“حاکمیت خودسرانه و زورگویانه بر ملت از ناپسند ترین شیوه های ظلم و طغیان و برتری جویی در زمین و غصب ردای کبریایی است، پس اهمال و سکوت در برابر چنین شجره ی خبیثه ای در هیچ یک از ادیان گذشته نیز قطع و یقین محتمل نخواهد بود…یکی دیگر از نیروهای نفرین شده که پس از مقوله ی جهل ملت از همه بزرگتر است و به دلی ل رسوخش در قلب ها و لازمه ی دیانت پنداشتن آن علاجش سخت ترو شاید ناممکن است شعبه ی استبداد دینی است.” علامه میرزامحمد حسین نائینی
“انسان از جهت انسانیت خویش محترم و دارای حقوقی است و همه ی افراد بشر در استیفای حقوق انسانی اعم از حقوق عمومی، مدنی، جزایی و تجارت با یکدیگر برابرند. یعنی می توانند در استیفای حق خود تلاش کنند.” آیت الله العظمی حسینعلی منتظری
خواستم مطلبی بنویسم در ستایش مهدی کروبی که این روزها مظلومانه در جایی که نمی دانیم کجاست و در شرایطی که نمی دانیم چگونه است روزگار می گذراند. عزم راسخ کروبی برای مبارزه با کژی ها و ناراستی ها و سر فرود نیاوردنش برآستان ارباب بی مروت دنیا جرمی است که تاوانش برای او سرانجامی چنین بوده است؛هر چند که این فرجام نهایی نیست و احتمالا زمانی زندانبانان از کار خود نادم و زندان داران از کرده ی خویش به سختی متضرر خواهند شد.
باری غرض ستایش از مردی بود که طی یک دهه ی اخیر دفترش تنها ملجأ و سرپناه خانواده ی زندانیان سیاسی بود و اکنون خود زندانی سیاسی است. مظلومیت او وقتی بیشتر می شود که در میان اخبار بازداشت رهبران سرافراز جنبش سبز، اخبار مربوط به مهدی کروبی و همسرش در حاشیه قرار می گیرد و…
شرح این هجران و این خون جگر/ این زمان بگذار تا وقت دگر
از خودم پرسیدم چه بگویم در ستایش مهدی کروبی؟ شجاعت و صراحتش که شهره ی آفاق است و حکایت ایستادگیش داستانی است که بر سر هر بازاری هست. در عین حال به رغم احساسات جریحه دار شده ام دوست دارم در ستایش سیاستمداری که دوستش دارم کمی از حد مدیحه گوییها، قصیده سراییها و حماسه تراشی های معمول در این اوقات فراتر روم.
نیک می دانم که کروبی نیز مانند هر انسان و سیاستمدار دیگری گاه راه خطا پیموده است و از آنجا که معصوم نیست در آینده نیز شاید رفتار و گفتاری از او سر زند که از سوی اصحاب خرد مستوجب انتقاد و اعتراض باشد. هم از این رو ست که باید از هرگونه مطلق کردن دو رهبر جنبش سبز یعنی مهدی کروبی و میرحسین موسوی پرهیز کرد تا فردای روزی چون گذشته زیر بار بتی که خود تراشیده ایم له نشویم، مبادا که زیر بار سنگین آن هیچ مجالی برای پرسش و انتقاد نداشته باشیم. تا آنجا که می دانم در سلوک اخلاقی شیخ مهدی هم شخصیت پرستی و بت تراشی جایی ندارد.
پرسش اصلی این نوشتار اما هنوز پابر جاست. به غیر از شجاعت، صراحت و ایستادگی چه خصوصیت یا خصوصیات دیگری در مهدی کروبی وجود دارد که او را مستوجب ستایش می کند؟
شاید عجیب باشد اگر بگویم من کروبی را به خاطر “شیخ” بودنش می ستایم.و البته این پرسشی به جاست که چرا؟ در شیخوخیت شیخ مهدی چه چیزی نهفته است که سزاوار ستایش است؟
شیخوخیت شیخ مهدی را باید از دو منظر و دو مرحله یا به تعبیر مهندس بازرگان در مورد انقلاب ایران “در دو حرکت” تحلیل کرد.
شیخ اول؛ 1376 تا 1388
مهدی کروبی نقش بزرگی در کاندیداتوری محمد خاتمی و راضی کردن او برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری 1376 داشت. در واقع همین “راضی کردن” ها مهمترین ویژگی شیخ مهدی اول است. عمده ی حیات سیاسی کروبی طی این دوران در “رایزنی” و تلاش برای “صلح و سازش” خلاصه می شود.
