انتصاب علی مرادخانی به عنوان معاون هنری وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی با اقبال مناسب اهالی موسیقی مواجه شد. برخی که -خسته از شرایط دشوار و ویرانکننده ۸ سال اخیر- به ستوه آمدهاند، آقای مرادخانی را به واسطه حُسن سلوک با هنرمندان -که بهحق، ویژگی مثبت و مهم ایشان است- روزنه امیدی یافتند که شاید بتوان با تعامل با او جریان موسیقی و هنر را به سامانی برسانند.
عدهای به فکر فعالیتهای شخصی خود و یا موسسات خود بودند که بحران سالهای اخیر دامنگیرشان شده بود و در این میان دستهای نیز -که “مردان همیشه در صحنه” میناممشان و گِرد هر مسئولی در هر دورهای بودهاند و هستند و در سرودن قصیده برای تمامی مسئولین از همه جناحها و جریانها استادند- همیشه رو به جریان پیروز دارند؛ اما گاهی هم در پیشبینی جریان پیروز دچار اشتباه میشوند و به اشتباه از کس دیگری حمایت میکنند (مانند حمایت “خانه موسیقی” از آقای قالیباف در انتخابات اخیر و سپس پس گرفتن آن بعد از انتخابات). از این جماعت عدهای نیز یافت میشوند که برای کمکردن خطر، قصیدههای حمایتیشان را در ثنای هر ۴ نامزد انتخابات مذکور سرودند!
این دسته وقتی شعار حمایت از موسیقی فاخر را سر میدهند، منظور و رویکرد مسبوقشان حمایت از خودشان به عنوان سردمدار موسیقی فاخر است؛ وقتی صدای اعتراضشان نسبت به عدم صدور مجوز برای کنسرت در شهرستان در میآید که پای کنسرت خودشان در میان باشد. به عبارتی، شاخصترین ملاک فاخر بودن موسیقی را تولیدات خود میدانند و البته وقتی روی صحنه میروند، معلوم میشود در ارائه سالم فواصل موسیقایی نیز دچار مشکل هستند، چه برسد به تولید به اصطلاح فاخر.
یکی از مهمترین دلایلی که انتصاب علی مرادخانی را به سمت معاون هنری وزارت ارشاد مناسب نمیدانم سابقهٔ وی در دوران ۱۳ ساله مدیریتش بر مرکز موسیقی (۱۳۸۲-۱۳۶۹) است که در واقع بستر شکلگیری و تجمع باندهای مافیایی اینچنینی بود. امروز نیز دلیلی منطقی به ذهن نمیآید که جناب مرادخانی همان رویه مسبوق را پیگیر نباشد. هنوز از خاطرمان نرفته مونوپلیای که مرکز موسیقی در بیزنس موسیقی ایجاد کرده بود؛ تا سال ۱۳۷۶ کنسرت غیردولتی وجود نداشت که هیچ، امور بینالملل مرکز از هیچ تلاشی برای خارج کردن NGO های نحیف تازه شکل گرفته از حوزه اقتصادی موسیقی مضایقه نمیکرد و البته مسجل است که ترکیب قدرت دولتی و تجارت آزاد، سنتزی عموماً فاسد را به همراه خود دارد که چون قصد من از پرداختن به گذشته، نقد ساختار است نه فرد، بیش از این به آن نمیپردازم.
اما این دلیل نمیشود که به شدت نگران بازگشت حلقهٔ پیشین -که عموماً از همان استادان اهل دستار و قصیده هستند- نباشم. نقش مخرب این حلقه هنگامی بیشتر رخ مینمایاند که بدانیم اینها بیش از ۳۰ سال است متناوباً در همه شوراهای موسیقی بودهاند و هستند؛ از صداوسیما بگیر تا ارشاد و سایر تشکلهای هنری موازی و چه کسی است که نداند ممیزی اگر نان اهالی موسیقی را ربوده، برای اینها شغل بوده است. چه کسی است که نداند تخم لق تشخیص حرمت موسیقی را همینها در دهان مسئولان اوائل انقلاب شکاندند و گرنه مسئولین آن روزگار واژه “شش و هشت” را از کجا میدانستند!؟ جالب است که اکنون همینها از ممیزی مینالند؛ جالب است اما تعجببرانگیز نیست، زیرا برای اینکه همیشه باشی باید موجسواری را خوب آموخته باشی.
