ایران، بحران مالی و شرایط تازه ‏

نویسنده

رویدادهای مالی که در آمریکا و غرب در ماه‌های گذشته رخ داد و موجب اظهارات متفاوتی در میان کارشناسان، ‏اقتصاددانان و سیاست‌مداران در جهان و ایران شده است، ایجاب می‌کند پیش از ورود به بحث اصلی، دیدگاه خودم را ‏درباره نظام اقتصاد بازار بیان کنم. ‏

اقتصاد آزاد در تعریف مورد نظر من اقتصادی است که در آن سازوکار قیمت‌ها در صورتی که رقابت نسبی مناسب ‏وجود داشته باشد، تصحیح‌کننده نوسان‌های بازار باشد. به همین دلیل است که اقتصاددان‌ها همواره تاکید دارند، دولت به ‏جای نقش‌آفرینی از طریق دخالت در بازار باید با درک درست از اقتصاد بازار، مبانی رقابت را در میان فعالیت‌های ‏اقتصادی افزایش دهد تا با افزایش رقابت، نرخ سود به حداقل برسد و در مقابل تلاش فعالان اقتصادی به حداکثر ارتقاء ‏یابد تا آنها از این مسیر سهم خود را در بازار حفظ کرده یا گسترش دهند. به این معنی که اگر دولت توانایی ایجاد ‏فضای رقابتی مناسب را در کسب و کار داشته باشد، عدالت برقرار خواهد شد یعنی عوامل تولید، از جمله نیروی ‏انسانی، به نسبت مشارکت در تولید از آن سهم می برند. اما اگر رقابت ناقص باشد یا انحصار ایجاد شود، عرضه‌کننده ‏توانایی تحمیل قیمت در سطحی بالاتر را به مصرف‌کننده پیدا می‌کند. این قیمت تحمیلی، حتما بالاتر از قیمتی است که با ‏وجود رقابت می‌توانست در بازار وجود داشته باشد. شمار قابل توجهی از منتقدان اقتصاد آزاد معتقدند، رقابت کامل ‏هرگز پدیدار نمی‌شود تا در آن بازار شمار زیادی عرضه‌کننده در مقابل تعداد پرشماری از مصرف‌کنندگان قرار ‏بگیرند.‏

‏ این انتقاد البته تا حدودی درست است، اما از طرف دیگر باید پذیرفت اگر چه در تئوری، رقابت کامل چنین تعریف ‏می‌شود، اما در عمل اگر بتوانیم به آن نقطه نزدیک شویم، مزیت‌های نظام اقتصاد بازار در کسب‌وکار و خرید و فروش ‏را به چشم خواهیم دید. بنابراین نظام مکانیزم بازار، سازوکاری است که با پیام گرفتن از قیمت ها در بازار، عرضه و ‏تقاضا را شکل می‌دهد و با آن سازگار می‌شود. در نتیجه، همواره یک دوره انطباق داریم که از یک بازار با بازار ‏دیگر تفاوت دارد. اما هر آنچه که عوامل ایجاد اختلال در این انطباق وجود داشته باشند، دوره انطباق طولانی تر ‏خواهد گردید. از طرف دیگر در کشورهایی که اقتصاد آنها غیررقابتی یا کمتر رقابتی است، نهاد دولت شاید به دلیل ‏نگرانی، در بازار دخالت می‌کند و همین دخالت، مشکل‌ساز می‌شود. تجربه نشان داده است که دخالت دولت، فرآیند ‏انطباق عرضه و تقاضا را از شتاب می‌اندازد و یا آن که مسیر آن را منحرف می کند. دیده شده است که وقتی این اتفاق ‏می‌افتد، انگشت اتهام، سازوکار بازار را نشان می‌دهد درحالی که اگر سازوکار بازار آزاد اجازه پیدا می‌کرد در مسیر ‏مناسب حرکت کند با تعدیل و تصحیح، انطباق کامل فراهم می آمد.‏