اوج این دوره ریاست او بر مجلس ششم است. او در این دوره خود را در قامت سیاستمداری عملگرا، اهل تفاهم و میانه رو معرفی کرد. در کارنامه ی این دوره ی کروبی هم داستان معروف قانون مطبوعات هست هم اعتراضش به “حکم ننگین” هاشم آقاجری و عملکرد فوق العاده اش در قضیه ی زندانی شدن لقمانیان نماینده ی همدان. کروبی در تمام این دوره به دنبال “توازن و چانه زنی” است. از همان موقع بود که تلاش برای بهبود شرایط یا آزادی زندانیان سیاسی از راه رایزنی با رییس قوه ی قضائیه و دفتر رهبری در دستور کار کروبی قرار گرفت. استقبال شایسته از شادروان دکتر یدالله سحابی در دفتر رییس مجلس و تلاش برای آزادی زندانیان سیاسی ملی-مذهبی، فعالین دانشجویی و روزنامه نگاران در کارنامه ی این دوره ی فعالیت مهدی کروبی ثبت است. تلاشهایی که کم و بیش قرین موفقیت بود.
کروبی در این دوره به معنای واقعی کلمه “شیخ” است، مانند یک “شیخ کلاسیک”در پی صلح و سازش است و می کوشد در جریان و اثنای جدالهای سیاسی “نه سیخ بسوزد و نه کباب”.
باری؛ بی جهت نیست که او خود را به صفت “شیخ اصلاحات” موصوف می کند. ایفای چنین نقشی البته ساده نیست، طعن شنیدن از دوست ودشمن، حداقل عاقبت ایفای چنین نقشی در فضای سیاسی ایران است. خصوصا که تلاشهای شیخ در بسیاری موارد -که از جمله مهمترین آنها رد صلاحیت های انتخابات مجلس هفتم بود- قرین موفقیت نبود و این ظن بسیاری را علیه او می انگیخت، سوء ظن هایی که اکنون می دانیم لااقل کسرکثیری از آنها بی وجه بوده است.
شیخ بودن شیخ در انتخابات سال 1384 هم به یاری او نیامد. کلیت داستان را همه میدانند و زمان برای بیان برخی جزئیات تلخ و نامردمی ها البته مساعد و مناسب نیست، ثبت این جزئیات شاید وظیفه ای باشد بر دوش تاریخ نویسان.
به هر حال بعد از آن شکست مشکوک، کروبی به فعالیت در جامعه ی مدنی روی آورد، حزب زد، روزنامه منتشر کرد، و به تلاشها و رایزنی هایش ادامه داد؛ حتی خواست شبکه ی ماهواره ای تاسیس کند که نگذاشتند.
دفترکروبی همچنان پذیرای خانواده ی زندانیان سیاسی بود. شیخ هم برای احقاق حق دانشجویان محروم از تحصیل تلاش می کرد و هم به تخریب حسینیه ی دراویش گنابادی معترض می شد و در دفاع از حقوق آنها به مقامات نامه می نوشت و چانه می زد. این تلاش ها هم گاهی موفق بود و گاهی نه، گاهی مراحم “بیت” شیخ را در احقاق حقی که می خواست کامیاب می کرد و گاه مقاومت اصحاب قدرت در وصل مقصود ناکامش می گذاشت، هر چه بود “شیخ” تلاش خود را می کرد:نامه می نوشت، تلفن می زد، وقت ملاقات می گرفت و اصرار می کرد. این عملا بخشی از کاراکتر سیاسی او بود.
انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 و وقایع پس از آن اما نقطه ی عطفی در زندگی سیاسی مهدی کروبی بود، چنانکه برای میرحسین نیز. آنچه در آن برهه گذشت موجب وداع کروبی با “شیخ اول” شد تا “شیخ دوم” متولد شود. فضای سیاسی ایران به سوی دو قطبی شدن می رفت و دیگر مجالی برای “صلح و سازش” های “شیخ اول” باقی نبود.
شیخ دوم، از 1388 تا امروز
داستان شیخ اول اما آن روزی تمام شد که گفتند مجموعه ی آرای کروبی در تمام ایران سیصد هزار رای و کمتر از آرای باطله بوده است؛ادعایی که کمتر کسی باور کرد. البته ذکر این نکته هم ضروری است که با آغاز رسمی مبارزات انتخاباتی، گسست کروبی از”شیخ اول” آغاز گشته بود؛آنجا که پا به پای نیروهای تحولخواه و به صراحت در راه طرح مطالبات دموکراتیک طبقه ی متوسط می کوشید.
آنچه در جریان آن انتخابات و پس از اعلام نتایج پیش آمد، خوب یا بد فضای سیاست در ایران را سخت دو قطبی کرد.در آن فضا دیگر جایی برای “صلح و سازش” نمانده بود، جناح حاکم با قرار دادن کروبی در جایگاه آخر آن هم با آرایی کمتر از آرای باطله پیام واضحی به او داده بود.
