کار پرویز مشرف نبود

نویسنده
سها سیفی

‏”اکبر منتجبی” چندان با این موضوع موافق نیست که ترور بی نظیر بوتو خط و ربطی به مشرف داشته باشد:‏

گرچه با ترور بی نظیر بوتو الان تمام نگاهها متوجه ژنرال مشرف است و اغلب از او به عنوان آمر اصلی مرگ ‏بوتو یاد می کنند؛ اما به نظر، با توجه به اتفاقات یکی دو ماهه اخیر، مشرف نه که نمی توانسته دستور ترور بوتو ‏را بدهد بلکه با این عمل موافق نیز نبوده. بوتو برای پرویز مشرف یک مکمل خوب بود و می توانست مشروعیتی ‏را که او لازم داشته کسب کند. مشرف نیز بهتر از هرکس می داند که ترور بوتو چه اتهاماتی را متوجه او خواهد ‏کرد. رفتارش نیز نشان داده که بی کله نیست و بازی سیاسی را کاملا بلد هست و می تواند بحران را مدیریت کند. ‏

به نظرم باید به دنبال کسان و عوامل دیگر بود. مانند عوامل نواز شریف که گرچه در ظاهر می توانستند با بوتو ‏روابط گرمی داشته باشند اما در پس پرده حاضر به ائتلاف مشرف و بوتو نبودند. آنها می توانند در ائتلافی ‏مشترک با طالبان که مخالف دموکراسی و نقش بیشتر آمریکا در این کشور است، بی نظیر بوتو را ترور کرده ‏باشند. ‏


‎ ‎تئوری توطئه در استخر‏‎ ‎

ثمانه اکوان در “سیاه مشق” در حاشیه ادعاهای اخیر وزیر بازرگانی در مورد ایجاد انحصار تعمدی در بازار تخم ‏مرغ توسط یک سرمایه دار بازگشته از خارج کشور چنین نوشته است:‏

هی من میگم به حرفهای این رییس جمهور محبوب و مردمی ایران شک نکنید، این مسخره بازیها و این ترور ‏های شخصیتی را کنار بگذارید، این طیف موسوم به اصلاح طلب زیر بار نمیره که نمیره! هی نشستید، گفتید و ‏خندیدید که رییس جمهور گفته یه عده تو استخر شمرون نشسته اند و دارند قیمتها را بالا می برند، هی گفتید “آخه ‏مگه بزغاله ها هم استخر میروند؟” دیدید می روند؟ دیدید دست های ایادی استکبار و توطئه کنندگان بر علیه ‏اقتصاد کشور، از همین استخر درآمد؟ ‏

‎ ‎یک بام و دو هوا‎ ‎

‏”خورشید خانوم” با طرح یک پرسش، عدالت و انصاف روزنامه کیهان را به چالش می کشد:‏

روزنامه کیهان مرگ پدر هشتاد ساله سه شهید براثر سکته قلبی رو که در طول عمرش به نوشته کیهان هیچ ‏بیماری هم نداشته در یک خبر در صفحه دوم خودش چاپ می کنه. بعد من داشتم فکر می کردم که آیا روزنامه ‏کیهان هیچ موقع از درد و رنج گوهر بیات، مادر جلوه جواهری، هم چیزی خواهد نوشت که مادر دو شهیده (و ‏یک دخترش رو هم در تصادف از دست داده) و حالا دختر جامعه شناسش در زندانه؟

‏ آیا زنده بودن و رنج کشیدن به خاطر دربند بودن فرزند مادر دو شهیدی که اونقدر مراجعاتش به دادگاه و دادستانی ‏بی نتیجه بوده که “دست به دامن حضرت زهرا و ائمه شده” برای کیهانیان مدعی “عدالت و رافت اسلامی” ‏اهمیتی داره؟ ‏

