گفت و گو

محمد صفریان
محمد صفریان

گفت و گو با علی رضا میر اسدالله

حکایاتی تازه از دموکراسی مردمان پشت کوه…

 

 

نمایشگاه “ روایاتی از آدم های معمولی ” مجموعه ای از هفتاد مجسمه ی کارتونی ست که این روزها در گالری میوز واقع در خیابان مشهور پورتا بلوی لندن برپا شده است. “ علی رضا میر اسدالله ” نویسنده و ژورنالیست ساکن لندن؛ خالق این مجسمه هاست که هر کدام با ریخت و نام و داستانی خاص هویت گرفته اند.

مجسمه ها و داستان برقرارند و تا رسیدن به انیمیشن؛ تنها حرکاتی فیزیکی و تکلف فیلمبرداری و ضبط و ثبت مدرن باقی مانده که البته خود داستانی مجزاست؛ او خود در این باره می گوید:

” متاسفانه؛ به خاطر کمبود وقت هنوز نتوانستم انیمیشن اینها را بسازم؛ یعنی برای ساختن انیمیشن به زمانی بیشتر از آنچه من دارم احتیاج است؛ اما به هر حال تصمیم گرفتم که این نمایشگاه را دایر کنم، چون این عروسک ها توانایی این را دارند که در ذهن حرکت کنند و با توجه به اینکه قصه کامل است و تمام کاراکترها توضیح داده شده اند، این قابلیت هست که آدم ها( بازدیدکنندگان) خودشان در ذهنشان این انیمیشن را بسازند… “

اما عروسک های نمایش داده شده در این نمایشگاه همگی از آبادی “ پشت کوه ” آمده اند. آبادی ای که مردمانش با قصه هایی به نظر عجیب و غریب زندگی می کنند. مردمی که آدامس و سطل و بشکه می پرستند و در تجربه ای ناب از دموکراسی؛ هر چهارسال یک بار به رئیس جمهور مادام العمرشان رای می دهند.

از علی رضا پرسیدم که چطور با پشت کوه آشنا شده و او گفت:

” من می خواستم برم نیوزلند؛ اما طیاره در میان راه سقوط کرد و من افتادم آنجا. این طور من پشت کوه را کشف کردم… “

پرسیدم که؛ اول از همه چه چیز مردم پشت کوه برایت جالب آمد؛ و او پاسخ داد:

” خیلی چیزها؛ یکی ش شغل های عجیب و غریب شون؛ مثلا در این شهر مرده خوری و زور گیری آزاد است؛ نه اینکه به معنای مجازی اش ها؛ واقعا مرده خوری و زور گیری؛ یعنی مرده را می خورند و به زور از مردم باج می گیرند و اینها همه قانونی است… جوری که دانشگاه ها مدرک معتبر زورگیری صادر می کنند و مرده خور ها هم اجر و قربت زیادی پیش مردم دارند “

گوشه ای از این نمایشگاه چند عروسک در ویترینی شیشه ای گذاشته شده بودند؛ عنوان این قسمت هم بود؛ “مجموعه ی مردگان ” . جالب اینجا که عروسک های این قسمت فروشی نبودند. علی رضا گفت که اینها مرده اند و مرده هم در پشت کوه، فروشی نیست: “ اینها در نوبت خورده شدن هستند. منتظرند تا مرده خورها بیایند و اینها را بخورند… “

باب گذشته و چگونگی شکل گرفتن این کاراکترها هم از او پرسیدم. گفتم این سوال را لطفا جدی پاسخ بده که اول مجسمه ها بودند و بعد قصه ها نوشته شد یا بر عکس؛ او شوخ چشمانه تاکید کرد که پاسخ های قبلی هم همه جدی بوده اند و ادامه داد:

” قبل تر از این قصه ها و مجسمه ها؛ من خودم دنیا آمدم … ولی قضیه ی اینها بر می گردد به سالها قبل؛ وقتی که من دنیا آمدم؛ در همان روزهای کودکی؛ به طبیعت کار پدرم به جایی رفتیم به اسم “ایستگاه سیستان “  که در آنجا کل جمعیت حاضرین در آبادی سیصد نفر می شدند. آدم های جالبی اونجا بودن؛ مثلا یک پیر زنی بود به اسم ” ننه تلی “ که تل می فروخت و یا یکی دیگر که بهش می گفتند ” مرشد حمومی “؛ کار این یکی کنترل کردن مردم بود که مردها در وقت زنانه به حمام نروند و زن ها هم در وقت مردانه. یا استوار محل که تنها پاسبان آبادی بود. اینها همه در ذهن من ماند از همون موقع؛ یعنی در واقع من خودم یک جوری پشت کوهی بار آمدم از همان اول… “

