مذاکره کار هر کسی نیست . با کلام مستهجن به استقبال مذاکره نمی روند . مذاکره به مراتب از جنگ و رویاروئی سخت تر است . آدابی دارد . ادبیاتی دارد . گفتمان مذاکره حتا اگر مذاکره در نهایت به جائی نرسد ، به فحاشی آلوده نمی شود . زبان مذاکره آموختنی است . مدیرانی که ایران را اداره می کنند ، هنوز نتوانسته اند با الفبای این زبان آشنا بشوند . بی گمان در مجموعه ی وزارت خارجه ی ایران ، هستند کارشناسانی که الفبای مذاکره را می شناسند . آنها البته در کوره ی حوادث بسیار آموخته اند ، ولی ریش در دست کسانی دارند که وقتی هم در می یابند ناگزیر از مذاکره اند ، فضای مذاکره را جهنمی توصیف می کنند ، آن گونه که ریاست ستاد حقوق بشر قوه قضائیه ایران ( جواد لاریجانی ) فرمایش فرموده اند .
مذاکره برای مذاکره از خود مذاکره سخت تر است . مذاکره برای مذاکره همیشه محرمانه است . درهای بسته و گل گرفته را باز کردن آسان نیست . مقدماتی دارد . طرفین باید خود را آماده کنند . دست گرمی لازمه ی این مرحله است . ظرفیت سازی روانی خاص این مرحله است . یادگیری این که زود از کوره در نروند و میدان را خالی نکنند اجتناب ناپذیر است . زبان فارسی چندان غنی است که وقتی می خواهند فردی را به چرخه ی مذاکره راه ندهند ، متهمش می کنند به این که به یک کشمش گرمی اش می شود و به یک مویز سردی . در وضع حاضر مدیران کاردان ایرانی در همین نظم ورشکسته باید پیش از ورود به مذاکره با امریکا و اتحادیه اروپا ، این دسته از همکاران را که به یک کشمش گرمی شان می شود و به یک مویز سردی ، متقاعد کنند تا روی صحنه ی مذاکره وارد بازی های ناشیانه نشوند و یکباره کاسه کوزه ی مذاکره را به فرض هم که دست یافتنی شده است ، در هم نریزند .
دیپلماسی مذاکره مثل بلور ظریف است . این بلور مراقبت می خواهد . طیف جواد لاریجانی که بزرگترین آرزویش این است که روزی صدها ایرانی سنگسار و اعدام بشوند ، از ظرفیت روانی برای حفظ این بلور بی بهره است . کم جنبه و بی طاقت است و خشونت در هر شکل عادت ثانوی اش شده است . خشونت کلام در سیاست ورزی ، جنگ ها را برافروخته است . کبریت آتش جنگ ایران و عراق با خشونت کلام از هر دو سو کشیده شد و پس از آن بود که به قول آقایان “دشمن” از آن بهره ها برد . شاهد بودیم که گوینده ی بخش اخبار رسمی کشور در سال 1358 پیش از آغاز جنگ ، نام صدام حسین را عوض کرده بود و خبر که می خواند از او به نام “صدام یزید” یاد می کرد . از آن طرف ، صدام خود را “سردار قادسیه” می خواند و شمشیر تیز می کرد . این خشونت های کلامی به آن فاجعه ی مردمی برای دو کشور منجر شد . کسانی که هم اکنون در ایران سد راه مذاکره با امریکا شده اند ، همان ها هستند که از جنگ به فراوانی سود برده اند . یکی دوتا هم نیستند . در جایگاه قاضی و بازجو آدم می کشند . در مقام مدیر سیاسی و نظامی به جای آن که مثل سیاستمداران ، ادب دیپلماتیک داشته باشند ، چارواداری حرف می زنند و نمی گذارند مردمی که با حسرت به شکوه و جلال زندگی آنها نگاه می کنند ، آب خوش از گلوشان پائین برود . راه را اینان بر مذاکره بسته اند . از مردم می ترسند و اراده کرده اند آنها را محتاج نگاهدارند تا فرصت نکنند سراغ شان را بگیرند و ساقط شان کنند . سیاست مدبرانه ای است ! شاید تاریخ مصرفش گذشته باشد .
