اصلاح گری؛ در برابر فروپاشی

تقی رحمانی
تقی رحمانی

مختصر این مقال آن است که ایران در برابر این شرایط و وضعیت ها قرار دارد: ۱- مردابی مانند فروپاشی شوروی ۲- گردابی مانند عراق امروزی۳- برکه ای مانند روند ترکیه و یا اسپانیا که آخری از راه اصلاح گری با همراهی جامعه مدنی و کمک بخشی از حکومت امکان پذیر است. همه خوانده ایم که حرکت جوامع همیشه رو به جلو نیست، زمانی هم روبه عقب یا رو به فاجعه هم دارد. اگر به این اصل کلی باور داشته باشیم آن گاه می توانیم بر سر مصادیق جوامع مناسب تر به بحث بنشینیم.

در همین رابطه است که می توان هم در باره منطقه و هم شرایط ایران نظر داد. جامعه ایران با سه گزینه روبرو است۱- فروپاشی اجتماعی و اخلاقی که مرداب مانند است و به برآمدن استبداد دیگری منجر می شود همانند فروپاشی شوروی سابق که مافیای نفتی امنیتی برآن حاکم شد.

۲- انفجار و گسیختگی که گرداب مانند است؛ همانند عراق امروزی.

۳- روند اصلاحی که به تحول مثبت منتهی شود. در این حالت ایران به سوی برکه ای سبز که با اقیانوس جهان همراه شود حرکت می کند؛ مانند تجربه اسپانیای بعد از فرانکو.

 

چرا اصلاح برابر انقلاب نیست؟

با چنین فرضی باید توجه داشت که افق تابناک تحول آرمانی در جهان وجود ندارد. به عبارتی مدلی اتوپیایی که چشم انداز خلق کند و جان ها را شیفته سازد تا بر سر پیمان خود جان دهند و از نام و جان خود برای ساختن جامعه برین بگذرند، در جهان اندیشه و ایده وجود ندارد. به عبارتی نه ایده برابرطلبی جان افروزو تابان است و نه ایده آزادی خواهی لبیرال آدمیان را به جان فشانی می کشد.

تازه در ایران تجربه تلخ از دستاورد انقلاب هم وجود دارد. انقلابیون زیر نقدند و برخی تا نفی همه گذشته در حرکت. تمام نوشته ها به طورعمده و به درستی نقادانه است و برخی هم در پارادایم به نفی گذشته رسیده اند.

علاوه بر این در جامعه ایران اندیشه تحولی و دارای انگیزه شور انگیز حاکم نیست و روشنفکران در کار نقد و یا نفی هستند.

در جامعه ایران اقشار تحول خواه توانی مشخص برای تحول دارند و دارای میزانی از مقاومت در برابر حکومت هستند. ضمن اینکه توان اقتصادی و اجتماعی این اقشار هم محدود است.

در ایران حکومت نفتی است و اقشار جامعه به در آمد نفت، که دولت آن را بد توزیع می کند، نیازمند شده اند.

در این جامعه بخشی از حکومت که مهاجم است خود را تنها وارث تنهاانقلاب می داند و با پول نفت و توان سازماندهی در برابر جامعه بی سازمان، قدرت سرکوب دارد. این بخش حکومت هم توان بحران آفرینی و سرکوب در جامعه را دارد و هم قدرت بحران آفرینی در منطقه را. در عین حال این جریان با تجربه تر از صدام حسین و قذافی است و سیاست حساب شده خود را هم در کنار قبال بحران آفرینی منطقه ای حفظ کرده است؛ در نتیجه بی گدار به آب نمی زند مگر احساس کند که هست و نیست اش در گرو نابودی است.

با این همه این ویژگی ها باید توجه کرد که در درون این حکومت، برخلاف زمان شاه جناح بندی وجود دارد. در درون این حکومت سه گرایش نظامی، بورکرات و دموکرات ماب ) یا سمت گرفته به سوی دموکراسی (دارای توان و موقعیت هستند که ویژگی متفاوتی از حکومت شاهنشاهی به بافت حکومت فعلی می دهند. در این حکومت نفر اول هنوز مطلقه نشده، اگر چه چنین می خواهد. در درون حاکمیت کشمکش بینش ها بر اساس منافع و موقعیت هر جناح هم جدی و هم در نوسان است. شناخت این کشمکش برای جامعه مدنی و دموکراسی خواهان لازم و ضروری است.

در همین ایران جامعه مدنی ژله ای وجود دارد که علرغم مشکلات خود توانایی هایی دارد که می توان بر روی آن حساب کرد. رفتار این اقشار مدنی نرم اما هشیارنه شده است. این اقشار در غالب نهادهای مدنی نااستوار و هم حضورهای بزنگاهی خیابانی بابیم امید توانایی خود را به حکومت نشان می دهند اگر چه این توانایی شکل نهادینه شده ندارد اما نیروی موثری است که با رای یا حضور خود تغییر ساز می شود. اما برای سرنوشت ساز شدن هنوز قدرت کافی ندارد.

