گزارشی ازگزارش....

نویسنده

» نگاهی به مستند "عباس کیارستمی - یک گزارش"

پرونده/ روایت - مینا استرابادی: “عباس کیارستمی- یک گزارش” این عنوان، نام مستند تازه‌ی “بهمن مقصودلو” فیلمساز و منتقد سینمای ساکن نیویورک است که پیش ترهم تجربیاتی چندین و چند در مورد پورتره نگای ازشخصیت های فرهنگی و هنری داشته است.

فیلم اخیر مقصودلو در سال ۲۰۱۳ به بازار فرهنگ معرفی شده و نخستین نمایش عمومی اش را در فستیوال بین المللی مونترال تجربه کرده؛ این فیلم ازآن پس در چندین نوبت نمایش به چهارسوی دنیا سفر کرده و از لحاظ ایرانی های اهل سینما عبور کرده است.

مقصودلو چندی پیش، میهمان کانون ایرانیان لندن شده و فیلم تازه اش را در حضور ایرانیان مقیم این شهر به تماشا نشست.

او، پیش تر از آغاز فیلم، این مستند را نخستین تجربه‌ی فیلم‌سازی در حیطه‌ی تخصصی خودش دانست و عنوان کرد که مستند های پیشین او به زندگی و آثار و احوال هنرمندان می پرداخت و آنها را سوژه می کرد، این فیلم اما، سفری به دنیای فیلم و سینمای عباس کیارستمی ست و به جز چند مورد کوتاه، کاری به زندگی خصوصی کیارستمی نداشته: “در این مستند خواستم بگویم که سینمای کیارستمی چه نشانه هایی دارد که او را این طور بر تارک سینمای دنیا نشانده… “

مقصودلو در راه به انجام رسانیدن این هدف، با منتقدین و اصحاب سینمای ایرانی و آمریکایی و فرانسوی به گفت و گو نشسته بود و علاوه بر آن، دست اندرکاران فیلم “گزارش” را هم در برابر دوربینش نشانده بود تا هر چه بیشتر و بیشتر حال و هوای فیلمی را زنده کند، که روزگاری بدعتی تازه در سینمای ایران و آثار کیارستمی به حساب می آمد.

و اما…؛ همان طور که از عنوان فیلم بر می آمد، بستر روایت عمومی این مستند، فیلم “گزارش” است، فیلمی که در سال ۱۳۵۶ به سینما آمد و لابه‌لای شلوغی های انقلاب سیاسی ایران، محو و ناپدید شد. مستند مقصودلو با مونتاژی دلچسب، دو تکه ی زمانی را به هم سنجاق کرده بود، ایران آن روزها و بازیگران آن دوران، با ایران امروز و حال و هوای همان سینماگران در روزهای کنونی.

فیلمساز، سالها پیش ( به دقت، سال ۲۰۰۲) به ایران سفر کرده و به روایت خودش برای مستند بلند تاریخ سینمای ایران که آن روزها خیالش را در سر می پرورانده، ساعت ها و ساعت ها با اهالی سینما به گفت و گو نشسته تا به قول خودش این فرضیه که از جانب منتقدین حکومتی باب شده، مبنی بر، شکوفایی سینمای ایران در بعد از انقلاب، را به چالش بکشد و بگوید که این سینما پایه های بسیار قوی ای در سالهای پیش از انقلاب داشته و اگر تلاش پیشینیان نمی بود، سینمای ایران در سالهای جمهوری اسلامی موفقیتی کسب نمی کرد.

او حالا از همین گفت و گو ها بهره گرفته تا چند فیلم جدا و مستقل در مورد سینمای ایران تولید کند؛ نخستینشان هم شده همین تجربه ی “عباس کیارستمی- یک گزارش”.

عباس کیارستمی در این سالها به واسطه‌ی حضور خنثی و دور از سیاستش مورد نقد فعالین اجتماعی و مدنی قرار گرفته، در این فیلم هم بر وجهه ی “ناظر” شخصیت او صحه گذاشته می شود و این طور اعلام می شود که او بنا به طبیعتش؛ ترجیح می دهد تا به دنیا از چشم یک ناظر نگاه کند، نه یک فعال اجتماعی.

با این همه اما قسمت‌هایی از حرف‌های او در آغاز این فیلم پر رنگ شده اند؛ آنجا که او اعلام می کند که حکومت جمهوری اسلامی نه با سینمای مستقل که با استقلال سینماگر مشکل دارد و این دو از هم جدا هستند.

در ادامه‌ی فیلم به ریز شدن در چگونگی ساخت و تکوین سینمای رئال کیارستمی می رسیم، سینمایی که تا سر حد ممکن به واقعیت نزدیک می شود و در راه گزارش دادن از اصل و راست حوادث شهر تمامی نشانه ها را رعایت می کند. از بستر و مکان فیلمبرداری تا بازیگرها و دیالوگ ها و نور و حالت و فضا.

کیارستمی گفت که برای انتخاب محل فیلمبرداری پیشتر از همه خواسته که این خانه متعلق به یک کارمند میانی جامعه باشد که زنی خانه دار دارد. او گفت که بعد از پیدا کردن این خانه، چیدمانش را تا آنجا که ممکن بوده، دست نخورده باقی گذاشته. در همین جا بود که به شوخی یا جدی عنوان کرد که:

“آن وقت ها برخی از جوان های چپ به من ایراد گرفتند که سر میز غذا خوردن خاص طبقه ی اعیان است، اما من براستی در آرایش آن خانه ی هیچ دخالتی نداشتم.”

