نامه یزقل به حیدر منتشر شد

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

حیدر جان

از زمانی که شما در سخنرانی تان اعلام کردید که “ با افراد و عوامل خود تا داخل تشکیلات اطلاعاتی رژیم صهیونیستی نفوذ کردیم.” من اینجا دچار مشکل شدم. در تمام این مدت سعی کرده بودم که یک جوری رفتار کنم که هیچ کسی در موساد متوجه حضور من نفوذی نشود  و حتی موهایم را بلند کرده بودم و از این کلاه های سفید با سنجاق می زدم پس کله ام که مثل بقیه صهیونیست ها بشوم. ولی وضع خیلی خراب شده. حالا من چون یهودی هستم و قبلا در شیراز با اطلاعات همکاری می کردم و عبری را مثل بلبل حرف می زنم، فقط کمی مورد شک قرار گرفتم، ولی بقیه نفوذی های فلسطینی و لبنانی که من تا حالا چند نفرشان را تشخیص دادم، اینها وضع شان خراب است. یکی از آنها که مرا می شناسد، دیروز موقعی که رفته بودم دستشویی پشت سر من آمد و به من گفت به این وزیر اطلاعات تان بگو اینقدر گاف نکند، چون ما را هم لو می دهد. من الآن از تل آویو مجبور شدم بیرون بیایم، می ترسم به لبنان یا غزه بروم و قبل از اینکه به کسی بتوانم توضیح بدهم، دستگیر بشوم و قبل از اینکه دهانم را باز کنم، به عنوان جاسوس دشمن بدون محاکمه دو تا گلوله شلیک کنند توی مغزم، و اعدام انقلابی بشوم. حتی به نظرم رسید بروم به سوریه و به ایران برگردم، ولی در سوریه هم آدم وقتی دستگیر می شود اول به عنوان جاسوس صهیونیست اعدامش می کنند، بعد دنبال مدرک می گردند. فکر کردم از طریقی به ایران برگردم، ولی نمی دانم تا وقتی به ایران برسم، آیا وزیر اطلاعات خودتان هستید، یا اینکه یک دفعه دیدی وزیر یکی دیگر شده باشد و تا بیایی توضیح بدهی که نفوذی جمهوری اسلامی در موساد هستی، یک بازجویی می کنند که آدم اعتراف می کند نفوذی موساد در جمهوری اسلامی است، بعد یا اعدام می کنند یا باید برویم حمام و واجبی بخوریم.

 

حاج آقای عزیز

الآن در یک روستای دور از تل آویو نزدیک مرز اردن نشسته ام در خانه یکی از همکیشان و دارم فکر می کنم. من در همین یک ماهی که وارد موساد شدم، با این همه فامیل و آشنای ایرانی که در تل آویو داشتیم، خیلی دردسر کشیدم. سراغ ع. ع. هم سعی کردم بروم و پرونده اش را پیدا کنم، ولی موساد مثل وزارت اطلاعات نیست که همین جوری آدم سرش را بیاندازد و برود توش و چند سال بعد معاون امنیت داخلی بشود، بعد از ده سال تازه بفهمند طرف عامل دشمن است. اینقدر سین جیم می کنند که آدم از هر چه نفوذ است پشیمان می شود. راستش را بخواهید من نتوانستم هیچ اطلاعاتی از ع. ع. پیدا کنم. پرونده های شان برخلاف ما که همه چیزمان کامپیوتری است و دم دست همه هست و همه خبر دارند که دیشب کی خانه کی مهمان بوده و هفته بعد کی قرار است برود آمریکا پناهنده بشود، نیست. همه چیزشان مثل سیستم قدیمی است و هیچ اطلاعاتی دم دست نیست. حتی هیچ کس به سووال آدم هم جواب نمی دهد. من در این مدت در موساد فقط با یک مریم خانم که مسلمان هم هست و مسوول ضداطلاعات است دوست شدم و عاشقش شدم و حتی بخاطر ازدواج با او تصمیم گرفتم مسلمان بشوم. چون او می گوید که درست است که برای موساد کار می کند ولی مسلمان است. الآن هم خیلی دلم برایش تنگ شده. من از شما خواهش می کنم دیگر از این حرف ها نزنید. چون خیلی ضایع است. مشکل این نیست که اگر شما بگوئید که در موساد نفوذی دارید، مرا می گیرند، حتی من در همان روز اول که شما اعلام کردید بشوخی به یکی از روسای خودم که او هم ایرانی است و اسمش میثم است، گفتم من نفوذی ایران هستم، میثم گفت “ این جوری می خواهی برای خودت موقعیت پیدا کنی.” و بشوخی گفت “ نخیر من نفوذی ایران هستم.” بعد دیدم حتی اگر شما اسم مرا هم اعلام کنید کسی باور نمی کند، ولی می ترسم خودم یک دفعه خراب کنم و حرفی از دهانم در برود. اینجا به عنوان جوک به این موضوع نگاه می کنند.

