نیاکان مغروق

محمد قائد
محمد قائد


ghaed_50.jpg

کسانی در خیال سرزمین گمشده‌ای به نام آتلانتیس بوده‌اند که در آثار افلاطون ذکر آن رفته است. بعید است در آبهای تاریک ته دریاها چنین جزیره‌ای باشد، اما گنجهایی واقعی‌ چرا: ساختمانهایی که زیر آب رفت، خروارها طلای قاره جدید که سنگینی‌اش سفینه را در هم ‌شکست، و البته کشتی مشهوری مانند تایتانیک. آن یافته‌ها هم بخشی از دانش بشر و هم کسبی است پرسود برای کاشفان.

ایرانیان هم، گرچه به دریانوردی شهرت ندارند، ظاهراً قرار است به دارندگان خزاین مغروق بپیوندند. بر سر سدی در سیوند دعواست و هشدار می‌دهند مناطق آثار باستانی زیر آب خواهد رفت. مخالفان سد می‌گویند دریاچه پشت آن به آرامگاه کورش صدمه می‌زند. حتی عکسهایی با مهارت مونتاژ کرده‌اند که آرامگاه را وسط دریاچه نشان می‌دهد. مدافعان می‌گویند حد حریم نهایی دریاچه کیلومترها با پاسارگاد فاصله دارد، تراز نهایی آب پائین‌تر از سطح آرامگاه است و می‌توان آن را پائین‌تر هم نگه داشت. مخالفان عقیده دارند رطوبت به آن آثار صدمه می‌زند. مدافعان می‌گویند احتمال اینکه اقلیمی خشک به اندازه ساحل دریا مرطوب شود نزدیک به صفر است و می‌افزایند در ساحل دریاها هم بنای تاریخی هست.

در این مواجهه، صدای مردم هرچه رساتر شنیده می‌شود و فکر تعلق‌داشتن سرزمین به هیئت حاکمه به تاریخ می‌پیـوندد. با دید نوین، مدیرکل و وزیر و وکیل همان اندازه در سرزمین سهم دارند که سایر شهروندان، و فرموده مقامها وحی ِ مـُنزل نیست، نظر کارمندانی است که حقوقی می‌گیرند تا کاری انجام ‌دهند، گاه اشتباهاتی مرتکب می‌شوند و پی کارشان می‌روند. پسر ناصرالدین شاه در مقام حاکم اصفهان وقتی به فسق و فجور متهم می‌شد روی نقاشی‌های عالی قاپو گچ می‌مالید. امروز دیگر نمی‌توان بناها را ارث پدری دانست ـــــ دست‌کم نه با آن درجه از وقاحت.

پشت این مواجهه هم مانند بسیاری موارد دیگر، رویارویی دلبستگی به فرهنگ باستانی و تمایل به دست‌کم گرفتن خرت‌وپرت‌ آتش‌پرست‌ها دیده می‌شود. ظاهراً سازندگان سد بسیار احتیاط می کنند برچسب نیاکان‌ستیزی به آنها نخورد زیرا گران تمام خواهد شد. نام شرکتهای مجری طرح را هم، به دلایلی قابل حدس، پنهان می‌کنند تا مخالفتها تقویت نشود. درهرحال، هر دو طرف در یک تلقی شریکند: نیاکان هم حقی دارند. اگر جایی پر رفت‌وآمد مانند میدان تجریش را نمی‌توان به شکلی نوین که اسباب رفاه خلق شود بازسازی کرد زیرا کسانی مدعی‌اند وقف است و وقف مقدس است، مشهد مرغاب هم برای خودش نوعی وقف است و نباید گذاشت قبر آدمی سرشناس تالاب شود.

قضاوت روح نیاکان هرچه باشد، نیازهای نسل امروز و آینده را هم باید به حساب آورد. در ارسنجان فارس، کشاورزان شورابه، که اسم آن بیانگر محنت است، شعار داده‌اند: «آبگیری سد سیوند حق مسلم ماست.» بعید است خود کورش هخامنشی که به حقگزاری شهرت دارد می‌توانست به چنین استغاثه‌ای، هرچند تـلقین‌شده از سوی مقامهای وزارت نیرو و دیگران، مطلقاً بی‌اعتنا بماند.


