صفحهی بیستم از کتاب جام جهانبین، نوشتهی محمدعلی اسلامی ندوشن:
…نزدیک پانزده قرن پیش، بزرگمهر حکیم گفت: “میوهی درخت دانش نیکوکاری است و کمآزاری.” و امروز که نیروی علم به حد حیرتآوری رسیده است، دنیا خیلی پیش از گذشته محتاج آن است که این مفهوم را در مد نظر داشته باشد.
آنچه ما در اینجا خواستیم مطرح کنیم، ارتباط ادبیات با کامیابیهای فضایی نیست. از فضا در این مورد، مفهوم کنایهای و آثار تبعی آن را منظور داشتهایم. سفر انسان به ماه و پیروزیهای فضایی، حاکی از پیشرفت معجزهآسای علم و فن است، پیشرفتی که حتی خیلی سریعتر از پیشبینی دانشمندان و صاحبنظران بوده و وضعی ایجاد کرده است که بعد ازاین دیگر برای بلندپروازی بشر در زمینهی فن، حد و مرزی شناخته نشود. در اینجا ما میخواهیم ادبیات را در پرتو آثاری که این پیشرفت پدید میاورد بسنجیم. البته آثار گوناگون علم و تکنولوژی که بیم آن است که به “الوهیت ابزارها” منجر گردد، دهها سال قبل از شروع عصر فضا در همهی شئون زندگی بشر و از جمله ادبیات مشهود بوده است؛ ولی میتوان تصور کرد که از این پس سرعت و قاطعیت آن بیشتر از پیش باشد. آنچه در این مورد خاص، موضوع را از نظر ما خطیر و حساس جلوه میدهد این است که افزایش اعتقاد به تکنولوژی موجب کاهش اعتقاد به فرهنگ و ادبیات شده و این افزایش و کاهش ادامه خواهد یافت. چه، باید اذعان کرد که معجزههای فنی، حالتی در جهان ایجاد کرده است که آمیختهای از مجذوبشدگی و مرعوبشدگی است، و این وضع، متجددان ناآگاه و به خصوص تحصیلکردههای ناآگاه را به این تصور واداشته که از این پس سعادت بشر صرفا در گرو ماشن و فن خواهد بود. در نظر اینان از این پس جهان به دو بخش خواهد شد: دنیای پیشرفته و قدرتمند تکنولوژی و دنیای فرسودهی ادب و فرهنگ. ادب و فرهنگ در نزد این اشخاص تا حدی وضع مادربزرگ پیری پیدا کرده است که وجودش مزاحم و زائد مینماید؛ منتها نوههای جوان اگر او را به زیرزمین خانه تبعید نمیکنند، برای آن است که هنوز از او طمع میراث هنگفتی دارند.
بشر در طی طریقی که تا به امروز کرده، نخست اعتقاد خود را متوجه ماده و محسوس داشته، سپس اندک اندک به معنویت گراییده است؛ اما امروز از نو در کار آن است که به ماده و محسوس روی ببرد…”
محمدعلی اسلامی ندوشن در کتاب بسیارخوانده شده و مهم جام جهان بین، به موضوعاتی چون ادبیات در جهان مدرن، ادبیات و اخلاق، تاثیر اروپا در تجدد ادبی، خویشاوندی فکری ایران و هند، هماندیشگی خیام و فردوسی و مباحثی از این دست میپردازد.
یکی از مهمترین فصلهای کتاب مقالهای است با عنوان “ادبیات در عصر فضا”. ندوشن با اشاره به پیشرفتهای عظیم بشری در دوران مدرن، به وضعیت و سرنوشت ادبیات در سیر این تحولات پرداخته و جایگاه کنونی ادبیات و فرهنگ را مورد بررسی قرار داده است.
