بازسازی فرهنگی، مقدمه تغییر شرایط

نویسنده

habibollahpeyman.jpg

نادر ایرانی

‏”تعداد بی شماری از مردم ایران به دلیل محرومیت های گوناگون، به زندگی خیلی محدود و روزمرگی پناه ‏آورده اند. این دسته از افراد در یک کشمکش دائمی نسبت به یکدیگر به سر می برند تا بتوانند دراین فضای ‏تنگ، راهی به جلو باز کنند. این شیوه زندگی باعث شده که بسیاری از این افراد از ابعاد وجودی و انسانی ‏خود غافل شده اند؛ به نحوی که در حق خود ظلم روا می دارند و جامعه هم شرایط این چنینی را به آنان ‏تحمیل می کند”. ‏

دکتر حبیب الله پیمان، ضمن بیان سخنان بالا در دفتر جنبش مسلمانان مبارز افزود: “البته نباید قدرت جبرها ‏را نادیده بگیریم، ولی انسان در آن جا که دارای اختیار است می تواند آن گونه که می فهمد تصمیم گرفته ‏وزندگی کند. از این رو می تواند با انتخاب آگاهانه خود اجازه ندهد دیگران نوع زیست اش را تعیین کنند، به ‏ویژه با توجه به اصالتی که به خود انسان می دهیم. البته بازهم تاکید می کنم معتقد نیستم که انسان دارای ‏قدرت مطلق است و می تواند هرنوع مانعی را درهر زمان که بخواهد کنار بزند؛ این گونه نیست. ولی انسان ‏می تواند درهر موقعیتی آن گونه که خود تصمیم می گیرد، زندگی کند که این موضوع مهمی است. منتها باید ‏بداند که آن تصمیم را در«موقعیت» می گیرد.“‏

دکتر پیمان ادامه داد: “آدمیان اغلب بدون آنکه توجه داشته باشند، دریک چرخه بسته ای قرار گرفته اند که تحت ‏جبر و فشار عوامل بیرونی به کنش های مختلف اما مورد دلخواه آنان دست می زنند. اما خطری نیز دراین ‏جا نهفته است: وقتی می گوییم آنچه را انجام بدهید که خود دوست دارید، بلافاصله نباید ایده آل های صرف ‏جلوی روی افراد رژه بروند، مانند اینکه همه درصلح وبرابری، رفاه و فراوانی و… به سرببرند تا از این ‏طریق قادرباشند رشد کرده، بیاموزند، بفهمند، بخوانند و تولید کنند و…. چرا که به طور طبیعی، تحقق این ‏ایده ها در تعارض با محدودیت ها قرار گرفته و شرایط سرخوردگی و احساس درماندگی مبنی براینکه فراهم ‏سازی چنین شرایطی امکان پذیر نیست براشخاص مستولی می شود و در نهایت به این موضوع می رسند که ‏چاره ای وجود ندارد وباید با شرایط سخت بسازند، همین که هست. درحالی که حد وسطی وجود دارد که افراد ‏اغلب آن را فراموش می کنند.“‏