پرسشی وجود دارد که آیا سازوکار بازار مجبور است نوسان‌‌های شدید را تجربه کند؟ و آیا این نوسان‌های شدید از ‏ماهیت سازوکار بازار سرچشمه می‌گیرند؟ تصور من این است که اگر دولت‌ها در محل سیاست گذاری و نظارت که ‏باید قرار داشته باشند، قرار بگیرند، نوسان‌های بازار هیچ‌گاه شدید نیست. تجربه نشان می‌دهد دخالت‌های نادرست دولت ‏ها یا عدم توانایی آنان در انجام دادن نقش هدایت و نظارت از طریق سیاست‌ها، موجب می‌شود، سازوکار بازار فضای ‏مناسب برای عملکرد خود را از دست بدهد. برای روشن‌شدن این مفهوم، آوردن یک مثال پرفایده است: عامل اقتصادی ‏در این سازوکار وظیفه‌اش این است که منافع خود را حداکثر کند و برخلاف تصور برخی، عامل اقتصادی وظیفه ‏سیاست‌گذاری و تنظیم توزیع درآمد را برعهده ندارد. عامل اقتصادی برای اینکه سود حداکثر را به دست بیاورد مجبور ‏است از تکنولوژی برتر استفاده کند، ناگزیر است فرآیند تولید و عرضه را علمی کند، ناچار است کالایش را با ‏قیمت‌های قابل رقابت عرضه کند و….‏

البته عامل اقتصادی باید منافع جامعه و شهروندان را در مسیر حداکثر کردن سود لحاظ کند که به آن مسوولیت اجتماعی ‏شرکتی (‏CSR‏) می‌گویند. معنای مسوولیت اجتماعی اما این نیست که شرکت منافع خود را نادیده بگیرد، بلکه معنایش ‏این است که نمی‌تواند برای حداکثر کردن منافع به شهروندان آسیب برساند. عامل اقتصادی نمی‌تواند برای حداکثر ‏کردن سود، محیط‌زیست را آلوده کند یا فعالیت غیرقانونی انجام دهد و یا از راه غیرقانونی رقیب را از بازار بیرون کند ‏و همچنین نمی‌تواند رانت‌جویی کند. این نبایدها جزو وظایف بنگاه یا عامل اقتصادی است که او را برای حداکثر کردن ‏سود در چارچوب قانون، اخلاق و اطاعت از سازوکار بازار محدود و محصور می‌کند.‏

باید توجه داشت که متعهدشدن به متغییرهای محدودکننده یاد شده، بستر مناسب اجتماعی ویژه خود را می‌خواهد که آن ‏بستر و زمینه، دموکراسی است. به یک عامل اقتصادی یا بنگاه یا یک فرد نمی‌توان دستور داد که سازوکار رقابت را ‏جزو تعهدات خود بداند، رقابت را بپذیرد و برای کسب سهم بیشتر از بازار، کیفیت و مطلوبیت تولید و قیمت‌های کاهنده ‏را در دستور کار قرار دهد، اما به او آزادی انتخاب در محیط اجتماعی – سیاسی داده نشود.‏

این غیرواقعی است که شهروندان یک جامعه، آزادی انتخاب مسوولان را داشته باشند، اما آزادی انتخاب کالا در بازار ‏از آنها سلب شود یا برعکس. آزادی، یک مفهوم عمومی است و اگر قرار است که رقابت افزایش یابد، چیزی که جهان ‏به دنبال آن است، باید آزادی در روابط اجتماعی را به عنوان بستر مناسب برای محقق شدن رقابت بپذیریم. به عبارت ‏دیگر، در یک نظام متمرکز سیاسی یا اقتصادی، رقابت به مفهومی که موجب بهبود بهره وری شود، قابل اعمال نیست. ‏

وقتی این مفهوم و الزام‌های آن مورد تاکید قرار می‌گیرد و یادآوری می‌شود که آزادی یک کل واحد و تجزیه‌‌ناپذیر است ‏و تنها با پذیرفتن این مفهوم می‌توان مزیت‌های آن را حس کرد، منتقدان می‌گویند چگونه است که چین در یک بستر غیر ‏دموکراتیک توانسته است به رشد بالای اقتصادی دست یابد. پاسخ من این است که آن چه در چین اتفاق افتاده در زمان ‏ریاست‌جمهوری آقای هاشمی رفسنجانی در ایران نیز رخ داد. در آغاز دوره فعالیت ریاست‌جمهوری آقای هاشمی ‏رفسنجانی، ظرفیت‌های خالی زیادی در صنایع کارخانه‌ای و در سایر بخش‌های اقتصاد ایران وجود داشت که با تزریق ‏سرمایه و سایر امکانات مادی، رشد چشمگیری در صنعت و در تولید ناخالص داخلی پدیدار شد و پس از پر شدن ‏ظرفیت‌ها بود که آهنگ و میزان رشد آهسته شد.‏

