اصولا آدم وقتی زیادی از یک کاری خوشش بیاید بعدا همان کار تبدیل می شود به بلایی که زرپی به سرش نازل می شود. یادتان هست که وقتی آقای منتظرالزیدی لنگه کفش اش را پرت کرد طرف جورج بوش و یک دفعه تمام جمهوری اسلامی انگار که هفتاد و سه تا فیل همزمان توسط سازمان فضایی جمهوری اسلامی پرتاب شده به آسمان، وزارت علوم می خواست بورس تحصیلی بدهد به طرف و مجلس رسما مدال شوالیه اسلامی قرار بود به او اعطا کند و احمدی نژاد از خوشحالی داشت سکته ناقص می کرد و جامعه مندرسین قرار بود به او مقام مرجعیت بدهند و سازمان پابرهنگان بدون مرز کمیته امداد تصمیم گرفت به منتظرالزیدی یک میلیون دلار جایزه بدهد و مقادیری خدمات دیگر، حالا بیایید جمعش کنید. آقای احمدی نژاد دو بار وارد خیابانهای مصر شد، دو بار هم لنگه کفش خورد، آقای لاریجانی هم رفت به شهری که خودش نماینده آنجاست و سه برابر جمعیت رای دهنده قم رای آورده، زیر هجوم لنگه کفش و دمپایی داشت به شهادت می رسید. البته رو که نیست. اسفندیار رحیم مشائی است.
آقای اسفندیار مشایی با اشاره به شایعات رسانه غربی درباره پرتاب کفش به رییس جمهور از سوی رسانههای مغرض عربی گفته: “در آن رویداد کفشی پرتاب نشده است. ما فیلمها را به طور کامل بررسی کردهایم.”
راست هم می گوید. یعنی راست راست هم که نه، بالاخره وقتی آدم انحراف بکند و بشود سر دسته جریان انحرافی که نمی تواند خیلی هم راست بگوید. ولی باور کنید خیلی هم دروغ نمی گوید. اصلا کفشی پرتاب نشده، آن سی چهل تا دوربین و خبرنگاری هم که این رویداد را ضبط و پخش کرده اند، خیلی بی جا کرده اند. آقای مشایی خودش به عنوان مظهر یک انسان کامل که با امام زمان هم در ارتباط تنگاتنگ قرار دارد، تمام فیلم ها را به طور کامل بررسی کرده، هیچ کفشی توی کادر نبوده! شما خودتان با چشم خودتان دیدید؟ خب، منظورش از اینکه می گوید توی کادر نبوده این نیست که واقعا نبوده. در این حد هم که دروغ نمی گوید.منظورش این است که خودش ندیده.
البته فکر بد نکنید هااااا. این بنده خدا، خدای نکرده نه اینکه بخواهد مخاطبش را هالو فرض کند، بیچاره به طور خیلی خودجوش خودش دارد از بیماری کورکفشی رنج می برد، حواسش نیست. یعنی چی؟ خب “کور کفشی” یکی از زیر شاخه های خیلی عرفانی بیماری کور رنگی است که معمولا وقتی یک سیاستمداری با سرعت نور در حال پیشرفت در کهکشان علم و عرفان باشد به دلیل برخورد با تشعشعات معنوی و روحانی سر راهش، در سفر های خارجی دچار کورکفشی می شود و کفش ها را نمی بیند. الان این آقای مشایی هم دچار کورکفشی شده، تقصیر خودش نیست بیچاره.
