یک سفینه از مریخ لحظاتی قبل گزارش خود را اشتباها برای ما ارسال کرد. در این گزارش آمده است
گزارش پی 3 دی سی ای
الآن سه ماه است که در اینجا هستیم. جای جالبی است، اصلا شبیه جاهایی که قبلا از طریق ماهواره های مان از زمین می گرفتیم نیست. یک شهر بزرگ است که در آن تعداد زیادی جعبه های متحرک هر روز توی خیابان دود می کنند و با سرعت کمی دور می زنند و به خانه های شان برمی گردند. تعداد زیادی از موجوداتی که در اینجا دیدیم لباس های شان مثل ماست، لباس آهنی می پوشند با ماسک و کلاه خود و چیزهای درازی را که ما زیر لباس مان پنهان می کنیم دست شان می گیرند و هر کسی که لباس اش سبز باشد کتک می زنند. مردم هم مثل ما نیستند که از کتک خوردن داد بزنند، آنها بعد از اینکه کتک می خورند شبها به خانه می روند و جیغ می کشند. در اینجا تلویزیون دارند، ولی همه اش یک چیز را نشان می دهند، یک نمونه از آدمهای شان را هر روز نشان می دهند که دائما حرف می زند. هفته ای یک بار یک عده از آنها را با اتوبوس می برند به یک جایی که ورزش کنند، اول یک نفر سر آنها یک ساعت داد می کشد و بعد آنها ورزش می کنند و چند بار خم و راست می شوند و بعد همه همدیگر را کتک می زنند.
یکی از چیزهایی که در اینجا زیاد دیدیم، این است که هر کسی خوش قیافه باشد، بوسیله افرادی که زشت هستند کتک می خورند، کتک خوردن هم با گاز و چوب و تفنگ های کوچک انجام می گیرد. نتیجه مطالعاتی که موسسه ماریکانوس انجام داد اینجا تائید می شود. اینجا چند نفر زن دیدیم، که ماده بودند، و چادر و لباس شان را می کشیدند و آنها را توی ماشین می انداختند و می بردند، به نظر می رسد که رابطه جنسی در اینجا با دزدیدن افراد انجام می شود. همانطور که تحقیقات ماریکانوس گفته بود، آنها با موجوداتی به اسم آخوند مخالفند، چند سال طول می کشد که آنها درس می خوانند و لباس مخصوص به دست می آورند، لباس های دراز با کلاه پارچه ای ولی هر وقت آنها حرف بزنند، لباس شان را می گیرند. و آنها را زندانی می کنند. تعدادی هم در اینجا مسلمان هستند که آنها را هم کتک می زنند و رهبران شان را در خانه قفل می کنند. یکی از چیزهای مهمی که در اینجا بود، حمله به رهبران مسلمان آنهاست، به نظرم ما آدرس را اشتباهی آمدیم، چون مشخصات اینجا مثل اسرائیل- فلسطین است، مسلمانان را کتک می زنند، روسای دینی را زندانی می کنند، بچه ها را کتک می زنند، و زنها را که همه شان لباس های ضخیم پوشیده اند با سنگ زخمی می کنند.
به نظرم ما هم مکان و هم زمان را اشتباه آمدیم، ما دویست سال به عقب رفتیم و به جای اینکه به کشوری به اسم ایران برویم، فکر می کنم به فلسطین- اسرائیل رفته باشیم. اینجا امکانات ارتباط مان هر روز کمتر می شود و دائما پارازیت روی خط مان می افتد. ما باید زودتر برگردیم، ممکن است همین روزها دوباره انتخابات برگزار شود. انتخابات کاری است که آنها دائما می کنند. مثل مراسم سرخپوستی است، اول به مدت یک ماه همه می زنند و می رقصند، بعد یک روز ساکت می شوند، بعد هر کسی خوشگل و تمیز باشد زندانی می کنند و بعد از آن چند ماه همه جا پر از دود می شود و همه را کتک می زنند. ما دیگر نمی توانیم اینجا بمانیم، به همین دلیل بزودی برمی گردیم.
بکشید ما را، دراز تر می شویم
روزی که برای اولین بار قرار بود بخاطر طنزهای جامعه و توس به زندان بروم، سه روز فراری بودم. می ترسیدم واقعا بگیرند و بکشند، بخصوص اینکه آن روزها تعدادی روباه در شهر ناپدید شده و بعد از مفقود شدن بخشی از اعضای شریف شان تازه معلوم شده بود اول می کشند، بعد می شمارند. روز سوم آقای محسنی اژه ای گفت که “ دستگیر شدگان محارب هستند و حکم محارب هم که معلوم است.” یعنی شوخی شوخی بخاطر چهار ماه طنزنویسی می خواستند ما را اعدام کنند. بقول عبیدزاکانی، به هجاگوئی گفتند که این همه شوخی می کنی روز قیامت سروته در آتش جهنم می افتی، خندید و گفت: “ آن نیز شوخی دیگر خواهد بود.” حالا بقول عمران صلاحی حکایت ماست. آیت الله آملی لاریجانی در حالی که سرش تا دماغ وسط گردنش فرورفته و در یک مبل استیل مدل جواد دولتی نشسته بود، گفت: “ اطمینان می دهم که قاطعانه برخورد کنیم.”
به نظر شما قاطعانه تر از این چطور می شود با تعدادی معترض به انتخابات برخورد کرد؟ با ماشین نیروی انتظامی روز روشن، وسط شلوغ ترین میدان شهر، مردم را زیر می کنند و برای اطمینان دوبار هم از روی آدم رد می شوند. قاطعانه تر از این؟ وسط شهر، روز عاشورا، با اسلحه صاف شلیک می کنند به سینه کسی که نه معلوم است جرمش چیست، نه خشونتی انجام داده و نه کاری کرده است. قاطعانه تر از این؟ یا مثلا دویست نفر آدم را یک روز قبل از اعلام نتایج انتخابات، دستگیر کردند، به جرم شرکت در تظاهراتی که ده روز بعد قرار بود برگزار شود و به هر کدام از آنها، فله ای، بدون هیچ تفاوتی نفری شش سال زندان بریده اند. قاطعانه تر از این؟ پسر رئیس مهم ترین سازمان پزشکی کشور را برده اند به زندان کهریزک، اینقدر کتک زدند که استخوانهای دهانش شکسته است، بعد پدرش را آورده اند دست و پای آقا را مالیده و ابراز ارادت کرده و آخر کار جسدش را دفن کرده اند و اجازه تشییع جنازه به کشتگانی که قطعا معلوم شده عمدا کشته شده اند، نمی دهند، قاطعانه تر از این؟
به نظرم می آید که شوخی می کنند، البته این خانواده کلا آدمهای شوخی هستند، جوادشان هم همین طور است، از همان بچگی هم آدم شوخی بود، علی هم همیشه دست به طرفش می بردی قاه قاه می خندید بسکه قلقلکی بود، فکر کنم شوخی می کنند. حالا درست است میرحسین موسوی گفته “ بکشید ما را” ولی ایشان اصولا یک کم هم سید است هم همشهری است، شما ما را نکشید، نه اینکه ما درازتر نمی شویم، بخاطر خودتان می گوئیم، اول آن هایی را که سرزا رفتند بزرگ کنید، بعد قاطعیت بیشتری خرج بدهید.