فرزانه ای می گفت در سال های قبل از واقعه ۵۷ در شهر تبریز، در محله ای از زادگاهش، امام زاده ای وجود داشت که قفل و بست های زیادی بر ضریح آن بسته شده بود و مردم اطراف برای رفع حاجات خود به آن متوسل می شدند. روزی چند نفر از اهالی محل مردی را که در اثر سانحه ای قطع نخاع شده و زمینگیربود، کشان کشان به امام زاده می برند تا با بستن او به ضریح بلکه شفا یابد.الغرض دو روزی که بیمار با قلاده ای به ضریح بسته شده بود، به دلیل بی اختیار بودن در رفع حاجت، بوی تعفن اش فضای امامزاده را بر می دارد وآنقدر که دیگرکسی برای زیارت به امام زاده نمی رفت.متولی و خادم امام زاده که نانش از آمدن زوار و اهالی محل تامین می شد، نگران از کسادی بازارو متعفن شدن فضای امام زاده، که زحمت تمیز کردن و گلاب شویی آن هم بر گردنش بود، بفکر چاره افتاد و عاقبت روز سوم، به وقت نماز صبح سراسیمه خود را به همراه بیمار رساند و گفت: دیشب خواب “اقا” (امام زاده ) را دیدم، پیغام داده است که من تخصص ام در شفای بیماری های کوچک در حد تب و لرز و سرفه است، نه شکستگی و فلج شدن و قطع نخاع. برای علاج بیمارتان باید به خراسان نزد امام رضا بروید که او متخصص علاج بیماری های بزرگ است…
روزی که شیخ حسن روحانی کلید به دست وارد صحنه انتخابات شد و نامش از صندوق های رای بیرون آمد و گفت آمده است تا همه قفل های بسته را باز کند، خیلی ها اگر چه باور نکردند و آن را لاف سیاسی خواندند، اما کور سویی از امید هم در دل ها روشن شد که شاید نظام با توجه به بن بست هایی که در همه امور مواجه هست، به صرافت اصلاح خود افتاده و برای دوام و بقای خود قصد تعامل و کنار آمدن با خواسته های ملت را دارد. ایضا در سیاست خارجی وروابط با جهان بر سر مسائل هسته ای هم انعطاف پذیری بیشتر از گذشته خواهد داشت؛ خاصه که رهبری نظام هم فرمان “نرمش قهرمانانه” را صادر کرده بود.
اما امروز با گذشت نزدیک به یک سال از آن وعده های پوشالی نه تنها ظلم و قساوت و اعمال محدودیت ها، بلکه فشار های اقتصادی بیش از گذشته بر ملت تحمیل می شود.آن کور سوی امید خاموش شده و دیگر کسی از این امام زاده توقع شفا ندارد؛ خاصه که در مخالفت هایی که از سوی گروهی از ولایتمداران با دولت می شود، سیگنال ها و پیام هایی همچون پیغام آن خادم امام زاده، به گوش ملت خوانده می شود که نه تنها از شیخ کلیددار حاجتی بر نمی آید بلکه باید به هجمه گران دولت اقتدا نمایند تا آب رفته به جوی باز آید. نشانه های این پیام ها را هم، غیر از هجمه هائی که از سوی این گروه مخالفان شیخ کلیداربه دولت می شود، در تصویب قوانینی چون “حمایت از ناهیان امر به معروف” هم بخوبی آشکار است.طرفه آنکه رهبری نظام هم با همه حمایت هائی که زبانی از شیخ حسن روحانی می کند، با میدان دادن به مخالفان دولت و چراغ سبز نشان دادن به مجلس فرمانبردار، آنها را تشویق به تصویب قوانین ضد وعده های دولت می کند. و جالب آنکه در افاضاتش هم که از قضا بعد از بر سر کار آمدن دولت یازدهم بیشتر از گذشته شده است، مشگلات گریبانگیر دولت را نیز حل شدنی می داند؛مانند افاضاتی که اخیرا (روز یک شنبه ) در دیدار با رئیس و مسئولان عالی دستگاه قضائی و همچنین رؤسای کل دادگستریها و دادستانهای مراکز استانها، داشته و فرموده: “گره هایی که در کشور وجود دارند و حتی آنچه که برای برخی توهم گره بودن است، همه قابل بازگشایی است به شرط آنکه قدری به خودمان و توانایی های داخلی تکیه کنیم.”
غافل که عملکرد ها تاکنون نه تنها گره گشا نبوده بلکه اینک مبدل به گره کور شده است.
می گویند واعظی بر سر هر منبر که می رفت و موعظه می خواند از میان مستمعین خود چهره ای را می دید که در همه مجالسی که او بر منبر می رود حاضر است و چون سایه او را دنبال و به افاضاتش گوش می کند.
روزی واعظ به آن مستمع دائمی خود گفت: برادر جان این همه زحمت به خود تحمیل نکن، من در همه مجالسی که می روم همین حرف ها را تکرار می کنم. مرد در پاسخ به واعظ گفت: ای شیخ من مدتی است به پای موعظ تو نشسته و هیچ نفهمیده ام که منظور تو چیست. از این رو تلاش می کنم با شنیدن چند باره حرف هایت بلکه بفهمم تو چه می گویی، ضمن آنکه شب ها در خانه خوابم نمی برد اما زیر منبر تو خواب به چشمان می آید و مرا به رویا می کشاند.همان حکایت افاضات آقای خامنه ای که مدام حرف می زند اما جز عملگان دستگاه ظلم او کسی از افاضات بی معنا و پر تضاد او سر در نمی آورد؛ چرا که ازیک سو با حمایت زبانی از دولت خود بر سر کار آورده، او را به جلو می فرستد و از سوی دیگر با حمایت از مخالفان او، باعث تصویب قوانینی مغایر با تحقق وعده های دولت می شود.این تضاد و پارادوکس در رفتار و عملکرد رهبری نظام اگر چه سیاستی است آشنا برای ملت ایران اما در این مقطع از عمر رو به اتمام نظام ولایی، گره کوری است بر انبوه گره های موجود بر سر راه دولت شیخ حسن کلیداروایضا ملت.