حالا کروبی سه راه پیش رو داشت: اول تن سپردن به انقیاد و پذیرش سروری اصحاب قدرت، دوم سکوت و سوم مبارزه. کروبی البته راه سوم را انتخاب کرد و در این راه پایداری در خور ستایشی از خود نشان داد. شیخ دوم در راه مبارزه با ظلم با کسی شوخی نداشت، محکم ایستاده بود، و کرد آنچه کرد و همه می دانیم، و بر سر او آمد آنچه آمد و همه می دانیم.
طی دو دهه ی اخیر اندیشه ی دموکراسی روز به روز جای فراخ تری در نظام فکری کروبی ایجاد کرده است. کروبی البته می کوشید این اندیشه را با سایر وجوه هویتی خویش سازگار کند؛ هم با مسلمانی اش و هم با “آخوند” بودنش و درست از همین جا بود که شیخ دوم شروع به رشد و بالیدن کرد. شیخی که هم مسلمان مجتهد بود و هم خواهان دموکراسی. شیخ دوم گام به گام از مرده ریگ شیخ فضل الله فاصله گرفت تا آنکه سرانجام به میراث فکری علامه میرزای نائینی چنگ زد. کروبی مشروعه خواه حالا مشروطه خواه بود و مشروطه خواهیش را با آخوند بودنش، مسلمان بودنش و حتی “خط امامی” بودنش کم و بیش سازگار کرده بود.
اگر رساله ی “تنبیه الامه و تنزیه المله” میرزای نائینی را باز خوانی کنیم به شباهت تام و تمام اندیشه و مشی سیاسی کروبی با این نوشتار مشهور میرزای نائینی پی می بریم. در واقع رساله میرزای نائینی مانیفست مسلمانان مشروطه خواه است؛مانیفستی که کروبی به طور ضمنی پذیرفته و مشی سیاسی و اظهار نظرهایش را بر اساس آن استوار کرده.
از این رو می توان کروبی را پیرو میرزای نائینی و از جنس افرادی چون شیخ اسماعیل محلاتی نویسنده ی رساله ی معروف “لعالی المربوطه فی وجوب المشروطه” دانست.
اگر چه سابقه ی کروبی با آیت الله العظمی منتظری چندان خوب نبوده است اما در یک سال و نیم گذشته و پس از تولد “شیخ دوم” اشتراکات کروبی با این مرجع عالیقدر و بلندپایه ی شیعه بیشتر شد و البته آیت الله نیز تا زنده بود حمایت پدرانه ی خویش را از “شیخ دوم” دریغ نکرد[ ناگفته نماند که منتظری و نائینی در برخی مواضع فکری و فقهی با هم اختلاف جدی دارند]
طرفه اینکه نه تنها اندیشه ی کروبی را با نائینی که شجاعت کروبی را هم می توان با شجاعت دو سید عصر مشروطه- بهبهانی و طباطبایی - قیاس کرد. از این رو وجهه ی “مشروطه خواه” شیخ دوم بسیار پر رنگ و واضح است.
اگر مفاد شعارهای انتخاباتی، اظهار نظرها و بیانیه های کروبی پس از انتخابات را با دو رساله ی “حرمت مشروطه” نوشته ی شیخ فضل الله و تنبیه الامه ی میرزای نائینی قیاس کنیم قرابت کامل اندیشه های کروبی با میرزای نائینی و فاصله ی بعیدش با شیخ فضل الله را به روشنی درمی یابیم. این مهمترین تفاوت کروبی امروز با کروبی اول انقلاب است. مشروطه خواهی شجاعانه مقوم اندیشه و شخصیت شیخ دوم است: ترکیبی از میرزای نائینی و دوسید(بهبهانی و طباطبایی).
سخن به درازا کشید. در ستایش مهدی کروبی اما باز هم می توان داد سخن داد، می توان از اعتقاد او به کار حزبی، مشورت پذیری و رجوع به آرای کارشناسان و متخصصین نام برد و…
با این حال آنچه امروز بیش از همیشه کروبی را برای من قابل احترام می کند تولد “شیخ دوم” است. شیخی مشروطه خواه که با تکیه به شجاعت وصراحتش همانگونه که در نقل قول صدر این نوشته از علامه ی نائینی آمد می خواهد با “حاکمیت خودسرانه و زورگویانه بر ملت” بستیزد و آنگونه که از آیت الله العظمی منتظری نقل کردیم قصد آن دارد به دفاع از حقوق انسانها برخیزد و در استیفای حقوق آنها بکوشد.