پطرسعلی و انگشت های ایثارگر

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

اوووووووووووه چه خبر شده مگر؟ چرا بیخودی شلوغش می کنید؟ اتفاقی نیفتاده. خبری نشده، هی الکی ذوق می کنید برای چی؟ خودتان را کنترل کنید. یک اتفاق کاملا طبیعی افتاده. همین.

همچین می گویند “از دستش در رفته و نوارش درز کرده و آبرویش رفته”، که انگار پطرس فداکار اشتباهی انگشتش را از توی سوراخ سد سپید رود درآورده و کلان شهر تهران را آب برداشته، الان هم بلانسبت مثل سگ پشیمان است.نخیر. از این خبرها نیست. اولا آن سوراخی که سردار مواظبش بوده اینقدر گشاد است که با یک انگشت و دو انگشت و یک سردار دو سردار و یک شب دوشب نمی شود جلوی آن را گرفت. ضمن اینکه احتمالا چیزی که جلوی سوراخ را گرفته، انگشت پطرس مورد نظر نیست، احتمالا باتومی، شیشه نوشابه ای، موشک شهاب سه ای، یا یکی دیگر از عوامل پیشرفت حکومت جمهوری اسلامی است که تا دسته به سرنوشت تاریخی مردم فشرده شده است.

اتفاقا پطرس فداکار خیلی هم خوب می دانسته دارد انگشتش را از کدام سوراخ در می آورد. به نظر ما که اتفاقا خیلی هم کار خوبی کرده. بالاخره تحمل هم یک حدی دارد، آدم که تا آخر عمر نمی تواند انگشتش را توی یک سوراخ نگه دارد، آن هم در شرایطی که سوراخ از سد بزرگتر است. حالا اصلا فرض کنیم اینکار را هم بکند ، کدام پطرس فداکاری نقد را ول می کند، برود دنبال نسیه بال بال بزند؟ خب این پطرس فداکار هم نشسته (البته خیلی مطمئن نیستیم، شاید هم همانطوری که ایستاده، انگشتش توی سوراخ بوده) با خودش فکر کرده، دیده بالاخره اینهمه سابقه درخشان ولایتمداری را که نمی تواند تا ابد برای خودش تنها نگه دارد، طرف با نصف همین سوابق؛ نظرش را به نظر یکی نزدیک تر کرد، هشت سال رئیس جمهور مملکت شد، رفت پی کارش. آنوقت این بنده خدا هنوز انگشتش توی سوراخ است، نظرش را هم نمی تواند به کسی نزدیک کند. بعد هم به این نتیجه رسیده در این موقعیت بهتر است انگشتش را از توی سوراخ در بیاورد، فعلا اصل قضیه را بچسبد و حالا که یاد گرفته همه جا دیوار بکشد بعد از نزدیکی به اصل ماجرا یک سد درست کند به چه بزرگی.

از این حرفها گذشته، مثلا شما توقع داشتید در آن موقعیت که مردم کف خیابان بودند، این پطرس فداکار چه کار کند که حالا اینقدر تعجب می کنید؟ چایی و شربت ببرد به مردم کف خیابان تعارف کند؟ یا مثلا برود از نزدیک بهشان بگوید” ببخشید برادر شما دقیقا مشکلتان چیست که آمدید کف خیابان؟ …اگر یک کمی انتظاراتتان را بیاورید پایین در حد معقول و منطقی تنیظمش کنید، اینقدر زود آب و روغن قاطی نمی کنید، کار دست خودتان بدهید.

اصلا به من بگویید ببینم، مگر هر کسی کت و شلوار پوشید و کت و شلوارش اندازه بود و ماهی دو بار حمام رفت و به بهداشت خودش اهمیت داد و عینک گذاشت و شانه کسی را گاز نگرفت، حق ندارد کسی را با چوب بزند؟ خب معلوم است که دارد، خوبش را هم دارد. اصلا می تواند همینطوری که سوار موتور هزار است مردم را با چوب بزند. چه اشکالی دارد؟ خیلی هم شیک تر است، خیلی هم بیشتر درد می گیرد. شما فکر کنید همینطوری که یک فروند نیروی انسانی روبه روی شما، بی حرکت ایستاده با چوب بزند توی سرتان بیشتر درد می گیرد، یا وقتی همان یک فروند نیروی غیرانسانی، پشت سر یک فروند نیروی غیرانسانی دیگر سوار موتور شده و در حال حرکت است؟ خب معلوم است که چوب آن نیروی غیر انسانی دوم، به مراتب دردش بیشتر است. این یعنی چی؟ یعنی کارش را بهتر انجام داده. اگر هم باورتان نمی شود، امتحانش کاملا به صورت مجانی و رایگان همه روز در سطح شهر برگزار می شود.

هر وقت هوس کردید امتحان کنید، می توانید یک روز صبح خیلی شیک و تر و تمیز لباس بپوشید، به خودتان عطر و ادکلن بزنید، موهایتان را شانه کنید، بعد هم منزل را به مقصد محل کارتان یا هر جای دیگری که دلتان می خواهد ترک کنید. قاعدتا به چهار راه دوم نرسیده، به صورت اتوماتیک باید امتحان برگزار بشود و به نتیجه برسید. اما اگر اتفاقی نیفتاد، نا امید نشوید، همچنان به راهتان ادامه بدهید، حتما اتفاق می افتد، دیر و زود دارد، ولی مطمئن باشید اصلا و ابدا سوخت و سوز ندارد. فقط همانطور که قبلا هم گفتیم یک مقدار خیلی زیادی درد دارد، که البته دردش هم تا حدودی قابل تحمل است. یعنی احتمالا زنده می مانید. مگر اینکه یا خودتان به صورت خودجوش یک دفعه وسط راه مننژیت بگیرید، یا آن دو سه فروندی که به پست شما می خورند، برای اینکه شما کاملا از نتیجه امتحانتان مطمئن بشوید و خدای نکرده هیچ شکی برایتان باقی نماند، یک کمی غلظت ولایتمداریشان را زیاد بکنند. در اینصورت هم اصلا لازم نیست نگران باشید. نهایتش این است که توی روزنامه می نویسند “نامبرده (یعنی دور از جان شما) مدتی است از منزل خارج شده و هنوز مراجعت نکرده”… دیگر هم مراجعت نمی کند.

 بنابراین به هیچ عنوان نباید فکر کنید که مملکت اینقدر بی و در پیکر است که همینطوری الکی یک فروند نیروی غیر انسانی می شود سردار سپاه و فرمانده نیروی هوایی و سردسته ناجا و شهردار تهران. چرا؟ چون اصولا خیلی بی و در پیکر تر از این حرفاست و همینطوری الکی هیچ آدم سالمی نمی تواند این مدارج پیشرفت و ترقی را با این سرعت طی کند. نیاز به یک سری شایسته گی ها و ویژگی ها و تخصص های خیلی خاص دارد که در هر آدمی پیدا نمی شود. اصلا شاید در هیچ آدمی پیدا نشود. اما خدا را شکر در این مورد به خصوص عکسش هم موجود است تا همین یکی دو روز آینده در ابعاد بیلبورد و بنر منتشر می شود، به چه قشنگی! جای هیچ حرف و حدیثی هم باقی نمی ماند…اصلا خدا را چه دیدی، شاید رئیس جمهور هم شد، بعد هم چهار سال به خیر و خوشی و سلامتی کل مملکت را همینطوری که مردم را از کف خیابان ها جمع می کرد، جمع و جور کرد، گذاشت یک گوشه خیال همه را راحت کرد. بالاخره یکی که سردار باشد یا از انگشت استفاده می کند یا مشت.