رهبر جنبش مسلمانان مبارز آنگاه با طرح این سوال که چگونه می توانیم درهر موقعیتی، به ایده آل هایمان ‏در یک حد تنزل یافته ای عمل کنیم؟ گفت: “در شرایط دشوار از آنچه که می خواهیم صرف نظر می کنیم زیرا ‏می گوییم آنچه هست همین است، زیرا باید ها تحقق پذیر نبوده از این رو بهتر است به کناری گذاشته شوند. ‏عده ای نیز قبل از آنکه باید های ایده آل را کنار بگذارند، برای دسترسی به بایدهایشان به هرجایی سرمی زنند ‏و چون نتیجه ای نمی گیرند متلاشی، زخمی یا آسیب دیده می شوند.به عبارتی یا می مانند ولی منفعل و یا ‏از میان می روند. درحالی که هنر اراده گرایی انسانی، پیوندمیان باید وهست است. اگر انسان ها نتوانند میان ‏این دو، پیوندی برقرار کنند، هیچ گونه حرکت جهت دار هدفمند اجتماعی ـ تاریخی تحقق پیدا نمی کند. حوادث ‏طبق کنش های درونی خود به پیش می رود، و ماهم مانند بسیاری عوامل دیگر، درکشاکش تاثیرگذاری، ‏ناخود آگاه حرکت می کنیم. این پیوند به طور طبیعی دارای ابعادی است. یکی از این ابعاد مثلا حرکت انقلابی ‏است. و دربرابر انجام این کار هست به باید تبدیل می شود. در حالی که به نظر من در این جا باید پارامترهای ‏دیگری مانند قاعده تنریل را درمحاسباتمان درنظر بگیریم تا شکست نخوریم. مثلا کسانی که برای پیروزی ‏سوسیالیسم مبارزه کردند، سعی کردند آنچه را که هست را به یک «باید» خوب و نظام غیرانسانی سرمایه ‏داری را به یک نظام انسانی ـ سوسیالیستی تبدیل کنند. ولی تاکنون این موضوع نتیجه نداده است. برخی نتیجه ‏گرفتند که چنین امری امکان پذیر نیست زیرا سرمایه داری امر قطعی انسانی است، پایان تاریخ وجاودانه است ‏و تلاش برای برخورد با آن بیهوده است. برخی نیز به این نتیجه رسیدند که عمل اشتباه بوده است. همه این ‏بحث ها ارزشمند است ولی باید به این موضوع توجه کنیم که ما درشرایط، عمل می کنیم واز این رو باید ‏قواعد عمل درچنین « موقعیت» هایی را مورد شناسایی قرار بدهیم.“‏

حبیب الله پیمان سپس با تاکید بر اینکه تغییر ضرورت ها در طول زمان امکان پذیر است، اظهار داشت: “این ‏موضوع فرصت هایی را دراختیار ماقرار می دهد که ماباید آن فرصت ها رابشناسیم. طبیعتا موانع ‏ومحدودیت هایی رانیز ایجاد می کند. در این شرایط باید ضمن انکه ایده آل هایمان را فراموش نمی کنیم، ‏زیرابه صورت چراغ راهنما برای رسیدن به ساحل نجات برایمان عمل می کند، ولی آلان که داریم پارو می ‏زنیم ببینیم که با چه موجی مواجه ایم. قایق ما دارای چه وضعیتی است و چند نفر درآن هستیم. ما چگونه می ‏توانیم خود را از این کشاکش امواج نجات بدهیم. این موضوع نیازمند تشخیص زمان است تا جهت مان را به ‏فراموشی نسپاریم. از این رو آنچه را که عمل می کنیم باید متناسب با توان ما و شرایط زمان باشد.“‏

سخنران جمع مسلمانان مبارز آنگاه از منظر تاریخی به ادامه این بحث پرداخت و از جمله گفت: “برخی ‏معتقدند تلاش هایی که در یکصد سال اخیر برای آزادی، دموکراسی‌، عدالت، برابری انجام گرفته و ادامه ‏دارد هنوزبه گامی جدی برای تحقق اهداف مذکورتبدیل نشده است. بسیاری از کشورها در این فاصله، ‏نتوانستند به یک مرحله ای از ثبات، توسعه سیاسی واجتماعی و اقتصادی دست یابند. هروقت هم نسبت به این ‏موضوع ایراد وارد می کنیم، مطرح می شود که کماکان دردوره گذارقرار داریم. اما اینکه ماهیت این دوره ‏گذار چیست وچند سال طول می کشد تا ازآن عبور کنیم، هنوز کسی از آن تعریفی جدی ارائه نکرده است. ‏دوران گذار کلید واژه ای شده است که به واسطه آن قادریم همه ناتوانی های تئوریک وعملی را پشت این واژه ‏پنهان کنیم. البته موانع پیشرفت متعدد است. من نمی خواهم ارج هیچیک از کوشش هایی را که مبارزان ‏وآزادیخواهان در این باره انجام داده اند بکاهم، ولی باید خلاء ها رابیابیم. درکجاها کمبودهای جدی داریم؟ چه ‏عواملی به نحوی ایرانیان را درچرخه ای انداخته است که دائما گمان می کنیم هنوز در همان جای نخست ‏قرار داریم؟ به عبارت دیگر کماکان می گوییم قانون، آزادی، دموکراسی، برابری وعدالت حاکم نیست واین ‏تبعیض، محدودیت و محرومیت است که برزندگی مردم سایه سنگین خود را انداخته است. هنگامی که به ‏ادبیات عصر مشروطه نگاه می کنیم درمی یابیم که چنین مشکلاتی وجود داشته است. برخی می گویند اکنون ‏خیلی بدتر نیز شده است. دوران بعد نهضت ملی و سپس انقلاب تابه امروز این مشکلات باقی مانده اند”. ‏

