از تقدس انسان تا تقدس باور...

نویسنده
رهیار شریف

» حرف اول

ماجرا این طور است که هر طرفش را ببینی، جای حرف دارد و فکر و تامل. محل برخورد قصه است و تاریخ و حادثه با باورهایی که به درازای زندگی جان گرفته اند. اما از آنجا که شوربختانه، این قصه و قصه هایی دگر از این دست، ربط مستقیم با جان و زندگی آدمیزاد دارد، قلم از نام بردن و قصه به اسم گفتن، حیا می کند، چه رسد به…

بیایید قضیه را از “ باور ” و “ عقیده ” آغاز کنیم. هم آنی که به قول شاعر چونان چون جنگ بقا برای آدمیزاد اهمیت دارد. براستی “ باور ” انسان تا کجا مهم است؟ تا جان خودش؟ یا تا حتی جان دیگری؟ پس از “ باور ” هم سوال البته بسیار است، پاسخ هاشان هم همین؛ حتی بسیار تر. باور ها چطور به یکدیگر برتری پیدا می کنند؟ به چه وسیله ای سنجیده می شوند؟ و دیگر آنکه، همزیستی مسالمت آمیز این همه آدم با این همه باور جور به جور چگونه ممکن می شود؟

تاریخ را که نگاه کنی، پر است از همین سوال ها و جواب ها، فلاسفه آمده اند و گفته اند هر یک نظر و عقیده شان را. یکی از حقیقت برتر گفته و یکی از انسان برتر، یکی از وحدت وجود گفته و آن دیگری، از خداوندگار ادیان.

ماجرایی که این روزها در اخبار آمده هم، حدیث امروز و دیروز نیست، هر چه نباشد از تاریخ صدر اسلام ( و البته دیگر ادیان) در زندگی آدمیزاد رایج بوده. شوربختانه، آدمیزاد انگار در ذات یا لااقل ذات زندگی گروهی شده اش، چنین است که تعرض به باور و جان و مالش را بر نمی تابد، و در پای این تعرض حتی حاضر است از جانش نیز بگذرد.

در این میان اما، آنچه قصصی اینچنین را از دایره ی باور و تعقل دور می کنند، دوره ی تاریخی امروز است و میزان امروزین درک انسان از مختصات فردی اش در نمودار زندگی. چه از سر این همه آزمون و خطا و جنگ و جدال و خونریزی، لااقل در دنیای امروز و در جوامع آزاد ( که تعدادشان هم کم نیست) انسان اینگونه باور کرده، که “ زندگی ” هر موجود زنده، با ارزش ترین موضوع عالم است.

همین است که “ حکم ” ی اینگونه، که به سادگی زندگی یک انسان را به خطر می اندازد، در دنیای امروز، زیاده از باور، عجیب جلوه می کند.

بحث بر سر دفاع تاریخی از یک باور و یک اندیشه نیست. چه بسا بسیار پادشاهان که در تاریخ آمده اند و در حق آنها که به بی آزار به مذهب و کردار و باور خود بوده اند، ظلم و جور کرده اند و حق شان را نا دیده گرفته اند. گه گاه هم حتی بسان قصه های آغازین شکل گیری هر شریعت و هر دین( گیریم که واقعی باشند) اهل قدرت، تاب آنها که به دین تازه گرویده اند را نیاورده، جان شیرینشان گرفته اند. با این همه، انصاف را که دین هر آیینه بر مدار قدرت سیاسی بوده، از دوره ی باورهای پیش از مسیح گرفته تا قصه ی ایران هم امروز خودمان، هرگز زندگی دیگر اندیشان را تاب نیاورده، عقیده اش را بی چون و چرا برتر انگاشته و در راه کشتن دیگران هرگز ابایی به دل نیاورده.

قصه ی روزگار ما هم حالا هم این گونه شده. صدور حکم ارتداد و فتوای قتل و بسیج کردن یک سری آدم برای جنگ و جایزه گذاشتن برای قتل یک انسان، به دلیل توهین به عقاید یک سری آدم دیگر، همه عین قصه است و حکایات قدما، نه آنچه به واقع و در دنیای ملموس اتفاق می افتد.

 در دنیای امروز، بسیاری از آنها که خردمندی و فرزانگی شان را تاریخ گواهی داده، نه به دین اعتقادی دارند و نه حتی به خداوندی خالق دنیا و طبیعت. این گروه هم بارها و بارها عقیده و باورشان مورد “ توهین ” و حتی “ تمسخر ” دیگران واقع شده. انصاف را که در این میان هیچیک به کشتن و حذف فیزیکی دیگران اندیشه نکرده اند، حتی اگر برای توهین به باوری که برای به دست آوردنش زحمت کشیده اند، آزرده شده باشند هم هرگز به نابودی دیگران نیاندیشیده اند؛ در این میان، قصد این مقال هم آنگونه که در آغاز کلام هم عنوان شد، نام بردن از یک فرد یا یک فتوای خاص نیست بلکه تکرار این واقعیت است که اهمیت دارد که انسان از هر گونه هر نوع و نژاد و جنس که باشد از حقی برابر با دیگری برای زندگی برخوردار است و انصاف را که به فاجعه می ماند صدور حکم قتل، آن هم نه برای یک قاتل و جانی و دیوانه که برای انسان معترضی که جز بیان هنرمندانه ی اندیشه اش، موضوع دیگری در سر نداشته.