رشد بالای صنعت در چین در دو دهه گذشته همین‌طور بوده است و سرعت رشد در این کشور روندی کاهنده دارد. ‏مطمئن هستم که رشد اقتصادی در یک نظام بسته سیاسی که در آن آزادی سرکوب می‌شود تداوم نخواهد داشت، زیرا ‏که رشد در مکانیزم بازار متکی بر نوآوری است که در بستر تعامل آزادانه انسان ها شکل می گیرد و رقابت را به ‏مسابقه ای برای خلاقیت بیشتر تبدیل می کند. رهبران چین اما هوشیارند و سعی دارند که آزادی مناسبات اجتماعی را ‏در دستور کار قرار دهند.‏

سازوکار بازار آزاد اگر فضای مناسب را پیش‌رو داشته باشد و دولت وظیفه نظارت را به طور دقیق اجرا کند، نوسان ‏شدید در اقتصاد آزاد دیده نخواهد شد، اما به دلیل نقص در نظارت و عدم استفاده مناسب از ابزارهای سیاستی موجب ‏می‌شود که نوسان های شدید دیده شود و این اتفاق بارها در غرب رخ داده است. بزرگ‌ترین بحران‌های نظام غرب که ‏در سال 1929 تا 1932 رخ داد، به دلیل سوسیالیزه شدن کل دنیا (مابین دو جنگ جهانی) و از جمله در غرب پدیدار ‏شد. پس از این رویداد بود که نهادهای بین‌المللی مثل صندوق بین‌المللی پول، بانک جهانی و گات بعد از جنگ دوم ‏جهانی ایجاد شدند تا جامعه‌ها را به سوی آزادی‌های اقتصادی هدایت کنند. جهانی شدن اقتصاد بلافاصله پس از پایان ‏جنگ جهانی دوم بنا گذاشته شد و در دهه‌های 1980 و 1990 رو به شتاب گذاشت. با توجه به نکات یاد شده می‌توان ‏گفت که بحران فعلی غرب به این دلیل پیدا شد که دولت کار نظارتی خود را به خوبی انجام نداد. از 1995 سازمان ‏تجارت جهانی (‏WTO‏) شروع به کار کرد و گردش سرمایه در دنیا آزادی بیشتری پیدا نمود و انتقال پول از مقررات ‏ملی رهایی پیدا کرد و توسعه و رشد فوق‌العاده صنعت ارتباطات نیز به این مساله کمک کرد، اما در برابر این آزادی‌ها ‏و حذف مقررات ملی، مقررات تازه‌ای ایجاد نشد. اتاق بازرگانی بین‌المللی (‏ICC‏) که وظیفه‌اش سیاستگذاری و ایجاد ‏مقررات بین‌المللی است بسیار تلاش کرد تا به مسوولان دولت‌ها یادآور شود که مقررات بین‌المللی برای تنظیم بازار ‏سرمایه ضرورت دارد، اما در این کار موفق نبود و در نتیجه بحران عمیق‌ ماه‌های اخیر رخ داد. به همین دلیل است که ‏دنیای غرب و کشورهایی که سازوکار اقتصاد آزاد را محور سیاست‌های اقتصادی قرار داده‌اند، قصد دارند تعریف تازه ‏و دوباره‌ای از نظارت دولت ها بر سازوکار بازار ارائه دهند. به عبارت دیگر نظام برتون وودز (‏Bretton Woods‏) ‏که سازوکار آزادی اقتصادی در جهان را پس از جنگ دوم جهانی بنا نهاد، امروز قادر به این کار نیست و شاید مقصر ‏اصلی آن آمریکا است که مسیر این نظام را از اوایل دهه 1970 تغییر داد. ‏