‏ ‏

پیمان از این بحث به این مسئله رسید که آیا چشم اندازی برای کار درآینده وجود دارد یا خیر؟ و پاسخش چنین ‏بود: “ما هر رفتاری که در هر عرصه ای از زندگی از خود بروز می دهیم، تابع یک سلسله عوامل ومحرک ها ‏است. زیرا دراینجا می خواهیم کنش های انسانی را مورد ارزیابی قرار بدهیم. برای این کار باید ببینیم ‏رفتاراز چه مسایلی متاثر است؟ انسان ها درهرعرصه ای دارای کنش های فردی وجمعی اقتصادی، ‏سیاسی، فرهنگی واجتماعی متفاوت از یکدیگر هستند. ابتدا باید بررسی کنیم ریشه رفتار آدمیان درچیست؟ ‏منشاء رفتار آدمی دوعامل مهم است: 1- محرک های اولیه که براساس نیاز مادی تعریف می شود. مثلا اگر ‏شخصی به دنبال شغل است، طبیعتا یکی از دلایل این جستجو تامین نیازهای مادی است. در این موضوع همه ‏مردم به نحوی مشترک هستند.2- ولی این موضوع در این حد متوقف نمی ماند. به عبارت دیگر در همان ‏شرایط که نیاز اقتصادی می تواند یکی از محرک های اصلی تلقی شود، درهمان شرایط رفتار میان دو فردی ‏که این نیاز درآنها وجود دارد یکی نیستند. این تفاوت نیز مربوط به تخصص آدمیان و شغل شان نیست. بلکه ‏بینش انسان ها نسبت به آن عرصه ای که در آن فعالیت و در باره آن قضاوت می کنند، تاثیرگذار است. ‏بنابراین انسان دریک بخش به خواسته های زیستی توجه دارد، ولی این موضوع به تنهایی تعیین کننده رفتار ‏نیست. تجربیات، دانش، فرهنگ، اعتقادات و نظام ارزشی که تا آن لحظه، درفرد شکل گرفته، تاثیر می ‏گذارند. نام این پدیده را فرهنگ می گذاریم. فرهنگ مجموعه ای از دانایی ها، تجربیات گذشته، سیستم ها ‏وملاک ومعیارهای ارزشی است که در کودکی به بزرگسالی و درمطالعات وتجربیات آدم ها انباشت شده، و ‏در هرلحظه به انسان بینش خاصی نسبت به موضوعات پیرامونی و حتی خود شخص می دهد. به عبارت ‏دیگر هرگونه ارزیابی که اشخاص از خود داشته باشند، بخش مهمی از آن ناشی از بینش فرهنگی مذکور ‏است. این قضاوت دررفتار آدمی تاثیر بسزایی دارد. این همان قضاوتی است که به فرهنگ شکل می دهد. ‏محرک ها تنها سودجویی، دفع خطر، لذت طلبی، رفع نیاز، کسب امنیت جسمانی، یا تامین اوقات فراغت ‏نیستند، حتی عشق و معنویاتی که فکر می کنیم به آنان نیاز داریم، به فرهنگ مربوط است. جامعه کنونی ‏ایران نیاز دارد که به موضوع فرهنگ بیش از گذشته توجه کند، ‌چون این موضوع است که می تواند ‏سرنوشت تلاش انسان ها را تعیین کند. ‏