در جامعه احزاب و اشخاص حجت ماب، به معنی دارای اعتبار ( نه الزاما قدرت مدار یا حکومت مدار)وجود دارند که نشانه ها و مراجع مناسبی برای رفتار سنجیده هستند و نگاه به منافع ملی دارند و آزادی های مدنی را باور دارند.

بااین وصف جامعه مدنی ژله ای و اقشار تحول طلب هم به دلیل اقتصادی و هم سازمانی قدرت تعیین کننده نیستند ودر نتیجه نیاز به توجه به رفتار های حکومت و استفاده از جناح های حکومت برای فضا باز دارند؛شرط لازمی که مسیر دموکراسی را هموار کند.

 

شرایط منطقه و حساسیت آن: ارزیابی غیر شتاب زده منطقه هم به ما نکاتی را یاد آور می کند که می تواند سرشار از بیم ها و امید ها باشد. منطقه ما در تاب و تاب است، سمت سوی آن هم در نوسان است و دیدیم که بهار عربی به پائیز سیاسی این جوامع ختم شد؛جوامعی که در چشم انداز آتی تا مدتی شاهد ظهور جریاناتی خواهند بود که واپس گرا خوانده می شوند. بحران آفرینی عربستان سعودی هم در پیوند با جریانات بنیاد گرا در منطقه به آتشی دامن زده است که طولانی خواهد بود و شراره های آن ریشه مذهبی دارد و از پول و امکانات هم برخور دار است.

فرزندان جریان افراطی اهل غوغا هستند و با بحران آفرینی حضور خود را اعلام می کنند. آنها مرگ آفرینی را به عنوان راه اعلام حضور خود انتخاب کرده اند.

حال حکومت ایران در این شرایط رقیب عربستان سعودی شده است. سیاسیون نظامی ایران از عربستان کم خطا تر بوده اما در سوریه و عراق برای خود عمق راهبردی ای تعریف کرده اند که درعمل باعث شده حکومت ایران هم قسمتی از بحران شود؛بحرانی که استمرار آن در منطقه دست نظامیان را در داخل و خارج گشاده تر می کند. چنین دست گشاده نظامیان، که در ایران سیاسی هم هستند، برای فضای باز در جامعه مضر است. به عبارتی نظامیان سیاسی در ایران با نقش منطقه ای شان حضور خود را در عرصه سیاسی ایران هم توجیه کنند در صورتی که جای آنان در پادگان است نه در مرکز تصمیم گیری سیاسی و اقتصادی کشور.

با توجه با نکات گفته شده می توان ارزیابی کرد که تحول اصلاحی در توان جامعه ایران، درصورت خوش شانسی و بازیگری درست نیروهای مسئول هست. این تحول کاری بزرگ است و سترگ چرا که تجربه عراق و افغانستان و حتی کشورهای بعد از فروپاشی آسیایی بلوک شرق را در پیش روی داریم.

 

شرایط گردابی : نه شرایط تئوریک و نه اقشار حامی تحول طلب، توان لازم برای تغییر فوری ندارند و چنین تغییری به سود مردم نیست چرا که هر تغییری به شکل تند و سریع نیرو های افراطی را بازیگر اصلی می کند و گرداب در انتظار جامعه ایران است. مردم این نکته را به خوبی نمی دانند. کسانی که از شرایط گردابی سود می برند مردم نیستند. در شرایط گردابی آنان که می توانند بحران ایجاد کنند بازیگر می شوند و ماجرا جویی می کنند. در عراق و افغانستان چه گذشته است؟ در شرایط گردابی مردم ساکت می شوند و برنده میان جدال خونین بر مردم حاکم می شود چون مردم در شرایط گردابی آن کسی را که نظم برقرار کند می پذیرند. در این روش بی رحمی حرف اول را می زند. تجربه صدام با مردمش و رفتار رژیم سوریه با مردمش را می توان مشاهده کرد. یا تن دادن مردم افغانستان به طالبانی که نظم عقب مانده برقرار کرده بود، فراموش نکنیم یا نظم رضا شاه بعد از ناامنی انقلاب مشروطه را از یاد نبریم که مردم خسته او را پذیرفتند. همچنین است تمکین مردم بعد از حوادث سال60 در جامعه. با شروع مبارزه مسلحانه جامعه سیاسی ایران عقب نشست و مبارزه میان نیرو هایی ادامه یافت که پیش تاز بودند و مردم دیگر را یارای حضور در این میدان نبود.