اصلا یکی از بدی های سفرهای خارجی همین است که آدم نمی تواند فیلمبردار و عکاس و خبرنگار و مخصوصا مترجم و فتو شاپیست و کلا رسانه ملی خودش را بردارد، همراهش ببرد. البته می تواند همه اینها را بردارد همراهش ببرد، ولی مشکل اصلی اینجاست که اگر هفتصد نفر را هم بردارد همین طوری دنبال سر خودش راه بیندازد ببرد، فایده ای ندارد. چون آن کشور خارجی و باقی کشورهای خارجی هم خودشان همه اینها را دارند، زندانی شان هم نکرده اند. از همه بدتر اینکه این همه عکاس و خبرنگاری که می افتند دنبال سر آدم، یکی شان هم ولایت مدار نیست که فتوشاپ درست و حسابی بلد باشد. خب آدم مجبور می شود دچار” کور کفشی” بشود دیگر. الان اگر در ایران خودمان بود، سه سوت بچه های روزنامه کیهان کفش را که هیچی، خود سکوی پرتاب را هم از توی کادر در می آوردند می دادند دست مادرش که دیگر توی جمع از این کارهای بی تربیتی نکند… به جایش هم یک دسته گل محمدی می دادند دست شیخ الازهر که بدهد به دکتر …
راستی گفتم شیح الازهر … شما اصلا به حرف این رسانه های مغرض و بی تربیت عربی در مورد شیخ الازهر گوش نکنید. مگر خبرگزاری فارس خودمان چه عیبی دارد. اتفاقا شیخ الازهر خیلی هم از ایران و جمهوری اسلامی و سیاست تبعیض دینی و مذهبی و قومی و جنسیتی و… تعریف کرده. فقط چون یادش رفته بوده متن سخنرانی اش را از مترجم جمهوری اسلامی بگیرد، خیلی هماهنگ نبوده ، .یک حرف هایی زده که بعدا خودش پشیمان می شود. البته خودش که ایرانی نیست بعدا پشیمان بشود، ولی مطمئن باشید اگر ایرانی بود بعدا پشیمان می شد. اصلا می نمی دانم چرا این مصری ها عادت ندارند متن سخنرانی شان را با مترجم جمهوری اسلامی هماهنگ کنند؟ پارسال هم مرسی همین اشتباه را کرد، کل رسانه های دنیا هم مجبور شدند دروغ بگویند. لطفا مسئولان وزارت امور خارجه رسیدگی کنند، بالاخره یک دیپلماسی انگشتی، چیزی به خرج بدهند.مردم اخبار درست و صحیح می خواهند.
لطفا کمی به حمید رسایی توجه کنید
حمید رسایی که معرف حضورتان هست؟ نیست؟ بابا حمید رسایی دیگه. همان که راه و بیراه به خانواده هاشمی گیر می دهد و از انقلاب مشروطه و جنگ جهانی اول به بعد ردپای مهدی هاشمی را در تمام مشکلات دنیا رصد می کند… یادتان نیامد؟ ای بابا! همان که روزی سیصد بار می گوید جنبش سبز مرده، روزی پانصد بار مصاحبه می کند می گوید تمام مشکلات کشور زیر سر جریان فتنه است… باز هم یادتان نیامد؟ من نمی دانم چرا این بدبخت مادر مرده هرچی خودش را به در و دیوار می زند، معرف حضور هیچ کس نمی شود. اصلا انگار هیچ کس توی دنیا این بیچاره را آدم حساب نمی کند. خب همین می شود که فردا بچه از بی توجهی عقده ای می شود می رود هفته نامه نه دی درست می کند به همه فحش می دهد، نکنید، این کارها خوب نیست. از ما گفتن …
به هر حال، همان حمید رسایی که خیلی دلش می خواهد معرف حضورتان بشود، ولی نشده، به نقل از حاضران در جلسه سران قوا با رهبری اعلام کرده: “به شهادت کسانی که در این جلسه حضور داشتند رهبری میگویند به جای تقابل، تعامل داشته باشید و اگر رویه خود را ادامه دهید، شما مسئولان را به خدا واگذار میکنم.”
آوورین… برخورد قاطع یعنی همین. اصلا مگر مردم یک کشور از رهبرشان چه انتظاری دارند به جز اینکه برخورد قاطع داشته باشد؟ حالا اگر بصیرت هم نداشت به درک . به جایی بر نمی خورد. فوق فوقش نظرش به یکی نزدیک تر می شود، بعد با ماشین از روی مردم رد می شود تا رئیس جمهورش بکند و دولت امام زمانی تشکیل بدهد. حالا از شانس و اقبال برگشته رئیس جمهوری راهش را کج می کند و انحرافی می شود و جفت پا می رود توی بصیرت آقا و این وسط مملکت هم در عرض هفت هشت سال، هفتصد هشتصد سال عقب می رود، خب برود،صدقه سر آقا. مهم این است که آقا در مقابل بداخلاقی ها برخورد قاطع داشته باشد.