درباره ی تعداد عروسک های حاضر در نمایشگاه هم پرسیدم و این طور پاسخ شنیدم:

” من با توافقی که با شهرداری پشت کوه انجام دادم، اونها اجازه دادند که هفتاد تا از شهروندهای این شهر، برای نمایش داده شدن در این گالری در شهر لندن حضور به هم برسونن… “

پرسیدم که آماده کردن این هفتاد نفر برای سفر به لندن چه قدر زمان از او گرفته و او گفت:

” تمام ویک اندهای یک سال گذشته “

پرسیدم، این هفتاد نفر چطور گزینش شده اند و او پاسخ داد:

” خب نام نمایشگاه هست؛ “ روایت هایی از آدم های معمولی ” . پس طبیعی ست که هر چی معمولی تر بهتر… یعنی معمولی ترین آدم های آبادی برای سفر به لندن کاندید شدند… “

باب متریال و جنس و جور عروسک ها هم پرسیدم

” متریال اینها در واقع همان ملاط  عروسک انیمیشن معمولی ست. سیم پولیمرف. لاتکس و گل سفید و ابر “

پرسیدم که شیوه ی ساخت اینها را چطور آموخته ای؛ گفتم برای یادگیری اینها به مکتبخانه رفته ای؟ و او پاسخ داد:

” نه من همیشه از مکتب و مکتبخانه گریزان بوده ام در زندگی؛ هیچ دانشگاهی را درست و درمان تا آخر نرفتم؛ این هم مثل بقیه؛ … آره من سالهاست که عروسک می سازم و الان رسیده به اینجا… شاید هم ده سال بعد یک جای دیگر باشم؛ بالاتر، پایین تر… “

باب داستان های او هم پرسیدم؛ او پیشتر چندین کتاب داستان در ایران چاپ کرده و مخاطبین بیشتر او را به عنوان داستان نویس می شناسند تا مجسمه ساز؛ علی رضا میر اسدالله اما جملگی فعالیت های هنری اش را به هم مربوط دانست و کارتون و مجسمه و داستان هایش را جوری در امتداد هم قلمداد کرد.

علاوه بر اینها؛ او سالها در مجلات هنری ایران، نقد موسیقی می نوشته و در تلویزیون فارسی بی بی سی هم در برنامه های موسیقی مشغول بوده؛ باب ارتباط موسیقی با دیگر فعالیت های او هم پرسیدم و او گفت:

” موسیقی بک گراند زندگی من بوده از همیشه؛ یعنی شاید به طور مستقیم در این عروسک ها تاثیری نداشته ولی به طور غیر مستقیم تاثیر فراوان بر همه ی کارهای من گذاشته. من با موسیقی حالم خوب می شود و وقتی حالم خوبه می تونم قصه بنویسم و مجسمه بسازم… “

علاوه بر تمام اینها، قوانین مدنی پشت کوه هم در نوع خودش جالبه؛ مثلا در این مملکت، زن ها می توانند  چهار تا شوهر همزمان داشته باشند ولی مردها چنین حقی ندارند واگر غیر زن خودشان با زن دیگری بروند، سنگسار می شوند؛ این موضوع و آن رای دادن به رئیس جمهور مادام العمر، خواهی نخواهی مرا به یاد حال و هوای این روزهای ایران انداخت؛ پرسیدم که قوانین پشت کوه را به سخر از قوانین ایران نوشته ای؟ او به پاسخ گفت:

” نه ربطی به ایران نداره؛ اونها زندگی، تاریخ و قوانین خودشون رو دارند؛ و الا ما که دموکراسی خوبی داریم و رئیس جمهورهایمان هم عوض می شوند؛ لااقل قیافه هایشان عوض می شود… “

برای سوال آخر، از نحوه ی برخورد مردم شهر با اهالی پشت کوه پرسیدم و اقبال عمومی مردم به این عروسک ها؛ او گفت:

” این مردم شهری هم اگر کمی انسانی تر نگاه کنند و افاده شان رو کنار بذارن، حتما از مردم پشت کوه خوش شون می آد، به هر حال اونها هم مث خودشون انسان اند؛ حتی اگر کله هاشون سنگی باشه… “