سولماز شریف
روز جمعه جلسه ای با حضور و سخنرانی مسعود بهنود روزنامه نگار و فرخ نگهدار از چهره های سیاسی خارج از کشور در شهر نیویورک برگزار شد. اگرچه شهر نیویورک به لحاظ تعداد ایرانیان مهاجر در رتبه های پایینی قرار دارد، اما نگرانی از اخبار نگران کننده مربوط به وضعیت ایران - و به ویژه اخبار مربوط به احتمال جنگ - باعث شد تا جمعی از ایرانیان مقیم نیویورک دور هم جمع شوند و به گفته های سخنرانان با محوریت روابط ایران و آمریکا گوش سپارند.
مسعود بهنود سخنان خود را با این سوال آغاز کرد که از چه زمانی ایران پناه همه مظلومان شد و از چه زمانی دشمن بزرگ آمریکا؟
وی ادامه داد: ما همیشه در پاسخ به این سوال صورت مساله را تعمدی نادیده گرفته ایم.
این روزنامه نگار مقیم لندن افزود: این انرژی هسته ای که امروز تبدیل به مشکل اصلی دولت جمهوری اسلامی ایران شده است در آغاز انقلاب یکی از اتهامات اصلی خلعتبری وزیر وقت خارجه بود که به حکم خلخالی اعدام شد. خلخالی از وی در دادگاه پرسید آیا تو تفاله های اتمی را در ایران دفن کرده ای؟ وی پاسخ منفی داد و خلخالی دوباره پرسید آیا درباره اش حرف زده ای که خلعتبری جواب داد البته به مقتضای شغلم. خلخالی در پاسخ به او گفت، همین کار برای اعدام تو کافی است! اما امروز همین انرژی هسته ای تبدیل به حق مسلم ما شده است! آن زمان تلاش و صحبت همه این بود که باید این لکه ننگ شاه را از پیشانی پاک کرد.
وی در ادامه به لغو قرارداد ایران با زیمنس اشاره کرد که بر اساس ماده 33 آن قرارداد تنها ایران می توانست این قرارداد را لغو کند و در صورت لغو آن، دیگر زیمنس نمی توانست به قرارداد خود ادامه دهد تا آنجا که پس از انقلاب برای انقلابیون پیغام فرستاد که مانع از این عمل شوند اما پاسخ شنید که این ظلم بزرگی است و باید به دور ریخت!
وی در خصوص احتمال حمله نظامی آمریکا به ایران و نگرانی های ایرانیان خارج از کشور افزود: هیچ کس نمی تواند بگوید نگران مادرت که در تهران است نباش! اما واقعیت این است که در داخل مردم چندان هم حالشان بد نیست. حتما شما هم مانند من روزی چند بار با ایران در تماس هستید و می بینید که اینگونه است و اگر کمی هم پافشاری کنیم موضوع تبدیل به جک میان پیغام های تلفنی بچه ها می شود. این همان تجربه ای است که در جنگ ایران و عراق داشتیم. اول جوک ساختیم و بعد سعی کردیم آنرا قابل تحمل سازیم.
بهنود با بازگشتی به دوران انقلاب اسلامی گفت: در آن زمان و در حین آن حرکت ها مشخص شد که مردم ایران بر سر دو چیز توافق دارند. یکی نارضایتی از رژیم شاه و دیگری آمریکا. همه احزاب از جمله چپ، ملی، مذهبی و… در قبل از انقلاب ضد آمریکایی بودند و پس از انقلاب نیز این موضوع تشدید شد تا آنجا که سفارت آمریکا در تهران آن زمان تبدیل به محل تفریح شده بود تا مردم شب ها اطراف آن جمع می شدند و شام می خوردند و دست فروش ها بساط گسترانده بودند!
وی در ادامه با اشاره به “زیرکی روحانیت” افزود: همین خصلت روحانیت موجب شد تا متوجه شوند این اسب، اسب خوبی است و بر آن سوار شد گفت و اسب من است. موسوی خوئینی ها را به عنوان مامور به سفارت فرستادند تا آمریکائی ها را تصفیه کند. بعد ها این افراد شدند دانشجویان پیرو خط امام و بعدها اصلاح طلب.
این اجماع ضدآمریکایی تنها در نخواستن شاه تکرار می شد اما این معنای آن نیست که مردم به جای شاه این دولت را می خواستند. خصوصا که خود آقای خمینی نیز تا 8 روز بعد از نوفل شاتو حرفی از رفتن شاه نمی زد و تنها به رعایت قانون اساسی اشاره می کرد.