دومین دلیل نارضایتیام از انتصاب جناب مرادخانی باز به سابقه او در سازماندهی رویههای مرکز موسیقی در دوران ۱۳ ساله مدیریتش برمیگردد. گویا دوستان ما فراموش کردهاند رویههای بروکراتیک و دستوپاگیر صدور مجوز آلبوم و کنسرت، اساساً در دوران مدیریت ایشان تدوین یافت و کار تا جائی گسترده شد که موسیقیدان موظف بود که حتی رنگ پوشهٔ مدارکش را نیز به دستور ارشاد مهیا سازد (قانون موسوم به پوشه سبز)! اکنون چه امیدی به طراح این رویهها برای از میان بردنشان دارند؟ فراموش نکنیم که آنچه امروز مانند سرطانی به جان موسیقی ایران افتاده، در دوران او زاده و بالیده شده است. متاسفانه همانگونه که ذکر شد موسیقیدانها هم به دلیل عادت به این رویهها، مختصر گشایش تاکتیکی را تحول قلمداد میکنند و حتی به ذهنشان هم خطور نمیکند که ریشه مشکلات موسیقی در کجاست.
من به عنوان اهل موسیقی حق دارم که شغلم به رسمیت برسد و از آقای مرادخانی یا هر مسئول دیگر توقع دارم چالش دیرین حرمت موسیقی را پیگیری و در راستای حل آن بکوشد. این واقعیتی است که هنوز در بهترین شرایط، موسیقی به عنوان مکروه شرعی شناخته میشود. من حق دارم سوال کنم و جواب بگیرم که چرا شغل من در نزدیک به نیمی از سال (مناسبات مذهبی) ممنوع است، اما باید مالیات شهروندی خود را در تمام سال بپردازم؟
من حق دارم سوال کنم و جواب بگیرم که به عنوان مثال در سالن کنسرت، شنیده شدن اجرای “پیشدرآمد همایون” علیاکبرخان شهنازی در ایام ماه محرم یا صفر چه بیاحترامیای به حضرت امام حسین (ع) و یا چه حمایتی از دشمنان ایشان میکند که در نمایش فیلم سینمایی در سالن سینما اتفاق نمیافتد؟
من حق دارم سوال کنم و جواب بگیرم که چرا هنرستان غیرانتفاعی و نیز دولتی گرافیک زیر نظر وزارت آموزش و پرورش در هر منطقهای وجود دارد، اما هنرستان موسیقی هنوز زیر نظر وزارت ارشاد محبوس و محصور به دو هنرستان پسران و دختران است؟ من حق دارم سوال کنم و جواب بگیرم که وزارت ارشاد برای دفاع از حقوق من در صداوسیما چه قرار است بکند؟ حق دارم بپرسم چرا نمایش ساز در رسانه ملی مجاز نیست؟ به لحاظ فلسفی چگونه مظروف مباح و ظرف ممنوع است؟
من حق دارم مطرح کنم و جواب بگیرم آئین مجوز موسیقی اثباتاً و ثبوتاً ایراد دارد و بودگی مجوز برای موسیقی بیرون از شعر اشکال دارد نه چگونگی آن. شوراسالاران بر اساس چه آئیننامه مکتوب و اعلام شدهای موسیقی موسیقدان را ممیزی میکنند؟ وجود ممیزی موسیقی اساساً تنها به یک شکل -آن هم در ایرادهای تکنیکی اجرا- میتواند توجیهپذیر باشد که تازه باز هم توهین به شعور مخاطب است، با این پیام که “شما نمیتوانید بفهمید چه برایتان خوب است و چه برایتان بد”!