یادمان باشد که جهانی شدن اقتصاد، کار را بسیار دشوار کرده است و دولت‌های ملی قدرت، نفوذ و اختیار سابق را ‏ندارند و مقررات باید جهانی باشد. در بخش خصوصی، اتاق بازرگانی بین‌المللی باید این کار را انجام می‌داد که سرعت ‏کمی داشت و دولت‌ها از این مسائل غافل شدند. وقتی نظارت کافی بر سازوکار بازار نباشد، واکنش عرضه و تقاضا به ‏دلیل نقص رقابت، نامناسب و نامتعادل شده و چنین رویدادهایی پدیدار می‌شوند. البته یادمان باشد که سازوکار بازار این ‏امکان را دارد که سیستم را تصحیح کند، اما همان طور که یادآور شدم تصحیح مسیر رشد هزینه بر است. منتقدان ‏اشتباه نکنند، سازوکار بازار، نیرومندی فوق‌العاده‌ای برای تخصیص کارآمد و بهینه منابع دارد و تجربه 50 سال اخیر ‏این توانایی را نشان داده و رشدهای بالایی را در کشورها و جهان به وجود آورده است. از طرف دیگر، در همین 50 ‏سال اخیر، دیده‌ایم که نظام‌های اقتصادی متمرکز ضمن اینکه توانایی ایجاد رشدهای بالا، مستمر و پایدار را نداشتند، ‏وقتی با نوسان و بحران مواجه ‌شدند، فاقد قدرت خود اصلاحی بودند و در نتیجه متلاشی ‌شدند. تجربه اتحاد جماهیر ‏شوروی سوسیالیستی که سرانجام فرو پاشید، نمونه ای بارز از این ناتوانی است. اما در کشورهای دارای اقتصاد آزاد، ‏بحران‌های زیادی دیده شده است که خود نظام آنها را تصحیح کرده است. بحران های اقتصادی در کشورهای غربی در ‏سه دهه گذشته، به عنوان نمونه، کم نبوده اند که مکانیزم بازار آنان را تصحیح کرده است و علی رغم آنها، جهان به ‏رشد شتابان خود ادامه داده است.‏

با این همه، برای اینکه هزینه نوسان‌ها کاهش یابد، دولت‌ها باید سازوکاری ایجاد کنند که امر سازماندهی و نظارت ‏کارآمد شود. به همین دلیل است که شاید برتون وودز جدیدی مورد نیاز باشد. بانک جهانی و صندوق بین‌المللی پول در ‏نیم قرن گذشته وظیفه کمک و هدایت را داشتند، اما به نظر می‌رسد در شرایط جدید نمی‌توانند سازماندهی کارآمد داشته ‏باشند. باز‌تعریف سازمان ملل متحد و سازمان‌های اقتصادی زیر‌مجموعه این نهاد با هدف تنظیم بازار بین المللی و شاید ‏ایجاد ضمانت اجرایی، به این دلیل که اکنون در حد بسیار کم است، در دستور کار قرار گرفته تا نقش تنظیم کننده ای ‏نسبی در جهان را بر عهده بگیرند. ادبیات اقتصادی- سیاسی حاکم بر کشورهای توسعه نیافته در دهه‌های اخیر تغییر ‏کرده و واژگانی چون عدم‌وابستگی، دیگر معنای قدیمی را در عالم واقع از دست داده و وابستگی متقابل و تعامل ‏مشترک جای آن را گرفته است. جهان در حال توسعه در شرایط وابستگی متقابل این توانایی را پیدا کرده است که ‏طرف همیشه مقهور نباشد و احساس ناتوانی نکند، چراکه در وضعیت تازه و معادلات جدید، امکانات متعددی برای ‏عرضه به جهان پیدا کرده است. تحولات اقتصاد آمریکا در 10سال گذشته نشان می‌دهد که چگونه به اقتصاد هند، چین ‏و حتی ایران به دلایلی وابسته شده است. این تفکر نادرستی است که کشورهای در حال توسعه‌ تصور کنند در برابر ‏تعامل با آمریکا، به عنوان بزرگترین اقتصاد جهان، چیزی برای عرضه ندارند. یادم می‌آید روزی مهاتیر محمد، که در ‏ایران بود، در جمعی گفت: “ای کاش جمعیت ایران متعلق به مالزی بود”. جمعیت جوان، تحصیلکرده و پرانرژی ایران ‏چیزی است که مهاتیر محمد آرزوی آن را برای مالزی داشت. واقعیت این است که ما از امکاناتی که در اختیار داریم ‏غافل شده‌ایم و نتوانسته‌ایم از این امکانات گسترده به طور کارآمد استفاده کنیم و آن را برای فروش یا دادوستد و تبادل ‏عرضه کنیم. موقعیت جغرافیایی ایران مزیت بزرگی است که از آن به درستی بهره برداری نکرده ایم و یا منابع نفت و ‏گاز که تخریب کننده مبانی اقتصادی کشور شده اند، در حالی که می توانیم از این امکانات در مبادلات بین المللی به ‏درستی بهره برداری کنیم و به تعبیر واژگان دوران سوسیالیزم، کشورهای پیشرفته را به خود وابسته نماییم. در دنیای ‏امروز، کشورها هر کدام بر پایه وضعیتی که دارند و امکاناتی که فراهم می آورند، می‌توانند در تعامل با کشورهای ‏دیگر زمینه وابستگی متقابل را به وجود آورند، با قدرت عمل کنند و نگران نباشند که در تعامل با جهان، می تواند ‏تحمیلی بر آنها صورت پذیرد. کشورهای زیادی هستند که در این کار الگوی خوبی به وجود آورده اند. اما باید توجه ‏کرد که برای استفاده از امکانات ایران در مسیر ایجاد وابستگی متقابل، باید قواعد بازی را پذیرفت و بنابراین در قالب ‏مکانیزم بازار و دموکراسی، امکانات بالقوه کشور را به فعل تبدیل کرد. ‏

