مرد آرام، بی ادعا و فعال جامعه مدنی ایران در حالی دستگیر شد که دغدغه سازمان های غیردولتی وتهدید ها و خطرات پیش رو او را لحظه ای رها نمی کرد.
پس از اخراج وی از دانشگاه جمعی از دوستان به او توصیه کردند که این اخراج را مطبوعاتی کند. او معتقد بود اگر چه این اخراج موجب مشکلاتی برایش می شود، ولی باز بودن سازمان کنشگران داوطلب مهمتر است و او نمی خواهد به قیمت طرح یک موضوع شخصی سازمان را در خطر قرار دهد.
دکتر انسانی بود که بابت مدیریتش بر پروژه های این سازمان ریالی دریافت نکرد و معتقد به شفافیت بود. وی هر سال گزارش مالی و گزارش عملکرد سازمان را ریال به ریال و قدم به قدم منشر می کرد و معتقد بود اولین و مهمترین ملاک برای یک سازمان غیر دولتی شفافیت و کسب اعتماد است. به خصوص برای سازمان هایی که پروژه های بین المللی اجرا می کنند و می توانند از این منظر مورد تهاجم قرار بگیرند. رزاقی به دلیل همین شفافیت هیچگاه از عملکردش نگران نبود و معتقد بود که کلیه فعالیت های این سازمان قابل دفاع است.
او مرد ساده ای بود که به اصطلاح، آرام می آمد و آرام می رفت. ولی هر روز و هر هفته چندین کارگاه آموزشی برای جوانان و سازمان های غیر دولتی برگزار می کرد. برای شبکه سازمان های جامعه مدنی تلاش می نمود، و همواره بر نگرش جنسیتی مثبت نسبت به زنان تاکید می نمود. او همچنین دست اندر کار چاپ نشریه بود و سایت کنشگران داوطلب را مدیریت می کرد و صد البته، این همه را به همراه تیم کنشگران داوطلب انجام می داد.
دکتر رزاقی مردی بود که هر نقد و مخالفتی را با آرامش تحمل می کیرد و گوش می داد و هرگز عصبانی نمی شد، هیچ ادعایی نداشت و با سعه صدر با مشکلات کنار می آمد.
هر بار با وی در کارگاهی در خارج از کشور شرکت می کردم مستقیم از فرودگاه به محل بر گزاری نشست می آمد و از همان جا مستقیم به ایران باز می گشت. یک روز اضافه نمی ماند، و حتی اگر وقتی داشت از شهر دیدن نمی کرد. دکتر نمونه بود از یک فعال حقوق بشر. به مانند دیگر فعالین واقعی در ایران که از زندگی و آرامش و امنیت خود زده اند و زندگی خود را در این راه فدا نموده اند. وما تنها می توانیم پس از بازداشت تک تک آنها در باره شان سخن بگوییم.
نهایت آن که امروز، سهراب رزاقی که من معتقدم که یکی از فعالان جنبش زنان نیز هست، در زندان به سر می برد و افتخار بودن در زندان را تجربه می کند. این افتخار بر او گرامی باد.