 

شرایط مردابی : در این شرایط جامعه به سمت فروپاشی اجتماعی و اقتصادی و به طبع اخلاقی پیش می رود. امور قبیح و فساد معمولی و عادی می شود و حساسیت جامعه به مسائل بسیار کم می شود، در نتیجه باند های قدرت و ثروت از کرختی جامعه استفاده و به سمت دیکتاتوری بیشتر میل می کنند.

در آمد نفت در دست این باند ها به قدرت سرکوب و باج دادن به بخشی از جامعه برای سرکوب بخش دیگر یاری می رساند. این روش در جریان جنبش سبز هم تا میزانی جواب داد. در ادامه چنین روندی باند های ثروت و قدرت در جامعه فروپاشیده صاحب همه چیز می شوند و در برابر کرختی جامعه حکومت خود را ادامه می دهند. در چنین حالتی بحران سیاسی، حتی اگر منجر به انعطاف حکومت شود یا آن را متزلزل کند، باز در کش و قوس بازی قدرت، نیرو ها و صاحبان ثروت و قدرت هستند که حاکم می شوند. در این مورد تجربه شوروی بعد از فروپاشی در روسیه و همچنین بلاروس را می توان مورد نظر قرار داد در مجموعه در 15 کشوری که به نام اتحاد جماهیر شوروی نامیده می شدند بعد از فروپاشی هیچ کشور به دموکراسی نرسیده است در حالیکه در چک و مجارستان، شاهد میزانی ازروابط که به دموکراسی نزدیک است هستیم.

در شرایط مردابی فروپاشی اجتماعی جامعه آن سان ناتوان می کند که حساسیت ها به صفر می رسد و در نتیجه باند های مافیایی صاحب همه مناصب می شوند. این باندها که هم اکنون در حاکمیت ایران قدرت دارند، در صورت شرایط مردابی صاحب همه چیز خواهند شد. تجربه پوتین و کرختی جامعه روس را نباید از نظر دور داشت.

در جامعه ما هم موقعیت جریان دموکراسی خواه تعیین کننده نیست تا در شرایط فروپاشی بتواند بر اوضاع مسلط شود. نباید فراموش کرد که علامت جامعه در حال فروپاشی آن است که جامعه مدنی ندارد یا در ان منحط شده است. پس انحطاط حتمی است. نگاهی به آسیب های اجتماعی در ایران می تواند ما را نسبت به خطر فروپاشی حساس کند؛ خطری که در نتیجه استمرار این شرایط رخ خواهد داد. اگر چه هنوز جامعه از خود عکس العمل نشان می دهد که جای امیدواری دارد. با این وصف نمی توان احتمال فروپاشی را در صورت شکست روند اصلاح در جامعه منتفی دانست چرا که علائم مهمی برای وقوع آن در جامعه وجود دارد و قابل مشاهده است.

 

شرایطی برکه ای: بی گمان بر پایی چنین شرایطی چندان آسان نیست اگر چه غیر ممکن نیست. چرا که اگرچنین برکه ای خلق نشود فروپاشی یا گرداب در انتظار کشور و جامعه ما است که وقوع این دو حالت به مثابه عقب رفتن در تاریکی خطرناکی است که بیرون آمدن از آن کار نسل هاست

 شرایط برکه ای، همان ادامه روند اصلاح گری است که قصد تغییر از درون و اصلاح قوانین و ساختار ها را دارد و در پی تقویت جامعه مدنی و راه اندازی قانونمند احزاب و کارکرد درست ساختارها و حذف برخی از نهادها و تنظیم دوباره روابط قدرت بر اساس رای مردم و عدالت در جامعه است.

در این مدل جامعه مدنی ژله ای ایران نقش تعیین کننده دارد اما این نقش به معنی بی اهمیت بودن نقش حکومت و احزاب و شخصیت ها نیست، بلکه این حضور و حساسیت جامعه است که احزاب و شخصیت ها را به خود می آورد و دولت را وادار به تمکین می کند. حساسیت جامعه باعث می شود که نظامیان سیاسی هم حد خود را بدانند و دولت هم به نظر مردم توجه کند.

شرایط مناسب به سوی سمت گیری به وضع مزبور در جامعه ما وجود دارد هرچند موانع هم کم نیست. تجربه نشان داده است که اگر جامعه به وضع خود حساس شود، رفتار مسئولانه انجام می دهد و این رفتار حاکمان را هم مهار می کند.

درباره نحوه حرکت به سوی وضعیت برکه ای، سخن زیاد است که باید در باره آن فراوان نوشت؛ این ضعیت به هدف، راهبرد عملی و تاکتیک مناسب برای پیروزی نیاز دارد.