ایران کشوری در حال توسعه است که قرن‌ها با نظام متمرکز مدیریت شده و برای شهروندان، عدم ابراز عقیده، که ‏مخالفتی با جریان غالب در مملکت داشته باشد، نهادینه شده است و باور ندارند که می‌توانند آزادانه ابراز عقیده و رای ‏کنند، در حالی که ممکن است دولت واقعاً مانع آن کار نباشد. کالبدشکافی این شرایط، در بستر تاریخ، نشان می‌دهد که ‏شهروندان در این باره محق هستند، اما دولت‌ها وظیفه دارند سازوکاری که منجر به ابراز آزاد عقاید و آرای شهروندان ‏می‌شود را فراهم کنند تا فایده‌های آن به کل جامعه برسد. باید شهروندان را آموزش داد تا بیاموزند که ابراز عقیده آزاد، ‏به منظور تصحیح و نه تخریب، به نفع جامعه است. یادمان باشد که دنیا به سرعت در حال رشد است و شرایط سیاسی ‏هم در حال تحولات بنیادین می باشد. آمریکایی که روزی به عنوان کشور تحمیل‌کننده شناخته می شد، امروز می‌تواند ‏یک رنگین پوست را به عنوان رییس‌جمهور و نفر اول کشور انتخاب کند که تا چند دهه پیش حتی نمی توانست در ‏اتوبوس سفیدان سوار شود و بسیاری از مسوولان ارشد ایرانی این امر را غیرممکن می‌دانستند. این تجربه نشان می‌دهد ‏که شاید شرایط جدید در آمریکا، ضرورت نگاه تازه‌ای به آن جامعه را ایجاب می نماید و شاید ضرورت دارد که ‏برداشت های خودمان از آمریکا را باز تعریف کنیم. زیرا جامعه‌ای که در شرایط فعلی می‌پذیرد که یک فرد سیاه‌پوست ‏را به عنوان رییس‌جمهور در بالاترین مقام سیاسی و اجرایی کشور قرار دهد، نشان می‌دهد دموکراسی واقعی وجود ‏دارد و شهروندان به صورت واقعی صاحب حق و صاحب رای هستند. علاوه بر این، باید قبول کنیم که شهروندان ‏کنونی ساکن در آمریکا، همان شهروندان 40 سال پیش نیستند که اجازه نمی‌دادند یک سیاه‌پوست در رستوران آنها غذا ‏بخورد. شهروندان آمریکایی از این مرحله عبور کرده‌اند و این در ذهن آنها نهادینه شده که می‌توان یک رنگین پوست ‏را به عنوان رهبر برای یک دوره معین انتخاب کرد. این تحول شگرف در جامعه آمریکا و غرب، به دلیل شتاب بالای ‏جهانی شدن است. به این ترتیب، ایرانیان می‌توانند و باید از چاله تصورات قبلی نسبت به جهان، خارج شده و با سرعت ‏و شتاب لازم، تعریف تازه‌ای از خود و جهان پیدا نمایند. باید جهان فعلی را درست بشناسیم و بر اساس منافع ملی با آن‌ ‏رابطه برقرار کنیم.‏