دربخش فرهنگ موضوعی به نام دانایی وجود دارد. این دانایی تعیین کننده آن است که آدمی چگونه موضوع ‏را ببیند. آدمی اگر آنچه را که مایل است به دست بیاورد، به درستی مورد شناسایی قرار ندهد، و از محدودیت ‏ها و موانع، ارزیابی صحیحی نداشته باشد، با هرتلاشی محکوم به شکست خواهد بود. این دانایی بخشی از آن ‏فرهنگی است که پشتوانه رفتار آحاد جامعه ایرانی است. حال اگر آدمیان به جای واقعیت، از برخی حب ‏وبغض های عاطفی ناشی از تجربیات تلخ وشیرین متاثر باشند، چشم برواقعیت ها خواهند بست. براین اساس ‏کنش آدمیان پاسخی به محرک های عاطفی خواهدشد. در این میان بد و خوش آمدن ملاک ومعیار کنش های ‏انسانی می شود. انسان ها بسیاردرمعرض این گونه تاثرات قرار دارند. اطلاعات اشخاص در این شرایط می ‏تواند از فرهنگ غلط ناشی شده باشد. درعین حال ازاطلاعات ناشی از عواطفی که درما شکل گرفته وما از ‏آن ها آگاهی و ارزیابی نداریم نیز موفقیتی حاصل نمی شود. در این شرایط ما شاهد وقوع دونوع فرهنگ ‏هستیم: 1- در حالت اول فرهنگ ناشی از تفاوت های فردی است که از فردی به فرد دیگر وجود دارد که ‏بحثی کاملا روانشناختی است. 2- درحالت دوم فرهنگ ناشی از رفتار جمعی که مبتنی برپیوستن انسان ها به ‏گروه ها و جمعیت ها بوده وبراساس آن دست به کنش جمعی زده ومی زنند. این کنش جمعی بسیار مهم است. ‏چون براساس این کنش جمعی است که آنچه به دست آمده و به دست نیامده را مورد ارزیابی قرار می دهیم. ‏پس در این مرحله باید به محرک های رفتار جمعی یا فرهنگی که پشتوانه این کنش ها بوده است رجوع کرده ‏تا دریابیم که از چه عواملی تاثیر پذیرفته اند. مثلا این که مردم برای اعتراض به موضوعی، بانک ها را به ‏آتش می کشند، ناشی از چه ریشه هایی است؟ کمتر کسی است که آتش سوزی بانک هارا تایید کند، ولی چگونه ‏است فردی که از این نوع رفتار تبری می جوید درشرایط مشابه باز هم مشت هایش را گره می کند و با ‏دیگران دراین امر همراهی می کند. درچنین شرایطی چرا افراد نمی توانند بنا برعقلانیت خود عمل بکنند؟”‏

پیمان سپس به مسئله “دوپارگی فرهنگی” رسید و گفت: “به فرهنگی که از گذشته به جامعه ایرانی رسیده، ‏سنت نیزمی گوییم. منظورمان ازسنت چیست؟ سنت، میراث گذشته است که درشکل کنونی اش به دست ما ‏رسیده است. در حمایت از این دست از سنت ها که به صورت فرهنگ رفتاری درآمده است، ضرب المثل ها ‏وشعرها و به طور کلی ادبیات و برداشت های دینی پشتوانه سنت موجود هستند. اما فرهنگ دیگری نیز در ‏یکصد و اندی سال وارد جامعه ایرانی شده است که فرهنگ مدرن نام دارد. درحال حاضر بخشی از جامعه ‏ایرانی از فرهنگ مدرن متاثر است وسعی دارد رفتارش را با دستاوردهای مدرن ازجمله دانش وفرهنگ آن ‏منطبق سازد. از این رو جامعه ایرانی درحال حاضر دچار دوپارگی وجودی است. بخشی به جامعه سنتی ‏وبخشی نیز به جامعه مدرن تعلق دارند. درهردوصورت اغلب شیوه های رفتاری به صورت ناخودآگاه بروز ‏و ظهور می یابد. این دوپارگی از مشخصه های اصلی جامعه ایرانی و ازمعضلات اصلی آن است. شخصیت ‏سالم دارای یکپارچگی وانسجام است. این بدان معنی نیست که از لحاظ عناصر تشکیل دهنده باید یکدستی برآن ‏ها حاکم باشد. خیر، باید انسجام داشته باشند واین موضوع با یکدستی متفاوت است. پس در این نگاه انسجام ‏وجود دارد و به محض این که ارگانیسم فرهنگی جامعه دچار دوپارگی شود، جامعه دچار بیماری می شود. ‏حال فرض این است که هستی اجتماعی جامعه ایرانی، به دلیل تاثیرپذیری از دومنبع بزرگ سنت ومدرنیته، ‏دوپاره ودچار عدم انسجام شده واین دوپارگی دررفتار، احساسات و نگرش های جامعه، قابل مشاهده است. ‏البته این بیماری برای همه صاحب نظران شناخته شده است. ولی آنچه مهم به نظر می رسد، دست یابی به ‏راه حل هایی برای غلبه براین بیماری است.“‏