‎ ‎تیر خلاص راست ها به احمدی نژاد‏‎ ‎

روز دوم از گزارش هفتگی “آزادنویس” به تحلیلی در مورد انگیزه های ورود مهدوی کنی به انتخابات مجلس ‏خبرگان اختصاص دارد:‏

ورود مهدوی کنی به دایره‌ی انتخابات خبرگان پیام ویژه‌ای‌ست که دارد از جناح راست ارسال می‌شود. به نظرم ‏راستی‌هایی که دیگر از احمدی نژاد حمایت نمی‌کنند به عنوان آخرین دستاویز رفته‌اند سراغ مهدوی کنی که هم ‏سالخورده هست و آنچنان به ریاست خبرگان نمی‌تواند چشم داشته باشد.‏

در نتیجه تهدیدی برای ریاست خبرگان محسوب نمی‌شود و هم آنقدری در جمهوری اسلامی استخوان ترکانده که ‏ارزش حرف‌هایش برای رقبا در مقایسه با امثال مصباح قابل توجه باشد. آمدن مهدوی کنی به خبرگان، به نظر ‏من، تیر خلاصی‌ست که راستی‌ها به تیم احمدی نژاد و لیدرش زدند و اتفاقأ به قدرتمند شدن جناح رفسنجانی کمک ‏می‌کند.‏


‎ ‎برداشت گران بها!‏‎ ‎

‏”نقطه ته خط” مجموعه ای از طنزهای بلاگی را که طی سال گذشته گردآوری کرده بوده، به مناسبت پایان سال ‏مسیحی منتشر کرده. از جمله این یکی را از وبلاگ محرمانه ها:‏

همایش تمام شده بود و همه داشتند سالن را ترک می کردند؛ از یکی از شرکت کنندگان که در عالم تناولات خود ‏بود پرسیدم: ببخشید برداشت شما از گردهمایی حاضر چه بود؟ با بی‌حالی جواب داد: برداشت من فقط سه سیب ‏بود و یک پرتقال ! ‏


‎ ‎مرگ، میان هنرمندان دوره افتاده است‎ ‎

احمد جلالی فراهانی در “تحریریه خاموش” هنوز از مرگ اکبر رادی نمایشنامه نویس بزرگ ایرانی متاثر است:‏

اکبر رادی مرد. آن هم در صبحی که هیچ خیابانی سنگفرشش از باران خیس نبود. حالا دیگر هادی مرزبان ‏نمایشنامه های چه کسی را روی صحنه تالار وحدت و تئاتر شهر ببرد. مرگ دوره افتاده میان هنرمندان. همین ‏پارسال بود که از رفتن بابک بیات سیاهپوش شدیم. همین پارسال بود که از رفتن ناصر عبداللهی سیاه پوشیدیم. ‏همین پارسال بود که از رفتن پرویز یاحقی سیاه پوشیدیم. همین امسال بود که قیصر رفت. حالا هم احمد وکیلیان ‏مردم شناس زنگ زده که فراهانی “ رادی ” مرد. ‏


‎ ‎تهی شده از هرگونه معنا‏‎ ‎

محمدجواد کاشی در “زاویه دید” می نویسد که با توجه به نزدیک شدن موعد انتخابات، این تحولات را در اصلاح ‏طلبان کشور مشاهده کرده است:‏

اصلاح‌طلبانی که روشنفکران فعال بودند، اینک به سه گروه طبقه می‌شوند. روشنفکران در حاشیه، فعالان به شدت ‏رادیکال، فعالان بی هویت.‏

آن عقد محکم پیشین میان مفاهیم و کنش سیاسی، یک بیماری به حساب می‌آمد، اما این دور انداختن همه مفاهیم از ‏میدان کنش نیز، نوعی دیگر از بیماری است که کم آسیب‌تر از قبلی نیست. روشنفکران امروز نیازمند آن هستند ‏که با توجه به عقلانیت کنش سیاسی، عقلانیت روشنفکرانه خود را ساماندهی مجدد کنند، فعالان سیاسی نیز نیازمند ‏مهارت کاربست مفاهیم، در عرصه عمل سیاسی‌اند. ‏


