سیامک احصایی پیش از هر زمینه ی دیگری در کار هنری ، طراح صحنه است. طراحی که همواره آثار قابل تاملی را در تولیدات تئاتر تهران به صحنه آورده و در نمایش هایی که وی به عنوان صحنه پرداز درآن حضور داشته است زیبایی، کاربرد و رنگ و لعاب منظر نمایشی زبانزد مخاطبان آن تئاتر بوده است. وی این روزها چندمین اثر خود در مقام کارگردان را نیز به صحنه آورده است. وی پس از تجربه هایی همچون ترمینال و پرنده های سیاه و…نمایشی تحت عنوان “نامه هایی به تب ” را بر صحنه تماشاخانه ی ایرانشهر آورده است. نمایشی با وجوه ساکن ،ساده و خطی در نوع روایتش با دیگر آثار این کارگردان. احصایی کارگردانی است که درروند تولیدات خود همواره در یک روش و کانال مشخص شده پیش می رود و چندین مشخصه اصلی را می توان به عنوان نقطه اشتراکات در همه آثار وی سراغ کرد.
مهم ترین نمونه این گفته ها استفاده ابزاری احصایی در “زبان نوشتاری” نمایشنامه هایی است که محمد چرمشیر آن ها را به نگارش در آورده است. نمایشنامه هایی که مخاطب را با خود به قلب روان انسان ها همراه می کند. پیش از این با نوشته های چرمشیر در تئاتر ایران آشناییم. وی تبحر خود در عرصه نوشتار را شاید ابتدا مدیون نوع زبان و استفاده از کلمات و واژه هایی بداند که کمتر پژوهشگری به دلیل سختی با آن درارتباط است. ژستی که نویسنده در تولیدات خود به مخاطبان به همراه می آورده است ازچهارچوب و کنش هایی می آید که همین شکل نوشتاری در اختیار وی قرار می دهد.یعنی طراحی اتمسفر صحنه ای تا نوع گویش بازیگران به همراه چهارچوب های داستانی درپیشبرد اتفاقات و رویکردهای نویسنده شاخص و قابل توجه هستند. آدم های این نمایش ،گذشته خود را چنان درلفاف بی توجهی پیچیده اند که درلحظاتی باور می کنند،زندگی وگذشته اشان متعلق به کس و ی چیز دیگری بوده است. نکته ای که نویسنده سعی می کند برآن تاکید کند ،شاید فراموشی این آدم هاست.فراموشی دربرابر آنچه باید ازآن درس بگیرند ویا شاید فراموشی که دوباره به نقطه صفر برسند واشتباهات گذشته خود را تکرار کنند. بازشناسی این شخصیتها از خلال موقعیتی است که بر آنان عارض شده است.
اما نخستین نکته ای که شاید باعث ضعف این نمایش محسوب شود ، ریتم اجرایی آن است. زمان نمایش بسیار زیاد است وبا نگاه کلی می توان دریافت که کم شدن بخش هایی ازنمایش نه تنها ضربه ای به کلیت مفاهیم آن نخواهد زد ،بلکه می تواند به عنوان نقطه قوت اجرا نیز تبدیل شود. ساختار این نمایش به لحاظ نگارش چندپاره است وبه گونه ای پیش می رود که کنار هم قرار دادن هربخش تاثیر مهمی درساخته شدن قسمت بعدی داردازاین روی نمی توان هیچ یک از بخش ها را حذف کرد. اما شاید راه حل این باشد که ازهربخش قسمت های ایستا وبخش هایی را که بار دراماتیک کمتر دارند، حذف کرد.
حذف شدن برخی مونولوگ های طولانی و گاها بدون عمل نمایشی، تعدیل نمودن بحث های تکراری میان آدم های نمایش در بخش های مختلف ،می تواند کمک شایان توجهی به سیرحرکتی واستحکام ساختار نمایش نماید.
نکته دیگر این است که ساختار چند تکه شده ی متن که در شکل ها ویا حال وهوای احساسی هرصحنه، جای می گیرد،از دید کارگردان به درستی و به شکل نمایشی به تصویر کشیده نمی شود. استفاده از عوامل صحنه و زیبایی شناسی رنگ ونور درساختن فضاهای ناتمام صحنه می توانست مورد استفاده احصایی در مقام کارگردان قرار گیرد.
احصایی اما درطراحی کارگردانی خود تلاش کرده است تا همسو با آنچه داده های متن به وی انتقال داده پیش برود ودنیای درام را تا کمترین شکل ممکن دچار تغییر وتحول سازد.وی درمقام کارگردان با وفاداری از متن دست به تجربه ای می زند که آدم های آن برای مخاطب ناآشنا نیستند اما اتفاقات درونی و بیرونی نمایشنامه برایشان کاملا جذاب ودیدنی اند.او درطراحی صحنه به شکلی نمادین عمل می کند و وآنچه را که متن توصیه کرده همراه با طراحی های خود از میزانسن ها به پیش روی دیدگان تماشاگر می آورد.
با دقت درطراحی های احصایی به عنوان طراح صحنه و کارگردان از متن محمد چرمشیر متوجه خواهیم شد که درحال وهوای اجرا، زبان واندیشه محصور شده درچنین فضای خلاقانه ای که متن به اجرا می دهد،کارگردانی نمایش دچار نوآوری خاصی نیست. بازی با سازها و وتسلط نسبی کارگران بر متن وپرهیز از زیاده گویی ومطول نویسی وایجاد ریتم متنوع درروایت با کمک موسیقی و حرکت باعث می شود که رخوتی درکار دیده نشود. بازی بازیگران با هدایت مناسب کارگردان شکل می گیرد و اعمال و عکس العمل های شخصیت ها به موقعیت ها، وضعیت ها و کنش ها ی روی صحنه به موقع و به جا اتفاق می افتد.