پیمان در ادامه سخنان خود در این ارتباط به چهار راه حل اشاره کرد: “راه نخست آن بود که برای به دست ‏آوردن انسجام و یکپارچگی ونجات و رهایی از تعارض ها، باید بخش جدیدی که به جامعه ایرانی تحت ‏عنوان مدرنیته اضافه شده، رها کرده و سپس به بخش اصلی اولیه یعنی سنت مراجعه کنیم. سخنگویان این ‏نظریه، هم درعصر مشروطه و هم درشرایط کنونی حضور داشته ودارند و به دنبال آن هستند که مجددا ‏انسجام را درقالب سنت تجدید کنند. ‏

گروه دوم معتقدبودند این دوپارگی باید با حذف میراث گذشته یعنی سنت درمان شود. در چنین شرایطی دارای ‏شخصیت اجتماعی سالم خواهیم بود. این دسته دربرابر گروه اول به نتایج سنت اشاره کرده و می گویند اگر از ‏دست سنت کاری برمی آمد تا کنون انجام داده بود. از نظرآنان بازگشت به سنت جز احیای عقب ماندگی و ‏سستی وفتور گذشته نیست. درحالی که دنیای مدرن درهمه عرصه ها موفق است. گروه سومی نیز همواره ‏وجود داشته اند. این عده از آن جا که نمی توانستند به طور مطلق این دو گروه را به صورت یکپارچه بپذیرند، ‏‏‌فکر می کردند که دنیای مدرن دارای اشکالاتی درحوزه اخلاق و… است که بایدآن را مورد نقد قرار داده ‏وازآن طرف نقاط قوت آن را با نقاط قوت سنت که برای جامعه امروز بشر امری ضروری است، ترکیب ‏کنیم. از زمان مشروطه از میرزا ملکم خان گرفته تا نایینی برروی این موضوع کار کرده اند. مرحوم نایینی ‏سعی کرد این دو را با یکدیگرآشتی دهد به نحوی که هویت هریک از این دو رویکرد درجامعه ایرانی باقی ‏ماند ولی مانند موزاییک درکنار یکدیگر قرار گرفتند. از این رو این دو رویکرد، جوهرا با یکدیگر برخورد ‏نکردند ضمن آنکه همدیگر را نیز نفی نکردند. از این رو تنها به یک گزینش صوری بسنده شد. کتاب مرحوم ‏نایینی در باره مشروطیت ( تنبیه الامه وتنزیه المله )، در بخش مذهب به لحاظ جوهری از اصول هستی ‏شناسی سنت تغذیه کرده واز این نظر هیچ تفاوتی با نظریه دیگر علما نداشته است. منتها آیت الله نایینی این ‏موضوع را به گونه ای سامان داد تا با قانون اساسی، انتخابات، مجلس وپارلمان هماهنگ شده ودولت ‏مشروطه بنیان گذاری شود. او در این زمینه کاملا موفق بود. با این همه این روش هم توفیقی نداشته است. ‏آقای آجودانی درکتاب مشروطه ایرانی تلاش می کند نشان دهد که حتی تلاش مرحوم نایینی به ضررپروژه ‏مشروطه بود وآن را به تاخیر انداخت. البته من با این نظر آقای آجودانی مبنی براینکه رویکرد آیت الله نایینی ‏منفی بوده، موافق نیستم. من معتقدم به هرحال حرکتی مثبت بوده ولی کارساز نبوده است. ضمن آنکه درآن ‏زمان اگرچنین کاری انجام نمی شد، جایگزینی نیز برای آن وجود نداشت. آقای آجودانی تصور می کند که اگر ‏مرحوم نایینی چنین اقدامی نمی کرد، کل پروژه دموکراسی مدرن در ایران عملی می شد. در حالی که چنین ‏امری محال بوده است. به هر روی این تجربه نیز ناموفق بوده ودرحال حاضر نیز شرایط ایران درحالت ‏معلق قرار دارد؛ درشرایط کنونی تنها پروژه ای که به خود اعتماد به نفس دارد، ‌پروژه سنت گرایان است که ‏درآن نیز آثار تزلزل آشکار شده و شکاف هایی درآن ظهورو بروز یافته است. این عده نیز دارند برای توافق ‏میان سنت ومدرنیته، از چسب استفاده می کنند. همچنان که درباره «جمهوری اسلامی » چنین موضوعی رخ ‏داد به نحوی که جمهوری و پارلمان با ولایت فقیه چسب خورد. این همان کاری بود که درمشروطه مایل بودند ‏انجام بدهند. از این روتناقضات آن به جای مانده ومشکلات آن آشکار شده است. شاید برخی مدافع این ‏موضوع باشندکه کماکان مدرن شدن امکان پذیر است و مانیز به سوی مدرن شدن حرکت می کنیم. این نظریه ‏در واکنش به سنت گرایی درحال حاضر طرفداران زیادی نیز دارد. اما روش چهارمی نیز قابل طرح است که ‏سال ها داریم آن را مطرح می کنیم. البته نمی توانم بگویم در این باره توفیقی به دست آمده است، امامی توانم ‏بگویم که این نیز نوعی نگاه است. روش چهارم معتقد است که جامعه ایرانی نمی تواند با سنت قطع ارتباط ‏کند. این امر ناشدنی است زیرا سنت در جامعه ایرانی جریان دارد و این موضوع چیزی نیست که بگوییم ‏سنت محفوظاتی است که ابطال شده اند. زیرا مسئله فرهنگی امری وجودی است که با الگوهای فرهنگی و ‏تجربیات آمیخته است. به طور ناخودآگاه درآن فرهنگ می اندیشیم و احساس و عمل می کنیم. در این صورت ‏راه حل این است که به سنت مراجعه کرده و سنت را درریشه ای ترین لایه های آن نقد کنیم. به طور طبیعی، ‏زمانی که «ما » به سنت مراجعه می کنیم تا آن را مورد نقد قرار دهیم، «ما»، «ما»ی مجرد نیست. بلکه ‏‏«ما»یی است که بخش عمده ای از آن، با پرسش ها و اندیشه های مدرن آمیخته است. بنابراین با پرسش های ‏دنیای جدید و مشکلات ناشی از سنت خودمان درتعارض قرار داریم. هیچکس دریک وجهی از وجوه رفتاری ‏اش احساس ایمنی نمی کند. این ناایمنی کلید واژه اصلی جامعه ایرانی است. از این رو با نقدی که صورت می ‏گیرد، به طور طبیعی بازسازی نیز انجام می شود. زیرا مافهم تازه ای از امور به دست می آوریم.این ‏موضوع خیلی طبیعی است. با این فهم جدید که از سنت به دست آورده ایم، دیگر با سنت به مفهم قدیم آن قطع ‏ارتباط کرده ایم، در حالی که با ریشه های وجودی سنت نه تنها قطع ارتباط نکردیم، بلکه با بازسازی آن، سعی ‏کردیم از آن یک فضای زیستی ورشد برای خودمهیا کنیم. کتابی که من درباره فهم وحی نگاشته ام، طرح راه ‏چهارمی بوده است که سعی کرده ام با همان مبانی، فهمی جدید ارائه کنم. گمان می کنم این نوع فهم از وحی، ‏لوازم زیستن با خود را نیز داراست به نحوی که می تواند گره از مسایل امروزین جامعه ما در حوزه اندیشه ‏وحیانی بگشاید.ما درشرایط امروزین جامعه ایران باید سعی کنیم ابتدابدانیم کیستیم؟ درکدام موقعیت زندگی ‏می کنیم؟ و مایلیم چه بشویم؟ اگر می توانستیم میان این موارد پیوندهای دیالکتیکی صحیحی برقرارکنیم، شاید ‏راه حل هایی از آن حاصل می شد.“‏

