کدام انقلاب مخملی؟

نوشابه امیری
نوشابه امیری

از انقلاب 57، اگر عمر تاریخی را مد نظر داشته باشیم، زمان زیادی نمی گذرد.افراد، بسته به موضع، بینش و خاستگاه خود، با این انقلاب به شیوه های متفاوتی روبه شده اند.چه در نفی و چه در تایید. اما هر چه هست، باید از بینایی بی بهره باشیم اگر حضور میلیونی مردم، نادیده انگاریم و به جای باز خوانی شرایطی که به سرریز خواست های مردم به خیابان های شهر ها کشید، سخن از دست هایی بگوییم که پشت پرده بودند و امروز ما را رقم زدند. همان نابینایی که امروز، گریبان انقلابیون اصولگرا را گرفته است: نادیده گرفتن زمینه های نارضایتی و سخن گفتن ازدستان بیگانه که در کار “انقلاب مخملی” ست.

اگر چه تلاش برای بیدار کردن آنکه خود به خواب زده، کاریست بی حاصل، اما دلت که برای میهن و مردمانت بطپد، اگر نگویی، راه دیگرت چیست؟ به ویژه آنگاه که زمین و زمان و تاریخ بدین باورت رسانده که از خون، تنها خون بر می خیزد و از نفرت، نفرت. و باز در شرایطی همچنان تاریخی، که اگر نشناسیمش درست، هم تاک بر باد داده ایم و هم تاک نشان.

با هم این چالش گاه را مرور کنیم:آنچه از بحرانی بودن وضعیت اقتصاد در ایران امروز گفته می شود، واقعیت است یا خیر؟ تورم افزایش نیافته؟ خط فقر نشان از گسترش ندارد؟ چراغ کارخانه ها روشن است و کارگران راضی؟ کشاورزی، پررونق است و کشاورزان به کار؟ خودکفایی نسبی اقتصادی و صنعتی حاصل شده است؟ برای بیکاری روزافزون، راه حل یافته ایم؟ واردات بی رویه کالاهای مصرفی، چرخ تولید را از کار نیانداخته؟ افزون بر فرار مغزها، با مسئله ای به نام فرار سرمایه و عدم امنیت سرمایه در کشور روبه رو نیستیم؟ …..

در گستره روابط خارجی، شهره به “تهدید” شده ایم یا به “امنیت”؟ منزوی شده ایم یا پول بیت المال در جیب، به “خرید” دوست دست یازیده ایم؟ دوست خریدنی، متحد جیب ماست یامتحد فردای ما؟ در جلسات سازمان ملل، این دوستان که از آنان سخن می رانیم، رایشان به ما مثبت بوده یا که نه؟ در اتحادهای جهانی، کنار بهترین ها ایستاده ایم؟ متحدین مان، به صلح طلبی شهرت دارند؟ ….

در عرصه آزادی های فردی، حاکمیت قانون بر مجموعه روابط سیاسی ـ اجتماعی، برابری حقوق شهروندان، برگزاری انتخاباتی بی شائبه، اعتماد مردم به نظام قضایی….کشور از مسئله و سئوال خالیست؟ سانسور، بر مطبوعات کشور و سایر عرصه های اندیشه، حاکم نیست؟ دانشگاه های کشور آرام است؟ زندان ها خالیست و حقوق زندانیان ـ حتی به صورتی نسبی ـ رعایت می شود؟ کانون وکلا مستقل است؟ احزاب، چه هم اندیشان حکومت و چه دگر اندیشان، از حقوقی برابر برخوردارند؟ صدا و سیمای کشور در اختیار تفکری واحد است یا همگان را بدان دسترسی هست؟

جوانان کشور، همه به کارند و نه معتاد بین شان هست و نه افسرده؟ زنان کشور، از وضعیت موجود خود گله ندارند و به جرم حق طلبی، راهی زندان نشده اند؟ آنچه بر صاحبان قدرت رواست، بر دیگران نیز پسندیده است؟ هنرمندان از امنیت فکری و اندیشگی برخوردارند؟ ….

از این سئوال ها بسیار است.اما آنچه اهمیت دارد، پشت هم چیدن سئوال هانیست؛داشتن پاسخ است. نه پاسخ های تبلیغاتی ـ که کارکردشان محدود است و تاریخ دارـ بل جواب هایی که ریشه در واقعیات اقتصادی، اجتماعی و سیاسی داشته باشند. پاسخ هایی که از جنس، سیاست های مان نباشند.

اگر کسانی هستند که می اندیشند کشور در رونق اقتصادی به سر می برد، حقوق فردی رعایت می شود، زندان انفرادی نداریم، زندانی غیرقانونی نداریم، شکنجه نداریم، مطبوعات مان آزادند، سرمایه ها به کار سازندگی اند، مردمان راضی اند….آنگاه باید پرسید مبنای نگرانی از “انقلاب مخملی”چیست؟ آیا “معدودی مزدور خارجی”ـ آنگونه که بارها در سخنان مسئولین آمده ـ توان براندازی حکومتی متکی بر اکثریتی راضی و خشنود را دارند؟ آیا چند معلم نما، کارگرنما، دانشجونما، روشنفکر نما، هنرمندنما… می توانند “تهدیدی علیه نظام” باشند؟ آیا با چند مقاله و چند سخنرانی می توان “اذهان” ملتی راضی و مرفه را “مشوش” کرد؟ ….

از این سئوال ها هم بسیار می توان پرسید؟ پاسخ است که تکلیف “انقلاب مخملی” را روشن می کند.