بهنود که در سالهای انقلاب ایران در روزنامه تهران مصور مشغول به کار بود، از دلیل نفرت جمعی مردم چنین گفت: در دهه 60 هر کس در دنیا شخص قابل قبولی بود و اسمی داشت اعم از سینماگرانی مثل مارلون براندو، ورزشکاران، فیلسوفانی چون سارتر، سیاستمداران، نویسنده ها، نقاشان و… همه ضدآمریکایی بودند و دلیل آن هم جنگ آمریکا با ویتنام بود. به همین دلیل این امر به مد آن زمان تبدیل شده بود و همه ضدآمریکایی بودند. در این شرایط آمریکا با ایران دچار تناقض می شد. همان تناقضی که با ایران دوران شاه نیز داشت. چراکه آمریکا خود را یک کدخدا و دنیا را یک روستا می داند. کدخدای بدی هم برای مردم نیست و منافع آنان را نیز در نظر می گیرد اما مثلا برای ایران می خواست تعیین کند که تو مصرف کننده باش. نفت بفروش، کالا بخر. اگر هم کسی حاضر به همکاری نباشد، با کدخدا درگیر شده است. در نتیجه بعد از انقلاب مسئولان متوجه شدند که با کدخدا در افتاده اند و حتی در اندازه شاه هم توان مقاومت ندارند. پس این سوال را مطرح کردند که آیا درگیری در خانه به نفع ما خواهد بود؟ در واقع به قول ناپلئون بدترین جا برای مبارزه داخل اتاق خواب است و اگر این جنگ به داخل خانه می آمد، آتش درگیریها دامن قومیت ها را می گرفت و بحث جداسازی و اعتراضات بلوچ ها، ترک ها، کردها و… مطرح می شد.
این تحلیلگر سیاسی که به قول خود از سیاست بیزار بوده، افزود: راه حلی که آنان برای مقابله با این مشکل در نظر گرفتند این بود که دعوا را به راه دور بکشانند. جایی مثل فلسطین چون قلب آمریکا به دلیل حضور یهودیان و منافع مشترک با آمریکا بهترین جا برای درگیری دور از خانه با آمریکاست چرا که به راستی قلب آمریکا در جدال در آن نقطه درد خواهد گرفت و آسیب خواهد دید. بعد از آن لبنان و عراق و… حال بعد از 28سال، آمریکا این سیستم را خوانده و از پشت خنجر می زند تا نفوذ ایرانیان را از عراق و لبنان قطع کرده و آنها را از آنجا بیرون کند. اگر این اتفاق بیفتد، ایران مجبور است با آمریکا آشتی کند چون درگیری در درون خانه را تحمل نخواهد کرد. در صورت خروج ایران از این مناطق نیز هیچ نیرویی در واشنگتن نمی تواند برای ایران دردسری ایجاد کند. می توان گفت این سیاست برای چنین روزی ساخته شده بود تا مورد معامله قرار گیرد و این اتفاق خواهد افتاد.
وی در خصوص دوستی ایران و آمریکا افزود: آمریکایی منطقی به هر قضیه ای می نگرد و ایرانی و کلیه شرقی ها احساسی. مثل دو عقربه ساعت در دو جهت مخالف هم. تندروی در این قضیه باعث باخت می شود.
پس از پایان سخنان مسعود بهنود، فرخ نگهدار دیگر سخنران جلسه بود.
وی سخنان خود را چنین آغاز کرد: امسال من هم مثل بهنود 60 ساله خواهم شد. من تمام مدت عمرم را در ترس گذراندم و این ترس را از چشم حکومت می دیدم. برای من و طیف هم نسل من زندگی عجین شده است با امر مخالفت، امر سیاست و… خوب یا بد این واقعیت زندگی من بوده است و نمی توان از واقعیت گریخت. اولین سیگنال هایی که از این امر با ذهن من درآمیخته، شاه و آمریکا بوده که هر دو تجسم شیطان، زورگو و آزاردهنده را داشتند. کسانی که ذهنت را می کاوند و می گویند چرا اینگونه فکر می کنی و آنرا به دور باید ریخت. در دوران سالهای 60 نیز همه دنیا با ما بودند و این مسئله احساس اعتماد به نفس، درست دیدن و حق به جانب بودن را در ما القا می کرد و ساواکی ها و مخالفین ما هر روز منزوی تر، سرخورده تر و بی اعتماد تر به خودشان می شدند. این حس مشترک در جریان انقلاب شد فریاد. شاید در اعلامیه ها و بیانیه ها آنچنان نشانی از مرگ بر آمریکا نیست اما در واقع از نگاه مردم شاه و آمریکا یکی هستند. این احساس در 100 سال گذشته ایران در نوسان و تغییر بوده است. از مشروطه تا 50 سال اول این حس مثبت بود به آمریکا و در یک ربع قرن آخر باز دچار نوسان شد.