‎ ‎راه حل جنبش مسلمانان مبارزایران‎ ‎

پیمان افزود: “ما دراین چند سال گذشته اهمیت تغییرنگرش فرهنگی و رفتارجمعی را به طور جدی مورد ‏بررسی قرار داده ایم. بر این باور هم بوده وهستیم که این موضوع تنها با گفتن وخواندن به دست نمی آید. ‏تغییر رفتار دربستر تجربه وعمل اتفاق می افتد. امکان ندارد کسی درگیر موقعیت نشود ورفتارش عوض ‏شود. کتاب خواندن آگاهی می دهد ولی هرگاه شخص درموقعیت عمل قرار بگیرد، از همان راه حل های ‏گذشته استفاده خواهد کرد. مگر آنکه موقعیت جدیدی ایجاد کنیدکه در آن موقعیتی جدید، به صورت واقعی هر ‏شخصی واکنش های دیگری در برابر محرک های قبلی بروز بدهد. مثلا دربسیاری از مواقع دوست داریم به ‏دیگران کمک کنیم، اما درموقعیت کمک، از این موضوع امتناع می کنیم. حال اگر به چنین موضوعی اقدام ‏کردیم، دراین شرایط است که با واقعیت ارتباط برقرار کرده، وبا کمک به دیگران، به تغییر خود کمک کرده ‏ایم. این موضوع در خود دارای مدلی به منظور تامین همبستگی های اجتماعی است به نحوی که افراد را ‏قادر می سازد دربسترهای جمعی بر اساس ارزش های شان تا آن جا که امکان دارد رفتار جدیدی را بروز ‏داده واز این طریق متفاوت با رفتار مسلط شوند. افراد ایرانی درحال حاضر محکوم ومغلوب رفتار مسلط ‏هستند. اشخاص مایل نیستند حق کسی را بخورند، اما درمیان خیابان به گونه ای رانندگی می کنند که گویی ‏تنها محق اصلی خودشان هستند. تا زمانی که رفتار مسلط فعلی در تک تک ما بازتولید می شود، نمی توانیم یک ‏مبارز و نقاد جدی جامعه خود باشیم. شکنندگی ما ناشی از این موضوع است. «مقاومت شکننده» اسمی است ‏که آقای «فوران» برای کتابش در باره ایران برگزیده بود. زیرا ماابتدا تحت تاثیر آرمان ها حرکت می کنیم و ‏سپس تحت تاثیر آن تجربیات فرهنگی پیشین، رفتارهای غلط را بازتولید کرده و به نحوی فرصت ها را از ‏دست می دهیم وتهدید ها را علیه خود بر می انگیزیم. افراد حاضر درجامعه ایرانی قادرند به این موضوع ‏بیندیشند که از پیش و به «تدریج»، قادرند رفتار خود را تغییر بدهند. این تغییر تدریجی به ما این امکان را می ‏دهد هنگامی که درموقعیت قرار می گیریم، رفتاری بالغانه ونه کودکانه از خود بروز بدهیم. هم رفتار بالغانه ‏وهم رفتارکودکانه در فرهنگ ما ریشه دارد که با آگاهی به این ریشه ها رفتاری، قادر خواهیم بود رفتار ‏بالغانه را که مبتنی بر نوعی خرد وحکمت و عرفان، همبستگی جمعی، گذشت و علاقمندی میان مردم است ‏بازتولید کنیم. درحالی که درشرایط کنونی اغلب رفتارما کودکانه بوده ودائما در هر مرحله از زندگی از خود ‏پرخاش، ناشکیبایی، بی صبری، اختلاف، خود شیفتگی و… نشان می دهیم.” ‏

‏ ‏

‏ ‏