پچ پچه افتاده که دولت پرزیدنت اوباما با ایران در حال مذاکرات محرمانه است . جمعی بر آشفته اند که پرزیدنت امریکا دارد به ملت ایران خیانت می کند و در صدد تحکیم رژیم ایران است ، جمعی دیگر که مذاکره را مفید به حال منافع ملی ایران می دانند ، از آن می ترسند که با وجود قدرت مافیائی مقامات ایرانی ، که چشم دیدن یکدیگر را ندارند و چوب لای چرخ یکدیگر می گذارند ، مذاکره در نطفه خفه بشود . صحنه ی سیاست ایران به گونه ای است که حق با این یکی هاست . هنوز هیچی نشده محسن رضائی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام که فرزندش را به اتهام گرایش و عشق ورزی به تمدن غرب کشتند و صدایش را در نیاوردند گفته است : “ ما باید با اندیشه ، تدبیر و ایمان به جنگ گاوچران های امریکائی برویم … ” اما نگفته چرا ناگهان به این نتیجه رسیده و نگفته چرا گاوچران ها دانشگاه های خود را به فضای امن برای نقد و تحلیل سیاست های خارجی دولت ها ئی که می آیند و می روند تبدیل کرده اند و دانشگاه های ایران به فضل اندیشمندانی از سلسله ی ایشان ، شده است جائی برای انسداد فکر و اندیشه که دانشجو و ا ستاد در آن به یک اندازه در خطر بازداشت و اخراج روزگار می گذرانند . محسن رضائی مانند دیگر ایرانیان از تمدن گاوچران ها که پر جاذبه است نیک خبر دارد . فرزندی را در راه گریز از اختناق خانه ی پدری و دسترسی به جاذبه های تمدن گاوچران ها از دست داده و معلوم نیست چرا او که نتوانسته در مقام یک پدر انقلابی و سپاهی ، نفرت از گاوچران ها را به فرزند خود منتقل کند ، در این خیال است که باور خود را به یک ملت آبدیده در کوره ی حوادث 33 سال اخیر تحمیل کند ؟ از آن بیش چگونه می خواهد با گاو چران ها با فکر و تدبیر وارد جنگ بشود ؟ این برادر خوب بود خانه ی خودش را از تاخت و تاز گاوچران ها مصون می داشت .
محسن رضائی بوی مذاکره به مشامش رسیده و می خواهد بگوید مذاکره گونه ای از جنگ است . نظر سنجی هم می کند . آمار گرایش مردم به تعلیق غنی سازی هم منتشر می کند . دست به کارهائی می زند که حد اقل مجازات آن برای شهروندان ایران دوست اعدام است به اتهام محاربه . تا این جای کار چون پای منافع ملی ایران در کار است ، اشکالی که ندارد هیچ ، خیلی هم خوب است . اما چرا همچنان مردم فریبی می کند ؟ چرا با کج سلیقگی ادبیاتی به کار می برد که به درد مذاکره نمی خورد و البته به درد جنگ با امریکا هم نمی خورد . خود می داند که دوران دفاع مقدس که بسیار جوانهای این ملک را به خاک و خون کشید دیگر تکرار نمی شود . اگر هم بشود مثل آن یکی برای ایشان و دوستان شان نان و آبی ندارد . به عکس آن چه را برای هفت جد و آباد خود روی هم گذاشته اند ، بر باد می دهد . خدا وکیلی به همین ثروت و مقام که به بهای خون مردم به دست آورده اید قناعت کنید و حتا به صورت آبکی هم دم از جنگ نزنید . در صورت یاد گیری زبان مذاکره و پرهیز از صفاتی مانند گاوچران ، بیش از همه روح فرزند مظلوم تان را که متوجه کجروی های پدر و دوستان پدر شده بود شاد خواهید کرد .
ا