نگهدار در ادامه به این نکته اشاره می کند که: اگر در دهه 60 ویتنام، چین، هند در زمان نهرو به علاوه کشورهای سوسیالیستی همین روحیه را داشتند اما از آن حس چه باقی مانده و در کجا؟ در مردم و دولت روسیه، در چین، در هند؟ هیچ کدام. اگر ویتنام قهرمان آن زمان بود، امروز آن حس را کنار گذاشته و نه می خواهد آن را فراموش کند و نه به نسل آینده منتقل کند. امروز در ویتنام همکاری کاملا مسالمت آمیزی با آمریکا برقرار است. اما چرا این حس در ایران جا نیفتد؟ من این اعتقاد را ندارم که چون در ایران نگرانی از جنگ نیست پس ما هم باید این واقعیت را نادیده بگیریم و در خصوص آن حرفی به میان نیاوریم. برعکس من معتقدم باید بگوییم که چه بر سر مردم مملکت ما خواهد آمد اگر این اتفاق رخ دهد و چه تاثیراتی را بر این نسل خواهد گذاشت.
وی در ادامه افزود: با اولین حمله نظامی دلهره ای در کشور درست مثل زمان جنگ ایران و عراق به وجود خواهد آمد که این امر در وهله اول اقتصاد کشور را فلج خواهد کرد و سرمایه گذاری را برای دراز مدت از آنجا به مکان امن تری منتقل خواهد کرد.
نگهدار در تشریح نکته دیگری در این رابطه گفت: دومین نکته این است که شکاف های قومی را عمیق خواهد کرد و بدبینی را نسبت به سنی ها و یا اقوام دیگر به وجود خواهد آورد. در درون شیعه نیز یک اکثریت پدید خواهد آمد که با نگاه امنیتی به تفاوت قومی رقم می زند.
این فعال سیاسی افزود: اتفاق ناگوار بعدی این خواهد بود که یک شکاف فرهنگی مثل کشور ونزوئلا به وجود می آید که بعد از چاوز تمام اهالی بالای شهر و روزنامه خوان موافق آمریکا شدند و اگر جرج بوش هرکاراشتباهی نیز مرتکب می شد، آنان تائیدش می کردند. در وهله آخر نیز تاثیر منفی است که بر روی زندگی ایرانیان خارج از کشور می گذارد همانگونه که اکنون نیز 4 اسم عربی، اسلامی، ایرانی و شرقی نامهایی هستند که حساسیت خارجی ها را نسبت به طرف برمی انگیزند.
وی در خصوص ایرانیان داخل کشور گفت: متاسفانه 30 تا 35 درصد جامعه یا نمی دانند یا نمی خواهند بدانند که شعار دموکراسی و حقوق بشر چیز خوبی است و برای آنان فقرزدایی مهم تر است. این فقرزدایی هم همه را نمی تواند پوشش دهد.
فرخ نگهدار در خصوص امکان مذاکره ایران و آمریکا گفت: زمانی که افرادی چون قاضیان و عبدی به نظرسنجی افکار عمومی در خصوص امکان برقراری این مذاکره پرداختند، هر دو دستگیر شده و حبس را تحمل کردند. قبل از آن در اوائل دهه 70 مهاجرانی اولین وزیری بود که در این خصوص صحبت کرد که با او نیز برخورد شد اما از آن به بعد طیف های گسترده تری از داخل حکومت به این نکته اشاره کردند. تا آنجا که امروز می بینیم، خاتمی با کری وارد بحث می شود. من نمی توانم بپذیرم این حرکت بدون اطلاع و علی رغم مخالفت آقای خامنه ای بوده باشد. البته اپوزسیون خارج از کشور نیز نظیر رضا پهلوی و سازمان مجاهدین مخالف این مذاکره هستند و معتقدند آمریکا باید فشار بیشتری بیاورد.