‎ ‎کار عملی، سودمندتر است‎ ‎

محبوبه حسین زاده در “پرنده خارزار” می گوید با این نتیجه گیری موافق نیست که چون هرروز در وبلاگ های ‏شان یادی از فعالان دستگیر شده زن نمی شود؛ پس آنها از خاطر برده شده اند:‏

امروز، دوستان خوبی بعد از جلسه روزنامه نگاران با خانم عبادی می گفتند که ما دوستان زندانی مون رو ‏فراموش کردیم و دلیل هم می آوردند که چون در وبلاگ ها نمی نویسیم در این مورد. نمی دونم اینکه واقعا ما هر ‏روز در وبلاگ هامون در این مورد نمی نویسیم چطور می تونه دلیل باشه برای اینکه ما دوستان مون رو ‏فراموش کردیم (حالا جدای از اینکه واقعن مگه چند نفر از اعضای کمپین وبلاگ می نویسند!) ‏

خب مریم، جلوه، هانا، روناک و دوستان دیگه به خاطر کمپین یک میلیون امضا و تلاش برای تغییر قانون تبعیض ‏آمیز علیه زنان رفتن زندان….اینکه ما هر روز در وبلاگ ها اظهار دلتنگی و غصه کنیم بهتره یا اینکه به تلاش ‏هامون برای تغییر قانون ادامه بدیم، در عین حال که پیگیر آزادی دوستان مون هستیم.‏


‎ ‎ضرورت اقتضا کرد!‏‎ ‎

حامد قدوسی در “یک فنجان چای داغ” می نویسد انتقادهایش از یک مطلب ترجمه از احمد سیف درباره برنده ‏اخیر جایزه نوبل، هرگز مثل نقدهای برخی نشریات داخلی، توهین آمیز و غرض ورزانه نبوده است:‏

در این کشور جریده هایی هستند که وقتی قرار است مثلا کتاب آقا یا خانم الف در باب چیستی هنر یا جامعه شناسی ‏وسایل ارتباط جمعی را بکوبند، نیمه پنهان زندگی طرف را می جویند و “راست” و دروغ را به هم می بافند که ‏طرف در جوانی اش شش ماه کجا کار کرده یا تا حالا با چند نفر از جنس مخالف سلام و علیک کرده است پس ‏نتیجه می گیریم نظراتش مزخرف است…‏


‎ ‎این چه نثری ست آخر؟!‏‎ ‎

‏”غربتستان” از نوعی نثر شلخته و بی نظم و نسق که بر فضای بلاگی حاکم است گلایه می کند:‏

نگارش وبلاگی یعنی چی؟ به عنوان کسی که در ۵۵ ماه گذشته در صدی نود موارد به زبان گفتاری و عامیانه ‏نوشته و با این حال همیشه سعی داشته دست کم در حد سواد خودش غلط ننویسه، اصرار دارم که بدونم چرا در ‏باور بعضی، وبلاگنویسی به منزلهء یک بهانه و امکان برای غلط غولوط نوشتن و راه رفتن روی اعصاب ‏خواننده است؟! چرا یک ضعف، اون هم یک ضعف بزرگ، یعنی عدم تسلط در سطح عادی و متوسط به زبان ‏مادری، اون هم برای کسی که ناسلامتی در اون مملکت زندگی میکنه و هیچ عذر موجهی براش نداره، باید یهو ‏یک تیتر و عنوان پیدا بکنه و دارای رسمیت بشه؟‏


‎ ‎کارت پستال به جای آش نذری!‏‎ ‎

نیما در “ساز مخالف” از ارسال کارت پستال هایی خبر می دهد که از گیرندگان می خواهد به لایحه حمایت از ‏خانواده نه بگویند. او چنین اقداماتی را به مراتب بهتر از آش نذری پختن توسط زنان فمینیست می داند:‏

