نلسون ماندلا در ۶ دسامبر ۲۰۱۳ در حالی چشم بر دیار فانی بست که به جرأت می توان ادعا کرد همه جهانیان مساعی او را در راه آزادی و انسانیت ( و نه فقط برای کشورش) ستودند. مردی که تک تک رهبران جهان به رغم گوناگونی شان، از او به بزرگی یاد کردند. انگلیس و امریکا به احترام این مرد، پرچم های خود را نیمه افراشته کردند. شورای امنیت برای او یک دقیقه سکوت اعلام کرد. با همه این اوصاف، شگفت اینکه درمیان رهبران جهان، علی خامنه ای برای درگذشت ماندلا هیچ پیام تسلیتی نفرستاد.
عصاره زندگی ماندلا که آموزه ماندگار او برای جهانیان است، در سه کلمه خلاصه می شود: “راه طولانی آزادی”. این سه کلمه نامی است که وی برای کتاب زندگینامه خود هنگامی که در زندان آن را به تحریر در می آورد، برگزیده بود تا آزادمردان جهان بدانند راه آزادی، بسی طولانی و پر مشقت است.
او در جوانی به جریان مبارزه مسلحانه علیه نظام تبعیض نژادی آفریقای جنوبی (آپارتاید) پیوست. در دادگاه محکوم شد و ۲۷ سال جوانی خود را در زندان گذراند. پس از آزادی و با فروپاشی نظام آپارتاید، به عنوان نخستین رییس جمهور سیاهپوست آفریقای جنوبی برگزیده شد. در عظمت روح بلند او، همین بس که در اوج محبوبیت، خود را نامزد ریاست جمهوری نکرد و آن را به دیگران سپرد.
در احترام برای این مرد بزرگ، همین بس که ۲۵۰ جایزه از جمله جایزه صلح نوبل به او تعلق گرفت و سازمان ملل روز ۱۸ ژوئیه هر سال را “روز بینالمللی نلسون ماندلا” به پاس میراث ماندگار این مرد برای بشریت، نام نهاد.
اما میراث او چیزی نبود جز روح بلند بی کینه او تا آنجا که دست به انتقامجویی نزد که هیچ، در مراسم تحلیف خود، زندانبانش را دعوت کرد و در دوران ریاستش، دادستانی را که او را به اعدام محکوم کرده بود، به صرف غذا دعوت کرد.
با این شرح، پرسش این است که اگر آن ۲۷ سال “حبس مظلومانه” نبود، آیا ماندلا، ماندلا می شد؟ اگر نظام آپارتاید، او را در حبس نکرده بود، آیا صدای بلند حق خواهی ماندلا شنیده می شد؟ آیا اگر او در حبس نشده بود، حس همدلی و همدردی دیگران برانگیخته می شد؟
رهبران سبز و ماندلا
بسی فرق است میان رهبران محبوس جنبش سبز و نلسون ماندلا. مدعا این نیست که رهبران سبز گام به گام همچون ماندلا قدم برداشته اند. بلکه مدعا این است که فریاد “بلند مظلومیت در حبس” کمترین وجه مشترک آنان و ماندلاست.
نظام نژادپرست آپارتاید لااقل تا این حد پایبند به قانون خود نوشته بود که ماندلا را مطابق قوانین جزایی کشور،محاکمه و محبوس کند. اما، رهبران سبز در نظام پر رأفت اسلامی حتی از محاکمه نیز محرومند تا اینکه اینک حصرشان (و نه حبس شان) از هزار روز گذشته است.(مراجعه شود به مقاله: رفتار قضایی سه کودتا)
رهبرانی که هر روز در حبس ماندن شان، فریاد بلند علیه نظامی ستم پیشه است که همچون احمدی نژادی را در بر گرده ملت نشاند که از ریشه، نه فقط جمهوری اسلامی بلکه ایران را نیز بخشکاند.
آنگ سان سوچی
مظلومیت در حبس چنانکه در مورد ماندلا گفته شد، فریاد بلندی است که همگان می شنوند مگر دیکتاتورها. خانم آنگ سان سوچی نیز دیگر مثالی است که رهبران جمهوری اسلامی به چشمان خود دیده اند که پس از ۱۵ سال حبس، پیروزمندانه از حبس رها شد. فریاد حق طلبی او و منش مسالمت آمیزش چنان بود که جایزه صلح نوبل ۱۹۹۱ را به پاس خدماتش در همان حبس به او اختصاص دادند.
این زن نیز در حبس مظلومانه، فریاد بلند مظلومیت مردم برمه شد که علیه نظامیان حاکم قیام کرده بودند. پیام او نیز در سه کلمه خلاصه می شد: “اتحاد، نظم، عشق”
آیت الله منتظری
از آنجایی که “آزموده را آزمودن خطاست”، شگفت از حکومتی است که بی اثری حبس را دیده است و همچنان بار دیگر و در مواردی دیگر از این ابزار استفاده می کند. اگر رهبر جمهوری اسلامی، بلندتر شدن صدای نلسون ماندلا و آنگ سان سوچی را در اثر حبس ظالمانه ندیده است، لااقل تجربه حبس بی فائده آیت الله منتظری را دیده که پس از 5 سال حصر خانگی، چگونه پس از رفع حصر پیروزمندانه مورد استقبال اقشار مختلف مردم قرار گرفت.
مراسم پرشکوه تشییع آیت الله منتظری به رغم همه محدودیت ها که برای حضور مردم فراهم آورده بودند، خود پیامی رسا بود که حاکمیت جمهوری اسلامی بداند اینک با حصر غیر قانونی و ظالمانه کروبی، موسوی و رهنورد فقط آب در هاون می کوبد چرا که دیر یا زود آن ها نیز باید به مانند ماندلا، سوچی و یا منتظری آزاد شوند در حالی که فریاد اعتراضشان بلندتر شنیده شده است.