بحث دیگر، ماجرای ضبط همزمان صدا بود که به روایت فیلم؛ پس از “خشت و آیینه” ی ابراهیم گلستان دومین تجریه ی صدا سر صحنه ی تاریخ سینمای ایران به حساب می آمد.

یوسف شهاب، صدابردار “گزارش” هم از جمله ی حاضرین فیلم بهمن مقصودلو بود؛ او با ارائه‌ی توضیحاتی، از دشواریهای فنی ضبط همزمان صدا گفت؛ در همین قسمت کوروش افشار پناه، بازیگر فیلم با ذکر جمله ای از عباس کیارستمی به اهمیت صدای زنده در نزد کیارستمی صحه گذاشت: “وقتی بازیگری دارد یک چای شیرین می نوشد و حرف می زند، هیچ دوبلوری حتی خودش، نمی تواند بعدها و در ضبط استودیویی؛ آن شیرین چای را در صدایش در آورد… “

و اما حکایت فیلم گزارش داستان کارمندی ست که برای رهایی از مشکلات معیشتی زندگی اش در اندیشه‌ی گرفتن پول زیرمیزی افتاده، فیلم با سرک کشیدن به دنیای کار و زندگی خصوصی مرد کارمند، از حال و هوای آن روزهای ایران هم می گوید… جالب اما حرف های خود کیارستمی در این باب بود که عنوان کرد، آن ترس و واهمه را دیگر نمی توان امروز نشان داد، چرا که رشوه گرفتن در سیستم اخلاقی امروز ایران یک “ حق ” تلقی می شود و دیگر کسی برای گرفتن و یا نگرفتن پول زیر میزی دچار تردید نمی شود.

بازیگر زن فیلم هم سوژه‌ی کلام بود و هست. “شهره آغداشلو” که این روزها به واسطه‌ی حضور موفقش در سینمای هالیوود شهره ی شهر شده، آن روزها دختر جوانی بود که تازه از فرنگ به ایران آمده بود و دنبال فرصتی تا توانایی هایش را در سینمای ایران به نمایش بگذارد.

عباس کیارستمی گفت که آغداشلو را برای این نقش انتخاب کرده بود بی آنکه حتی یک بار هم او را دیده باشد. گفت که بعد از این تصمیم با او قراری گذاشته و در همان نگاه اول هم متوجه شده که اشتباه کرده…

شهره آغداشلو هم نه در کنار کیارسیتمی که از آن سوی دنیا خاطره ی آن روز را این طور تعریف کرد؛ که آن روز خیلی شیک و تر و تمیز به سر قرار رفته؛ اما عباس کیارستمی آب پاکی را روی دستش ریخته که زن فیلم او، یک زن خانه دار معمولی ست؛ چاق تر از او و با سر و وضع بسیار معمول. آغداشلو گفت که او در همان مجال گارسون را صدا زده و یک کیلو “نون خامه ای” خواسته و درست در همان لحظه نیت کرده که چند کیلویی چاق شود تا بتواند جای زن فیلم او بازی کند.

کیارستمی هم دقیقا عین همین خاطره را تعریف کرد و گفت که از شوق فراوان آغداشلو برای بازی در این نقش سر ذوق آمده بوده.

حرف ها و روایتهای جالب کوروش افشار پناه، دیگر از نقاط قوت و صمیمیت فیلم بهمن مقصودلو بود. او که حالا چند وقتی هست در لندن زندگی می کند، پس از آن حضور موفق دیگر هیچ گاه در سینمای ایران بازی نکرد و خیلی زود به صف خانه نشین های سینمای ایران پیوست.

افشار پناه از شیوه های متفاوت بازی گفت و توصیه های جالب کیارستمی که با کلماتی کم تاثیری شگرف در او ایجاد می کرده. از همین جمله بود توصیه ی های کارگردان در صحنه‌ی هم آغوشی فیلم؛ که به روایت بازیگر و فیلم صحنه ای تلخ و غم انگیز است و پس از رد و بدل شدن دیالوگ هایی مبنی بر بی پولی و غم نداری آغاز می شود: “ عباس گفت فقط بپا که جلال تجاوزگر فیلمهای فارسی نشوی… “

حکایت بازی و دیالوگ گرفتن از یک بچه‌ی دو ساله هم دیگر از موارد مورد بحث در این فیلم بود. کیارستمی این مشخصه را بعدها در کانون هم حفظ کرد و به صورت اعجاب آوری از کودکان بازی های فیزیکی و کلامی می گرفت که این موضوع البته در “خانه ی دوست کجاست” به سر حد شکوفایی رسید.

این فیلم در تنها گریزش به زندگی شخصی کیارستمی؛ از قول یکی از منتقدان عنوان کرد که گزارش فیلم خوبی ست چرا که حال و هوای زندگی شخصی فیلمساز را بیان می کند و دیگر این که دیالوگ های میان زن و مرد پرداخته و طبیعی اند؛ چرا که عباس کیارستمی این دعواهای مرسوم زن و شوهری را در نخستین زندگی زناشویی اش تجربه کرده و با حال و هواشان آشناست.

فیلم بهمن مقصودلو در ادامه به دیگر کارهای کیارستمی رسید و تمامی کارهای او را در زمانی به نسبت کوتاه تر مورد بررسی قرار داد، از سه گانه‌ی موفق او در ایران تا فیلم های اخیرش که در خارج از ایران ساخته شده.

سرانجام و با مرور این فیلم؛ به نکانی تازه تر از معنای “ رئال ” در اندیشه ی کیارستمی رسیدیم و اینکه چرا این سینما تا بدین حد از جانب فرانسوی دوست داشته شده.