الان شما نگاه کنید چقدر قاطعانه در مقابل رئیس مجلس مملکت و ایل و تبارش که اتفاقا یکی شان هم رئیس قوه قضائیه هست و کلا نصف مملکت را گرفته اند دستشان، ولی همچنان به صورت فوق برنامه و برای تفریح زورگیری هم می کنند، ایستاده است.ببینید چقدر قاطعانه در مقابل رئیس جمهور مملکت که رسما دارد از یک قاتل وجانی و متجاوز و دروغگو و … ( این سه تا نقطه خودش خلاصه 38 تا پرونده قاضی مرتضوی در دادگاه انتظامی قضات است.) حمایت می کند، موضع گیری کرده است.خب دیگر چه انتظاری دارید؟ خوب بود یک رهبربی عرضه داشتید که نمی توانست با بداخلاقی ها برخورد قاطع داشته باشد؟
البته از این برخوردهای قاطع که کم نداریم. اگر یادتان باشد در مقابل آن اختلاس سه هزار میلیاردی هم آقا با قاطعیت هرچه تمام تر گفت قضیه را کشششش ندهید. بعد هم هیچ کس کشششش نداد. الان هم چون آن دفعه خیلی به حرفش گوش دادند، خوشش آمده، باز دارد همان حرف را می زند. اصلا حرف مرد یکی است. خب قضیه را کشششش ندهید، وگرنه …وگرنه … وگرنه به حق پنش تن واگذارتون می کنم به خداااا. اتفاقا نن جون من هم، (با نن جون آقای کروبی اشتباه نشود) هر وقت احساساتی می شد و می دید کاری از دستش بر نمی آید، همین جمله قاطعانه را می گفت.
بروید خدا را شکر کنید که یک همچین نماینده مقتدر و قاطعی را گذاشته بالای سرتان…بروید.
راهپیمایی با شکوه 35 مین سال انقلاب
در اینکه رهبری حکومت که خودش هم ادعای زیادی ندارد، بین 5 تا 10 درصد طرفدار دارد، هیچ تردیدی نیست. شما اگر یک درخت خشکیده را هم 25 سال می کاشتید در یک جایی و می گفتید این درخت رهبر کشور است بعد از 25 سال قطعا بیست درصد مردم طرفدارش می شدند. حالا شاخ فندق به کنار. ده درصد جمعیت تهران هم می شود یک میلیون نفر با تسامح و تساهل و تخفیف بسیار. عکس های جمعیت راهپیمایی امسال هم نشان می دهد که حداقل صد هزار و حداکثر دویست هزار نفر در راهپیمایی شرکت کرده بودند. حتی تا پنج برابر این هم نهایتا ثابت می کرد که رهبر حکومتی که همه قدرت را دارد فقط ده درصد مردم دوستش دارند. در این که شکی نیست. اگر ده درصد مردم هم طرفدارش نبودند که باید سرش را می گذاشت و می مرد.
آدم معنی این بازی های نخ نما را نمی فهمد. شما که می خواهی پول بدهی، صد تا آدم را شبیه بالای شهری های تهران با کراوات و مانتوی سفید بیاوری راهپیمایی، خوب گاگول جان برای چی همان آدمهای سال قبل را می آوری که همه فکر کنند که راهپیمایی با پول برگزار کردی؟ یعنی این قدر کار سختی است در کشوری که این همه آدم فقیر و پر مشکل وجود دارد، هر سال صد تا چهره جدید برای عکاسی بیاور. یعنی این هم به فکرتان نمی رسد؟ بروید عکس های موجودات تکراری بزرگداشت انقلابی که همه رهبرانش زندانی و کشته و تبعید شدند ولی بزرگداشتش برگزار می شود نگاه کنید تا مساله دست تان بیاید. دیدید؟ آمد؟