انسان پس از دوران پیشامدرن با گسترش باورنکردنی رسانههای جمعی و آسانشدن ارتباطها و کوتاهتر شدن فاصلهها به عصری گام نهاد که باید بسیاری از ابزارها و وسایل زندگیاش را کنار میگذاشت و به پدیدههای نورسیده توجه میکرد. او ناگزیر از پذیرفتن تکنولوژی برای ادامهی زندگی در جهان مدرن بود. صنعت چاپ، تلویزیون، رادیو، سینما و در نهایت اینترنت، شبکهای در هم پیچیده از ارتباط بشری فراهم آورد و توانست سنت کتابداری و کتابخوانی قدیم، شیوهها و رسوم نقالی و داستانسرایی سنتی و سبک آموزش کلاسیک را تحت تاثیر قرار دهد. ما اکنون در دورانی به سر میبریم که در آن میراثهای عظیم فرهنگی به شدت توسط تکنولوژی و ابزارهای مدرن زندگی تهدید میشوند. به راستی آیا ما به سمت زمانهای حرکت میکنیم که در آن سیطرهی ابزارهای تکنولوژی آدمی را به سمتی میبرد که میتواند محسوسات عینی و ماده را به جای ادبیات بنشاند؟ ندوشن با گریز به شرایط زندگی انسان در دوران پیشا تاریخ و دلبستگی او به ادبیات در کنار مذهب، ادبیات و هنر را تجلی حس آفرینندگی انسان و راهی برای تجسم آرمانها، رویاها، تخیلات و رسیدن به تعالی میداند. شاید این گفتهی شارل بودلر بسیار اغراقآمیز باشد که میگوید: “سه روز میتوان بدون غذا زنده ماند، اما بدون شعر هرگز”، اما بیشک به اهمیت ادبیات در زندگی انسان اشاره دارد. در واقع میتوان به این نتیجه رسید که اگرچه انسان امروز بسیار قدرتمندتر از گذشته میتواند بر جهان حکم براند، اما تنها چیزی که میتواند او را فرهنگمند نگه دارد و به لحاظ معنوی و اخلاقی تربیت کند، ادبیات است. در واقع یکی از چالشهای بزرگ در جهان ما این سوال تکراری است که ادبیات به چه کار انسان میآید؟ پیش از این بارها این سوال مطرح شده و به آن پاسخهای بسیار داده شده، اما گویا سنگینی این سوال در روزگار ما بسیار بیشتر از پیش احساس میشود. به راستی وقتی که دانش بشری توانسته است حتی شکل ارائهی آثار ادبی را تغییر دهد و آنها را برای همگان در دسترس کند، نمیتواند برای همان هم جانشینی بسازد؟
ندوشن تاکید میکند که تکنولوژی هرچقدر که بتواند موضوعات توصیفی و عینی را به وسیلهی ابزارهای پیشرفته و رو به تکامل خود به تصویر بکشد، در ترسیم ذهنیات و موضوعات انتزاعی زندگی بشر ناتوان است. پدیدهای به نام سینما با جادوی تصاویر واقعی خود توانست درک انسان را از روایت دستخوش تغییر کند. انسان دیگر نیازی نداشت تا بنشیند و رمانی دور و دراز را بخواند، او حالا میتوانست آن رمان را را به صورت عینی و حسی ببیند و دیگر رنج خواندن نکشد. اما حقیقت این است که در فهم کلمه جهانی میگنجد که تکنولوژی به هیچ رو نمیتواند آن را به قدر ذرهای حتی بازنمایی کند. نمونهی بارز شکست تکنولوژی در برابر ادبیات، تلاش فیلمسازان بسیاری است که میخواهند آثار برتر ادبیات به لحاظ خیالورزی را به فیلم تبدیل کنند. نمونهی مشخص این شکل اقتباس، تلاش فیلمسازانی است که میخواستند بوف کور را به تصویر سینمایی ترجمه کنند، اما یا نتوانستند و یا فیلمی که ساختند به هیچ رو حتی ارزش سینمایی هم نداشت.
قدرت و نفوذ ادبیات به حدی است که حتی میتواند به درستی ساز و کارهای زندگی مدرن را تبیین کند، اما مدرنیته نمیتواند جایگزین ادبیات شود. ندوشن مینویسد:
“فرهنگ و ادبیات موقعی اهمیت حیاتیشان محسوس است که چندگاهی از میان برداشته شوند؛ اکنون مانند هوا و آب همهجا هستند، بع رایگان هم هستند، در درون همه یا در دسترس همه هستند، و طبیعی است که متوجه حضور آنها نشویم، و قدرشان را ندانیم. اما اگر فرض کنیم که برای مدتی از ما جدا گردند، آنوقت است که حس جهتیابی وتعادل خود را از دست بدهیم. من وقتی تصور آن را میکنم، به یاد آن لاکپشت استرالیایی میافتم که ماجرایش در یک فیلم مستند آمده بود و مفهوم کنایی شومی داشت: لاکپشت درشتاندامی نشان داده میشد که بر اثر تشعشع اتمی حس جهتیابی خود را از دست داده بود و دیگر نمیتوانست برای نوشیدن آب راه دریا رادر پیش بگیرد و بدینگونه در میان شنهای داغ به طرز دردناکی جان سپرد. آدمیزاد نیز در معرض آن میتواند باشد که حس جهتیابی خود را از دست بدهد. در این صورت اگر هم مرگ جسمانی به سراغش نیاید، روحا به منزلهی مرده خواهد بود. باید قدری هم به سلامت خود اندیشید، قبل از آنکه دیر شده باشد.”