اگر همت و اسباب فراهم باشد،‌ در همین ری می‌توان بقایای شهرها از زیر خاک بیرون کشید. سد و رطوبتی در کار نیست و موضع هواداران میراث نیاکان تقویت خواهد شد. اما باید برنامه ای دست‌کم سی‌چهل ساله ریخت که با رفتن وزیر و آمدن مدیرکل به هم نخورد. بسیار خوب است که با صدای غرٌا ندای دفاع از فرهنگ نیاکان در دهیم، در همان حال که خودمان بهتر می‌دانیم چند مـَرده حلاجیم.

برنامه‌ها البته همه سی‌چهل‌ساله‌اند و کمتر کسی تردید دارد که سرانجام روزی باید اجرا شوند. مقامی در سازمان آب فارس، در دفاع از سد مورد بحث، برگ رو کرده است: ساختن سد را مشاوران آمریکایی در سال 1351 برنامه‌ریزی کردند. اما در خود موطن استکبار جهانی معمولاً بیش از یک نظر وجود دارد و عمل نهایی برآیند منافع سرمایه‌گذاران، طرح مهندسان، نظر حافظان میراث فرهنگی و خواست اهل محل است. در ایالت نیویورک کسانی می‌خواهند مکانی که سالها میدان سرشاخ‌شدن سوارکاران جسور و گاوهای خشمگین بوده تبدیل به مجتمع مسکونی شود و فغان برخاسته است که مبادا بخشی از میراث ملی را نابود کنند. لقبی که آنها هم به مجتمع‌سازان می‌دهند آشناست: سودجویان.

سودجویان در مصر و در چین هم برای آبادانی مملکت سدهایی ساختند که آثار باستانی را به خطر انداخت اما کوشیدند آنچه را وجود دارد به جایی دیگر منتقـل کنند یا به طریقی در امان بدارند. نمی‌توان نیمی از مملکت را موقوفه مردگان و نیم دیگر را موزه‌ روباز اعلام کرد و به مردم گفت منتظر گردشگرانی بنشینند که خواهند آمد. با این رشد جمعیت و کم‌آبی فزاینده جهانی، خلایق باید کار کنند و نان بخورند. به فرض محال که این سد خشک بماند، نتیجه فقط مهاجرت هرچه بیشتر کشاورزان خواهد بود و اندیشه‌ورزان باید بخشی از مجال ستایش نیاکان را صرف نگرانی برای رشد جرم و جنایت در ازدحام شهرها کنند. روح نیاکان حتماً راضی به چنین عقوبتی برای فرزندان نیست.

در موردی دیگر، جای تردید است همه مخالفان کشیدن راه‌آهن از کنار نقش رستم به آن محل رفته باشند تا از نزدیک و تا حد امکان حساب کنند نصب ریل در پهنه ‌دشت، البته بدون دینامیت و انفجار، تا چه حد ممکن است به کنده‌کاری‌ پیشانی کوه صدمه بزند. احتمال دارد حجـّاریهای باشکوه و آتشکده‌ای که با جاده اصلی فاصله دارد بیشتر به چشم بیایـد و دوستدارانی تازه بیابـد. خشم ‌و خروش‌ها تا حدی القایی و نتیجه احساس تهدیدی دائمی نسبت به فرهنگ ملی است. هر طرحی را که اسم آثار تاریخی در کنار آن بیاید فقط کلکی جدید برای انهدام می‌دانند،‌ حتی اگر چند فرسخ فاصله باشد و کارشناسان آمریکایی تأیید کرده باشند.