سازوکار بازار مزیت‌های پر شماری دارد که مهم‌ترین آن‌ها حفظ عدالت به معنای توزیع ثروت بر اساس کارآیی است. ‏برای این که این سازوکار بتواند به شکل کارآمد عمل کند، دو شرط وجود دارد. شرط اول هدایت و نظارت صحیح ‏دولت است و شرط دوم بستر آزادی اقتصادی و دموکراسی است. جهان در حال توسعه از جمله ایران این قدرت را ‏دارد که بدون نگرانی از این که چیزی بر او تحمیل شود، با استفاده از سازوکارهای شناخته شده امروز و بدون نیاز به ‏ابزار سیاسی، جایگاه مناسبی در اقتصاد جهان داشته باشند. شاید برخی فکر کنند امتیاز ایران وجود منابع نفت است، اما ‏تصور من این است که موقعیت سوق‌الجیشی، کیفیت و ترکیب جمعیتی ایران، متغیرها و عناصری بسیار با اهمیت‌تر از ‏نفت هستند.‏

ایران در جایی از جهان قرار گرفته است که می‌تواند نقش و سهم قابل توجهی از مبادلات جهانی را به خود اختصاص ‏دهد. ایران دروازه ورود شرق به غرب است، ایران مرکز مناسبی برای توزیع در کشورهای مشترک المنافع (‏CIS‏)، ‏خاورمیانه و شمال آفریقا است، اما به این دلیل که نگران تحمیل‌ها بودیم وارد تعامل مناسب با جهان نشدیم. ایران ‏ارزیابی مناسبی از امکانات خود ندارد و به دلیل عدم استفاده از توانایی‌های اقتصادی خود، ناگزیر شده است از ابزار ‏سیاسی در تعامل با جهان استفاده کند. چون ابزارهای اقتصادی را به کار نگرفتیم و بنابراین ابزار سیاست، نقش اول در ‏تعامل ما با جهان شده است، بدین ترتیب نوک پیکان را به طرف دشمن گرفته‌ایم. تصور من این است که در دنیای ‏امروز دشمن به معنای قرن نوزدهمی وجود ندارد. امروز دشمن به رقیب تبدیل شده است. معلوم است که یک رقیب ‏حتما به این فکر است که منافع خود را حداکثر کند؛‌ حداکثر کردن منافع چیزی است که ایران نیز باید به آن بیاندیشد. ‏نکته‌ای که وجود دارد این است که باید بیاموزیم در بازی شطرنج‌ جهانی چگونه باید بازی کرد که منافع ایران حداکثر ‏شود. بحران فعلی غرب به دلیل شتابی که جهانی شدن دارد به سرعت در حال رسیدن به جامعه‌های دیگر است. ‏وام‌هایی که بسیار آسان و بدون نظارت به شهروندان آمریکایی ارائه شد، تقاضای آن را افزایش داد و تقاضای بالای ‏مسکن به رشد قیمت آن در آمریکا کمک کرد. بانک‌ها وقتی رشد قیمت مسکن را دیدند، عرضه وام را افزایش دادند تا ‏این که قیمت‌ها به نقطه عطف رسید و قیمت مسکن در سرازیری افتاد و گفته می‌شود 10 میلیون مالک خانه ترجیح ‏دادند به جای پرداخت وام، خانه‌های خود را در اختیار بانک‌ها بگذارند. این وضعیت موجب شده است که ‏مصرف‌کنندگان احتیاط کنند و وقتی که ناتوانی بانک‌ها در پرداخت طلب مشتریان آشکار شد بحران مسکن پیدا شد. ‏بحران مسکن به بحران تقاضا تبدیل شد. وقتی تعامل مصرف و سرمایه‌گذاری دچار اختلال گردید و سست شد، ‏سرمایه‌گذاری آسیب دید و به دلیل این که بانک‌های جهان شبکه‌ای شده‌اند، بحران به همه کشورها رسید. ایران نیز ‏آسیب و تاثیر جدی دیده و خواهد دید. این تاثیرپذیری اما از ناحیه تعامل مالی نبود و آسیب‌ها از طریق کاهش قیمت نفت ‏به ایران رسیده و می‌رسد. کاهش درآمدهای ایران از درآمد نفت، به دلیل عدم توجه دولت به نقش حساب ذخیره ارزی، ‏به سایر بخش‌ها آسیب می‌رساند.‏