من حق دارم که صنف داشته باشم، صنفی که مانند همهٔ صنوف و اتحادیهها زیر نظر وزارت کار و امور اجتماعی فعال باشد، نه تحت عنوان جعلی صنف در موسسهٔ فرهنگی-هنریای که امتیازش به نام ارشاد به نام خانه موسیقی ثبت و برای کارهای صنفی جعل شده است. اهالی موسیقی میدانند که این صنف به نام اتحادیه صنفی موسیقدانان کشور در ابتدای دهه هشتاد توسط عدهای از دلسوزان در وزارت کار ثبت شد، اما همین مرکز موسیقی و همان حلقه معروف آنقدر سنگاندازی کردند که این نهاد نتوانست بیش از یک سال دوام بیاورد؟
من حق دارم سوال کنم و جواب بگیرم که چرا باید به عنوان موسیقیدان دهها فرم و تقاضا و تعهد را برای صدور مجوز کنسرت و آلبومم پر کنم، اما در تاریخ مرکز موسیقی هیچگاه بهصورت مکتوب رد شدن درخواستها به ما ابلاغ نمیشود؟ من حق دارم سوال کنم و جواب بگیرم مبتنی بر چه قانونی و چه بندی از قوانین موسیقی، منِ نوعی در مرکز موسیقی و صلاحیتم در حراست ارشاد رد میشود؟ بر طبق چه حکم قضاییای منِ نوعی ممنوعالفعالیت میشوم؟
من حق دارم سوال کنم و جواب بگیرم که چرا قانون کپیرایت توسط ارشاد پیگیری نمیشود و اگر پیگیری شده چه عناصر و عواملی مانع آن میشوند و چه کسانی در خلأ این قانون با ربودن و آجرکردن نان شب موسیقیدان از سفرهاش برجهای زهرمار به پا ساختهاند؟
من حق دارم سوال کنم و جواب بگیرم که اداره اماکن نیروی انتظامی چرا از یک سالن ۳۰۰ نفره مانند فرهنگسرای ارسباران یک میلیون تومان برای تامین امنیت مخاطبان و برنامه اخذ میکند، اما برای نمایش فیلم در همان سالن و دیگر سالنهای سینمای کشور پولی اخذ نمیکند؟ مگر مخاطبان کنسرت نیاز به چه تامین ویژهای دارند که مخاطبان سینما ندارند؟
دوستان موسیقیدان من خود بگویید آیا به صرف اینکه مجوز کمی زودتر به ما ارائه شود باید خوشحال باشیم؟ این سوالها و خواستهها تندروی نیست و مطرح نکردنشان نه نشانه اعتدال، که مصداق عدول است و چشم بستن به سابقه نه امید که دلخوشی بیهوده است. البته نمیتوان منکر زحمات آقای مرادخانی در دوران تصدی ۱۳ سالهاش بود، اما همانگونه که ذکر شد آنچه امروز خطرناک مینماید، بازپروری همان حلقه معروف مستقر در خانه موسیقی و نیز نبودن نشانههایی مبنی بر وجود افق ذهنی مناسب در ایشان برای شناسائی و رفع مشکلات اهالی موسیقی و صنعت رو به زوال موسیقی است.
نمیگویم امیدوارم اما آرزومندم جناب مرادخانی این بار با اعلام پذیرش مسئولیت ایجاد این رویههای ناسالم درگذشته کاریشان، آیندهای را رقم بزنند که دشواریهای اصلی هنر و موسیقی کشور را رفع کند و اولین نشانهاش را با حذف حلقهٔ معروف خویش آغاز کنند که آنگاه به شرافت قلمم سوگند که این قلم در حمایت او خواهد چرخید. اما تاکنون قاصد تجربههای همه تلخ با دلم چیز دیگری میگوید.
منبع: وبسایت موسیقی ما