین زندگی در جامعه مهدوی می دانست حال ممکن است وی به این نتیجه رسیده باشد که این امادگی بدست امده است و با توجه به ظهور قریبا الوقع امام زمان دیگر نیازی به ولایت فقیه نیست!

نحوه رشد و ارتقاء آقای خامنه ای که کاملا بر اساس تصادف صورت گرفت  و شخصیت پردازی  کاذبی که از او در حال حاضر صورت می گیرد، می تواند  احمدی نژاد را تشویق کند که تا بدون توجه به واقعیت و صرفا با استفاده از تبلیغات انتظارات زیادی از خود و توانایی هایش داشته باشد. جوامعی که در آنها شایسته سالاری وجود ندارد و در فرایند اجتماعی شدن ساز کار هایی برای چارچوب بخشیدن و سامان دادن  به رشد و ارتقاء تعبیه نشده است، همیشه در معرض این آفت هستند که افراد چیزی را  مطالبه کنند که اصلا استحقاق آن را ندارند.

بدین ترتیب با بررسی همه جوانب موجود  ودر نظر گرفتن واقعیت ها تا کنون، در شرایط متعارف امکان پیروزی آقای خامنه ای بیشتر است. البته این پیروزی  هزینه های زیادی برای نظام به  همراه خواهد داشت.

مگر آنکه احمدی نژاد دست به کار های غیر متعارف چون افشا کردن اطلاعات محرمانه در خصوص انتخابات جنجالی 88  و سوابق مقامات نظام در وزارت اطلاعات، موضع گیری علنی بر علیه رهبری، مخالفت با ولایت مطلقه فقیه، به خیابان کشاندن طرفداران خود و… دست بزند که عمل به آنها در حکم انتحار سیاسی است و نتیجه اش به نفع جنبش سبز و نیروهای تحول خواه خواهد بود.

 البته ائتلاف نا نوشته وی با جنبش سبز و مخالفان ولایت مطلقه فقیه بشرط آنکه از صراحت و شفافیت برخوردار شود می تواند در طی  فرایندی تدریجی نتیجه متفاوتی را  در این کارزار رقم بزند. همراهی دولت با مطالبات سیاسی و فرهنگی  نیروهای خواهان تغییر، موازنه قوا را به ضرر رهبری  ونیروهای مدافع اقتدار گرایی سیاسی تغییر می دهد. اگر چه وقوع این  گزینه  از بخت زیادی برخوردار نیست و با توجه به واقعیت ها موانع زیادی پیش روی آن وجود دارد   اما بالقوه توان تاثیر گزاری زیادی برای تغییر دارد.

به هر حال در جامعه پیش بینی ناپذیر ایران، می توان انتظار  هر  اتفاق شگقت انگیزی را داشت  همانگونه که سوابق جریانات سیاسی در ایران نشان می دهد فعالان سیاسی می توانند تغییرات زیادی بکنند و موقعیت شان در اردو گاه های سیاسی جابجا شود.