از همان ابتدا هم می دانستیم که تنها نوشتن و روشنگری درباره لایحه کافی نیست. می دانستیم بسیاری از زنان نه ‏به اینترنت دسترسی دارند و نه حتی روزنامه هایی را که می خواستیم پلی باشد بین حرفهای ما و ذهن آنها، می ‏خوانند. ‏

اما این را هم می دانستیم که همه زنان، صرفنظر از تفاوتهایی که از نظر عقیده، طبقه و تحصیلات با هم دارند، به ‏محض اینکه درباره مفاد لایحه آگاهی پیدا کنند، در مخالفت با آن یکصدا و هم عقیده هستند. نیاز به راهی داشتیم ‏که زنان را از مفاد لایحه آگاه کند و صدای اعتراض آنها را به تصمیم گیران درباره لایحه برساند. نیاز به راهی ‏داشتیم که روند تصویب لایحه را متوقف کنیم. چنین کارهائی را به پختن آش نذری ترجیح می دهم.‏


‎ ‎باید خوش بود و خوش گذارند‎ ‎

‏”عبدالقادر بلوچ” معتقد است هر بهانه ای برای شادی، فرصتی ست که باید قدرش دانسته شود. حالا چندان مهم ‏نیست که مربوط به چه حوزه تمدنی و فرهنگی باشد:‏

حالا دیریست که دوستان ثابت کرده‌اند شب تولد مهر همان شب تولد حضرت عیسی است و در نتیجه کریسمس هم ‏مال ما ایرانیها. اما من آنقدر عقب نمی‌روم که به برخورد دو سنگ آذری و زاده شدن مهر و یا به بیت‌الحم و تولد ‏حضرت عیسی برسم. مهرگان، یلدا، کریسمس، سال نوی مسیحی، نوروز، عید فطر، عید قربان و هر مناسبتی که ‏بتواند بر گروهی از این شیش میلیارد افسرده‌ی ساکن زمین شادی بدهد غنیمت است.‏

‎ ‎بازی بلاگی معرفی کتاب‏‎ ‎

‏”از پشت یک سوم” دیگر بلاگرها را به یک بازی بلاگی دعوت کرده. بازی او در باره کتابهایی ست که ره بلاگر ‏به دیگران توصیه می کند:‏

فکر کنید عازم یه سفر دور و دراز هستید و قراره بدون هیچگونه محدودیتی چند تا کتاب با خودتون بردارید، لطفاً ‏اون چند تا کتاب رو اسم ببرید. فکر می‌کنم اگه کتابها خیلی تخصصی نباشه مفیدتره. منهم قول میدم همه اونها رو ‏بترتیب علاقه و دفعات تکرار، توی پست‌های بعدی بنویسم تا این لیست بصورت یه مرجع مناسب برای خواننده‌ها ‏قرار بگیره، پس لطفاً بنویسید که… خوندن چه کتابهایی رو به دیگران توصیه می‌کنید؟‎!‎‏…‏


‎ ‎ده فیلم سال از دید من‎ ‎

‏”سکوت سنگین” به مناسبت سال نوی مسیحی، فهرست ده فیلم برتر سال از دید خودش را عرضه کرده. هشتمین ‏فیلم در فهرست او “سیمپسون ها” ست:‏

خیلی عجیب است که دو تا انیمیشن توی ده تا فیلم برتر من باشد ولی بهرحال «سیمپسون‌ها» یک کار قوی بود که ‏همان هدف مجموعه تلویزیونی‌اش را دنبال می‌کرد:‌ ارایه تصویری طنزآمیز و آنارشیستی از مردم آمریکا. ‏اشارات صریح و غیرصریح فیلم به وقایع جاری حساب‌شده و همراه با ظرافت بود. طنز گفتاری و تصویری نیم ‏ساعت اول فیلم فوق‌العاده بود. این را هم بگویم که من از خود مجموعه تلویزیونی دو سه قسمت بیشتر ندیده بودم.‏