آلاینده هوا فقط اکسید کربن نیست. بدبینی معلق در فضا چنان جوّ جامعه را مسموم کرده است که بحث احتمال و امکان و بخل و توطئه و ارتفاع‌سنج و عکس ماهواره‌ای و مقاطعه نان‌وآب‌دار لاجرم روی یک نتیجه فرود می‌آید: «نمی‌خواهند باشد.» متهمان انکار نمی‌کنند که اهمیت نمی‌دهند. درباره آئین‌های ملی طوری بی‌رودربایستی حرف می‌زنند که گویی ایرانی‌ها همان موالی ِ فلک‌زده پریروزی‌اند. در تبریز وقتی می‌خواهند مصلا را توسعه بدهند بناهای تاریخی اطراف را هیچ می‌انگارند.

هیچ‌انگاشتن گذشته دیگران منحصر به ایران و اکنون نیست. اعراب هر جا غالب شدند ـــــ در هند، قسطنطنیه، اورشلیم ـــــ از بناهای دیگران به‌عنوان مکان یا مصالح ساختمانهای جدید استفاده کردند. فرضشان این بود که کار مغلوبان تمام است و کمر راست نخواهند کرد. نبردهای خونین امروزی برای پس‌گرفتن پرستشگاه‌های مصادره‌شده نتیجه همان فرض است.

کمترین کاری که در پاسارگاد می‌توان انجام داد نجات بخشهای پیدا و موجود است، نه فقط حسرت برای آنچه ممکن بود به دست آمده باشد. مردم ایران برای افراط در این اعتقاد که نقطه‌ پرگار تمدن بوده‌‌اند نیاز به مدارک جدید ندارند. اگر آرامگاه کورش کبیر واقعاً در خطر است حتماً باید آن را به جایی دیگر منتقـل کرد. چهل سال از طراحی سد و چهارده سال از آغاز ساختن آن می‌گذرد. شاید دهه‌ها به اعتراض سپری گردد و از اقدام واقعی خبری نباشد. نیاکان ما اگر چنین سلانه‌سلانه کار می‌کردند هرگز صاحب مقبره‌ سنگی در دل کوه نمی‌شدند.

در شرایطی که یورش فرهنگ روستا بر شهرهای ایران سنگینی می‌کند، ممانعت از آبگیری این سد در حکم فشاری از سوی فرهنگ شهر بر روستاست و کشاورزان محل را متقاعد خواهند کرد که منافع آنها قربانی سلیقه عده‌ای شهری‌ شده است. معترضان بخت پیروزی ندارند زیرا پیروزی آنها یعنی بولدوزر انداختن در سد، اما همین قدر که صدای مردم و صدای فرهنگ ایرانی واضح‌تر شنیده شود دستاورد بزرگی است.

پس از گذشت تقریباً سه دهه، می‌توان برای ده‌هزارمین بار پرسید: حاصل آن همه مغزشویی و پاکسازی کتابهای درسی قرار بود همین باشد؟ در برنامه آموزش رسمی،‌ از کودکستان تا فوق‌پرُفسوری، کوچکترین حرفی از ایران باستان نیست. یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات نازیها، در سال 1933 اعلام کرد: «سال 1789 بدین وسیله از تاریخ حذف می‌شود.» مفهوم نیاکان هم قرار بود به ضرب بخشنامه از ذهن و زبان ایرانی پاک شود و همه قبـول کنند که به برکت هجوم صحرانشینان به تیسفون از زیر بوته در آمدند. دو ماجرای سد و فیلم کذایی اخیر را که کنار هم بگذاریم، رژیم پهلوی به خواب هم نمی‌دید ملت در دفاع از نیاکان (فرضی یا واقعی) خویش چنین رعدآسا بغرّد. آن هم داستان مرتبطی است اما نگارنده، با قدری اکراه، منتظر دیدن فیلم می‌ماند.

مقامهایی که این همه اعتراض به سدی در گوشه‌ای از مملکت را سیاسی و بنابراین بیربط می‌دانند ظاهراً در درک این نکته مشکل دارند که علاوه بر دانشگاه و مطبوعات و موسیقی و کتاب و فیلم و اینترنت و کاریکاتور، کشورداری هم امری سیاسی‌ است.