یک نهاد جهانی برآورد کرده است که اقتصاد ایران اگر با قیمت نفت کمتر از 90دلار در هر بشکه مواجه شود، شرایط ‏بدی پیدا خواهد کرد.‏

آسیب دوم ایران به علت کاهش صادرات غیرنفتی به دلیل کاهش تقاضا و از طرف دیگر به دلیل کاهش قیمت این ‏صادرات است که بخش قابل توجهی از آن را میعانات گازی تشکیل می‌دهد.‏

نتیجه این فرآیند را می‌توان به‌طور خلاصه چنین بیان کرد که اقتصاد، جهانی شده است و ما بخواهیم یا نخواهیم تحت ‏تاثیر این پدیده واقعی قرار داریم.‏

بحث در این باره که آیا جهانی شویم یا نشویم، یک داستان قدیمی است و امروز جایی در میان بحث‌ها ندارد. مرزهای ‏ایران در شمال که روزی به دلیل وجود اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی (سابق) روی ورود کالاها بسته مانده بود، ‏امروز به محل دادوستد تبدیل شده است. بخشی از مرزهای ایران در جنوب و غرب که روزی به دلیل وجود رژیم بعثی ‏در عراق مسدود بود در شرایط حاضر باز شده است و دادوستد کالا جریان دارد.‏

اقتصاد کشورهای همسایه ایران با اقتصاد جهان پیوند واقعی دارند و ایران نمی‌تواند از این فرآیند و وضعیت دوری ‏کند. تنها تاثیر بحث‌هایی مثل اینکه جهانی شویم یا نه، این است که آمادگی ایران برای ورود به صحنه جهانی با تاخیر ‏مواجه شده است و تدبیرهای لازم برای کارآمدی در این عرصه را دیرتر انجام داده‌ایم. این وضعیت موجب شده است ‏که صنعت ایران آسیب ببیند. اگر آمادگی کافی داشتیم تا به صورت فعال در عرصه جهانی شدن حاضر باشیم، صنایع ما ‏امروز کمتر آسیب می‌دید. یادمان باشد تمهیدات و تدبیرهایی که برای حمایت از صنعت نیاز داریم، دیگر از جنس ‏حمایت‌های غیرواقعی و غیراصولی نیست. تدبیرهایی که امروز نیاز داریم این است که قدرت رقابت‌پذیری تولیدات ‏صنعتی ایران را افزایش دهیم. باید صنعت ایران بیاموزد که بدون رقابت پذیر شدن دیگر نمی تواند نقش پیشرو در ‏اقتصاد کشور داشته باشد و اگر به این مهم توجه نشود –همچنان که تا به امروز از آن غافل مانده ایم- تجارت جای ‏صنعت را در راهبری اقتصاد خواهد گرفت. هر چند تجارت نقش مهمی در تعریف مزیت های کشور دارد ولی نمی ‏توان کشور را بدون دارا بودن صنعتی رقابت پذیر، به درستی اداره کرد و بیکاری گسترده از پی آمدهای اولیه آن ‏است.‏

منبع: رستاک، 24 آذر‏

‎ ‎

‎ ‎