 

حاج آقای عزیز

من از روزی که وارد موساد شدم متوجه شدم که هیچ اطلاعاتی نیست که اسرائیلی ها درباره ایران و فلسطین و لبنان نداشته باشند. اکثر کارمندان بخش های غیر خاورمیانه موساد هم ایرانی هستند و اطلاعات شان در مورد ایران توپ است. این طور که من فهمیدم هفته ای فقط سی نفر از فرماندهان اطلاعات، سپاه و ناجا را که قصد دارند اطلاعات به اسرائیل بدهند، از طریق سفارت اسرائیل در فرانسه رد می کنند، چون می گویند که اطلاعات شان سوخته و جدید نیست. لبنانی ها و فلسطینی ها هم که اینجا دم در همدیگر را جر می دهند برای دادن اطلاعات. همان هفته اول هم که من آمدم، خواستم در مورد جنبش سبز به آنها اطلاعات بدهم و ضایعش کنم، تا دهانم را باز کردم که از جنبش سبز حرف بزنم، یک دفعه همه شان با من درگیر شدند و فهمیدم تازگی ها سه نفر اسرائیلی که طرفدار سبزها بودند را به همین جرم از موساد بیرون انداختند و اصلا اگر کسی طرفدار دکتر نباشد، اجازه نمی دهند اینجا کار کند. شموئیل دانیالی که مسوول دکتر احمدی نژاد بود و اسمش را ماموت دانیالی گذاشته، به من می گفت این سبزها برای ما خطرناکند و می گفت همان 25 نفر کارمند وزارت اطلاعات و 100 نفر دیپلماتی که دکتر در این دو سه سال اخراج کرده به اندازه سی سال اسرائیل را جلو انداخته و به همین دلیل همه شان طرفدار دکتر هستند، همین آقای دانیالی می گفت تا قبل از دکتر ما در فلسطین و لبنان با تعدادی دیپلمات عرب عاقل که مردم حامی شان بودند طرف بودیم و پدرمان در می آمد، ولی از وقتی ایران پشتیبانی جدی از فلسطین و حماس و نصرالله می کند، ما با یک مشت دیوانه طرف هستیم که اولا عقل شان دست ایران است، دوما مردم آنها را خائن می دانند و خیال ما راحت شده. حتی چهار روز قبل که خانم کاترین انوری مسوول شنود موساد که او هم ایرانی است، وقتی با چتر سبز به دفتر آمد، نگهبان بیرونش کرد و مجبور شد چترش را توی خیابان بگذارد، از بس که اینها از سبزها بدشان می آید. یکی از مسوولان دفتر تحقیقات استراتژیک شان که تصادفا ایرانی نیست و شنیده بود که من تازه از ایران استخدام موساد شده ام، سراغ من آمد و به من گفت که اگر احمدی نژاد رئیس جمهور ایران نشده بود، ما بدبخت بودیم و برایم گفت که بخش وسیعی از مشکلات بین المللی، اقتصادی، ژئوپلیتیک، اجتماعی و حتی کاهش مصرف مواد مخدر و الکل در پنج سال گذشته کم شده و اگر نمی ترسیدند که در ایران برای دکتر مشکلی پیش بیاید، می خواستند مجسمه بن گوریون را از تل آویو بردارند و مجسمه دکتر را به جایش نصب کنند.

 

حاج آقا جان

من نمی دانم از شما باید انتقاد کنم یا قدردانی، چون شما اگرچه برای من دردسر بوجود آوردید ولی مرا از یک نظر کمک کردید. من حالا که درست فکر می کنم می بینم که شاید برخلاف آن چیزی که اولش فکر می کردم، الآن دیگر کسی به عنوان نفوذی به من نگاه نمی کند، چون تا قبل از این ممکن بود به یک ایرانی به عنوان نفوذی نگاه کنند، اما وقتی شما این حرف را زدید، دیگر مطمئن هستند که کسی نفوذی ایران نیست. البته ممکن است در مورد لبنانی ها و فلسطینی ها خیلی شدید برخورد کنند، که آن هم به نظرم بخاطر دشمنی است که بچه ایرانی های موساد با فلسطینی ها و لبنانی ها دارند. در همین راستا، من فکر می کنم که احتمال خطر لو رفتن من در اینجا، با توجه به اینکه من اطلاعات زیادی از ایران ندارم، خیلی کمتر از آن است که به ایران برگردم، به همین دلیل من از همین جا استعفا می دهم و احتمالا تا یکی دو روز دیگر به تل آویو برمی گردم و بعد از اینکه مسلمان شدم با مریم ازدواج می کنم. به دکتر سلام برسانید و بگوئید هر چه ما داریم از صدقه سر ایشان است.

 

ارادتمند، یزقل نهاوندی( عمار بنیامین سابق)